|
|
حکومتها اساساً بر سه نوع هستند که عبارتند از:
|
|
- سلطنت: حکومتى که فرد واحدى به نام پادشاه بر آن فرمان مىراند.
|
|
مثال:
|
عربستان صعودى يک حکومت پادشاهى است که يکى از شيوخ آن بهنام ملک بر آن فرمان مىراند.
|
|
- اليگارشى: حکومتى که گروه کوچکى از افراد بانفوذ در آن فرمانروائى مىکنند.
|
|
مثال:
|
برخى از کشورهاى کوچک آمريکاى جنوبى در دههٔ ۱۹۷۰، مانند نيکاراگوئه و السالوادور، نمونههاى اليگارشى بهشمار مىآيند.
|
|
- دموکراسى: حکومتى که نمايندگان کل مردم در آن حاکميت دارند.
|
|
مثال:
|
بيشتر کشورهاى اروپاى غربى دموکراسى بهشمار مىآيند.
|
|
|
نخبگان به گروه کوچک و بستهاى از افراد اطلاق مىشود که از توانائىها و امکانات برترى برخوردار هستند. در بيشتر جامعهها، نخبگان حکومتى بيشتر تصميمهاى مهم را مىگيرند. نخبگان غالباً بهخاطر تسلط بر ثروت جامعه و رسانههاى همگاني، مىتوانند اعمال قدرت کنند. جامعهشناس آمريکائي، سىرايت ميلز معتقد بود که در ايالات متحد، نخبگان قدرتمند از رهبران حکومت، نظاميان بلندپايه و صاحبان شرکتهاى بزرگ ترکيب شدهاند.
|
|
او بر اين عقيده بود که اين رهبران براى نگهداشت و نظارت بر قدرت، هماهنگ با يکديگر عمل مىکنند.
|
|
مثال:
|
رئيس کارخانهٔ جنرال موتورز، رئيس ستاد ارتش، رئيس سنا و رئيس شرکت استاندارد اويل، همگى عناصرى از نخبگان قدرتمند ايالات متحد بهشمار مىآيند.
|
|
|
نخبگان معمولاً گروه بستهاى بهشمار مىآيند، زيرا رهبران هر جامعهاى تنها با کسانى نشست و برخاست مىکنند که ويژگىهاى اجتماعى هماهند با آنها را داشته باشند. اين ويژگىهاى مهم اجتماعى عبارتند از، عضويت در فرقهٔ مذهبى مناسب، فارغالتحصيل شدن از دانشگاههاى برگزيده، داشتن يک عنوان خانوادگى سرشناس، عضويت در سازمانهاى خاص و وابستگى به حزب سياسى حاکم.
|
|
|
نظريهٔ مارکس دربارهٔ قدرت حکومت
|
|
کارل مارکس و پيروان وى مالکان 'وسايل توليد' را همان گروهى مىدانند که قدرت مسلط بر جامعه را بر دست دارند. اين وسائل عبارتند از زمين، کارخانجات و مواد خام. مارکس معتقد بود که در نظام سرمايهداري، تنها به گذشت کمى زمان نياز است تا انقلابى بهدست کارگران (يا پرولتاريا) بر ضد صاحبان وسايل توليد (يا بورژوازي) برپا شود. مارکس کارگران را گروهى مىدانست که ديگر از کار و حرفهٔ خود احساس رضايت و غرور نمىکنند و بهدست سرمايهداران استثمار مىشوند. او سپس به اين اعتقاد رسيده بود که پس از به سرانجام رسيدن انقلاب پرولتاريا، جامعهاى بىطبقه پديدار خواهد شد.
|
|
|
بهعقيده کثرتگرايان، قدرت در ميان گروههاى گوناگون جامعه پراکنده شده است. بهجاى آنکه قدرت در انحصار يک گروه باشد، هر گروهى تنها سهمى از قدرت کل جامعه را در اختيار دارد.
|
|
مثال:
|
در دموکراسىهاى غربي، صاحبان صنايع، اتحاديههاى کارگرى و دولت، هريک بهنوبهٔ خود در شکلگيرى تحولات اقتصادى سهيم هستند. رئيس دولت و پارلمان در تعيين سياستهاى خارجى بسيار بانفوذ هستند، حال آنکه نهادهاى آموزشى و خانواده در تربيت افراد از همه بيشتر نقش دارند. در اينجا مىبينيم که قدرت بهجاى آنکه در دست يک فرد يا يک نهاد متمرکز باشد، در سطوح مختلف پراکنده است.
