|
|
|
خانواده يک گروه خويشاوند است که در اجتماعى کردن فرزندان و برآوردن برخى از نيازهاى بنيادى ديگر جامعه، مسئوليت اصلى را به عهده دارد. خانواده از گروهى از آدمها ترکيب مىشود که از راه خون، زناشوئى و يا فرزندپذيرى با يکديگر ارتباط مىيابند و طى يک دورهٔ زمانى نامشخص، با هم زندگى مىکنند. تصوير قالبى ما از خانواده که از يک شوهر، همسر و فرزندان آنها ترکيب مىشود، با توجه به ساختار خانواده در سراسر تاريخ بشري، تصوير چندان درستى نيست. دانشجوى جامعهشناسى بايد اين نکته را در نظر داشته باشد که ساختار خانواده از يک فرهنگ به فرهنگى ديگر، تنوعهاى بسيارى را بهخود مىپذيرد. اين تنوعها را مىتوان بهصورتهاى گوناگون در جوامع بشرى پيدا کرد.
|
|
- تکهمسرى:
|
به زناشوئى يک زن و يک مرد اطلاق مىشود. اينصورت گستردهترين صورت زناشوئى در جوامع بشرى است.
|
|
مثال:
|
تکهمسرى در بيشتر کشورهاى جهان رايجترين صورت زناشوئى است. بيشتر دولتهاى جهان عليه مردى که بيش از يک همسر دارد و زنى که بيش از يک شوهر دارد، قوانينى را تصويب کرده و مجازاتهائى عليه اين افراد تعيين نمودهاند.
|
|
- چندهمسرى:
|
به ازدواج يک زن يا مرد با بيش از يک جنس مخالف اطلاق مىشود.
|
|
- چندشوهرى:
|
يکى از صورتهاى چندهمسرى است که به ازدواج يک زن با بيش از يک مرد اطلاق مىشود.
|
|
- چند زنى:
|
صورت ديگرى از چند همسرى است که به ازدواج يک مرد با بيش از يک زن اطلاق مىشود.
|
|
مثال:
|
چند زنى در جوامع بشرى در واقع نمادى از منزلت اجتماعى است. در برخى جوامع، مردانى که بيش از يک همسر دارند از مزاياى اقتصادى و اجتماعى ويژهاى برخوردار هستند و مردى که قادر به چنين کارى است پايگاه اجتماعى والائى را بهدست مىآورد.
|
|
مثال:
|
چندشوهرى در فرهنگهائى رواج دارد که زندگى در آنها دشوار است، زمين کمياب است و داشتن يک همسر در واقع يک نوع بار اقتصادى بهشمار مىآيد.
|
|
- ازدواج گروهى:
|
صورتى از زناشوئى است که دو يا چند مرد با دو يا چند زن در يک زمان زندگى مىکنند.
|
|
مثال:
|
امروزه ديگر جامعهاى را نمىتوان سراغ کرد که در آن ازدواج گروهى بهعنوان يک صورت زناشوئى مورد قبول، نهادمند شده باشد. در صورتى ازدواج گروهى ممکن است پيش بيايد که جامعه در يک دورهٔ معين دچار از همگسيختگى و نابسامانى شده باشد.
|
|
- خانوادهٔ هستهاى:
|
به يک واحد خانوادگى بنيادى مرکب از همسر، شوهر و فرزندان آنها، اطلاق مىشود. اين واحد را گهگاه، خانواده 'زن و شوهري' نيز مىنامند.
|
|
مثال:
|
خانوادهٔ هستهاى واحد رايج خانوادگى در بيشتر کشورهاى امروزى است.
|
|
- خانوادهٔ گسترده:
|
مبتنى است بر رابطهٔ خونى تعداد گستردهاى از افراد، از جمله، والدين، فرزندان، پدربزرگها و مادربزرگها، عمهها، دائىها، عموها، خالهها و عموزادهها، خالهزادهها، عمهزادهها و دائىزادهها. اين واحد خانوادگى را خانوادهٔ 'همخون' نيز مىنامند.
|
|
مثال:
|
خانوادهٔ گسترده مهمترين صورت خانواده در جوامع کشاورز است. در اين خانواده که خودبسندگى براى وى ضرورى است، نيازهاى اقتصادي، اجتماعى و عاطفى اعضاء را مىتوان با کمک گروه وسيعى از خويشاوندان برآورده ساخت.
