پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا
رخش شمعی است دود آن کمند عنبر آلودش
|
همچنین مشاهده کنید
- ز چوگان بازی آمد زلف بر رخسار آشفته
- دلا گذشت شب هجر و یار از سفر آمد
- گشته در عشق کار من مشکل
- تیر او تا به سرا پردهی دل ماوا داشت
- حسن را تکیهگه آن طرف کلاهست امروز
- بود شهری و مهی آن نیز محمل بست و رفت
- به زیر لب سخنگویان گذشت آن دلربا از من
- یار از جعد سمنسا مشک بر گل ریخته
- آینه بردار و حسن جان فزای خویش بین
- سحر به کوچه بیگانهای فتادم دوش
- عجب گیرنده راهی بود در عاشق ربائیها
- گرچه بر رویم در لطف از توجه بازداشت
- چو تو را به قصد جولان سم بادپا بجنبد
- مهی که زینت حسنست گرمی خویش
- رساند جان به لبم روزگار فرقت تو
- زهی به دور تو آئین دلبران منسوخ
- ازین لیلی و شانم خاطر ناشاد نگشاید
- رویت که هست صورت چین شرمسار از آن
- سرو خرامان من طره پریشان رسید
- رفته مهر از شکرت در شکرستان تو کیست