|
|
|
گروه ذىنفع به تعدادى از افراد (يا سازمانها) گفته مىشود که هدف مشترکى دارند و از راههاى سياسى اعمال نفوذ مىکنند تا به هدف خود برسند. اين گروهها به نمايندگان مردم و مقامهاى دولتى از طريق گوناگون فشار مىآورند و هدفهاى خود را پيوسته به آنها گوشزد مىکنند.
|
|
مثال:
|
نمونههاى گروههاى ذىنفع در ايالات متحد عبارتند از: انجمن پزشکان آمريکا، کانون وکلاى آمريکائي، انجمن حمايت از حيوانات و انجمن بهبود وضع رنگينپوستان. همهٔ اين گروهها از طريق رسانههاى همگانى و روشهاى اعمال نفوذ ديگر، بر قوهٔ مقننه و دولت فشار مىآورند تا هدفهاى خود را تحقق بخشند.
|
|
|
اين افراد کسانى هستند که در رشد، برنامهريزى و تحول جامعه، بيشترين نفوذ را اعمال مىکنند. بدون توصيه و پشتيبانى اين گروه مهم، کمتر تصميم بزرگى در جامعه اتخاذ مىشود. افرادى که از يک چنين پايگاه مهمى در اجتماع برخوردار هستند، معمولاً در سازمانهاى اجتماعى معتبر سمتهاى مهمى دارند، از احترام اعضاء ديگر اجتماع برخوردار هستند، حرفهٔ بااهميتى دارند و به نسبت ثروتمندتر از مردم ديگر هستند. بهترين و معمولترين روش تشخيص اين افراد بانفوذ، همان رهيافت اشتهارى است.
|
|
مثال:
|
در بيشتر کشورها بهويژه کشورهاى دموکراتيک، پزشکان، حقوقدانان، مديران شرکتهاى بزرگ و رئيسان باشگاههاى مهم اجتماعي، افراد بانفوذ اجتماع بهشمار مىآيند.
|
|
|
قدرت بالقوه و قدرت بالفعل
|
|
قدرت بالفعل قدرتى است که با زور، اعمال نفوذ و يا اقتدار قانوني، مىتوان آن را در زمان حال بر ديگران اعمال کرد. قدرت بالقوه قدرتى است که براى اعمال نفوذ بر رفتار و اعمال ديگران، مىتوان در آينده بهکار برد. سرچشمههاى قدرت يک فرد مىتوانند ماهيتى اقتصادي، سياسى يا اجتمايع را داشته باشند.
|
|
|
سازمانهاى بزرگ بهخاطر هماهنگى سطح بالائى که در فعاليتهاى تعداد زيادى از مردم پديد مىآورند، از قدرت ويژهاى برخوردار هستند. اين سازمانها بهخاطر برخوردارى از اين هماهنگي، قدرت عظيمى را مىتوانند بسيج کنند. سازمانهاى بزرگ بودجهٔ کافى براى تشکيل گروههاى فشار مؤثر و بيان پيامهاى آنها از طريق رسانههاى همگانى دارند و از اين طريق مىتوانند آدمهاى گوناگون و انبوهى را به پشتيبانى و هوادارى از هدفهاى خود برانگيزانند.
|
|
مثال:
|
شرکتهاى بزرگ اقتصادى و صنعتى که فعاليتهاى آنها معمولاً با حفظ محيط زيست تميز و نيالوده تعارض دارند، از طريق تبليغات در رسانههاى همگانى عمل خود را براى عامهٔ مردم چنين توجيه مىکنند که رعايت معيارهاى محيط زيست بر هزينهٔ تمامشدهٔ توليد مىافزايد و قيمت کالاها را براى مصرفکننده بالا مىبرد و در ضمن، ادعا مىکنند که هشدارهاى گروه هوادار محيط زيست معمولاً جنبهاى افراطى و غلوآميز دارند و نبايد به آنها چندان بهائى داد.
|
|
|
بسيارى از گروههاى اقليت براى آنکه عقايد خود را مورد قضاياى خاصى ابراز کنند، به وسايل غيرمعمول و گهگاه غيرقانونى متوسل مىشوند. گروههاى اقليت از نافرمانى مدني، مقاومت مسالمتآميز و تخريب اموال دولتى استفاده مىکنند تا توجه عامهٔ مردم را به مهمترين قضاياى مربوط به خود را جلب کنند و از اين طرق، با گروه سوار بر قدرت مقابله نمايند.
|