|
|
- اقامتگاه پدرمکانى:
|
اقامتگاه پدرمکانى همان جائى است که يک زوج تازه ازدواج کرده براى زندگى در ميان خانوادهٔ شوهر برمىگزينند.
|
|
مثال:
|
در اقامتگاه پدرمکاني، خانوادهٔ شوهر معمولاً خانوادهٔ مسلط است. مسنترين مرد خانواده معمولاً با اقتدار بر اينگونه خانواده فرمان مىراند و مهمترين تصميمهاى خانوادگى را خود مىگيرد. نام خانوادگى يک زوج جديد را خانوادهٔ شوهر تعيين مىکند. اين نوع خانواده را خانوادهٔ پدرسالار نيز مىگويند.
|
|
|
خويشاوندى به شبکهٔ وسيعى از افراد اطلاق مىشود که از طريق نياکان مشترک، زناشوئى و فرزندپذيري، به يکديگر وابسته شده باشند. از طريق نظام خويشاوندى مىتوان روابط ميان خانوادهها را تشخيص و سازمان داد.
|
|
مثال:
|
در جوامع نوين صنعتى که خانوادهٔ هستهاى بر آنها چيرگى دارد، گروه خويشاوندى گستردهترِ يک شخص اهميت آن را از دست داده است. در اين جوامع، مردم تنها در تعطيلات و جشنها و سوگوارىها خويشاوندان دور خود را مىبينند. اما در جوامعى که چندان صنعتى نشدهاند، خويشاوندىهاى گسترده و دور هنوز براى افراد، مشخص و مؤثر هستند.
|
|
| صنعتىشدن، شهرگرائى و خانواده
|
|
همين که يک جامعه آغاز به از دست دادن الگوى کشاورزى و پذيرش الگوى صنعتى مىکند، کارکردها و نيز اقتدار خانواده همراه آن دگرگون مىشوند. شايد مهمترين پيامد گذار از يک خانوادهٔ سنتى روستائى به يک خانوادهٔ صنعتى شهري، جانشينى خانوادهٔ هستهاى غالب کنونى بهجاى خانوادهٔ خويشاوندى گستردهٔ پيشين باشد. با تغيير شکل خانواده از صورت يک واحد توليدى و مصرفى به يک واحد تقريباً مصرفي، ديگر ضرورتى باقى نمىماند که تعداد گستردهاى از فرزندان و خويشاوندان دستهجمعى با هم کار کنند. در يک اجتماع شهري، خانوادهاى که فرزندان زيادى را بايد تأمين کند، دشوارىهاى اقتصادى بيشترى از يک خانوادهٔ کوچک و کم فرزند دارد.
|
|
| تأثيرهاى صنعتىشدن بر خانواده
|
|
همين که توليد اقتصادى از خانواده به کارخانه انتقال مىيابد، اين ضرورت براى نهادهاى آموزشى رسمى پيش مىآيد که نقش بيشترى را در فراگرد اجتماعىشدن بهعهده گيرند. آمادهشدن براى کار کردن در يک جامعهٔ شهري، غالباً سطح بالائى از تخصص را ايجاب مىکند که تنها مدارس فنى و دانشگاهها مىتوانند آن را به افراد جامعه ارائه دهند.
|
|
مثال:
|
همين که صنعتىشدن بهصورت شيوهٔ زندگى يک جامعه درمىآيد و مناطق شهرى گسترش مىيابند، تعداد مؤسسات آموزش عالي، دانشگاهها و مدارس فني، تخصصى و حرفهاى نيز چند برابر مىشود تا به بخش بزرگ و فزايندهاى از مردم خدمات آموزشى تخصصى ارائه دهند. ورود به مشاغل و پيشههاى تخصصى چون حقوق، پزشکى و مهندسى به گواهينامههائى نياز دارد که تنها مدارس به رسميت شناخته مىتوانند آنها را در اختيار افراد گذارند.
|
|
به سه دليل، پيوندهاى خانوادهٔ گسترده بيش از پيش سستتر مىشوند. نخست اينکه فرد در يک جامعهٔ شهرى بايد از نظر جغرافيائى تحرک داشته باشد. دوم، گروههاى رسمي، در کمک به افراد براى حل مسائل آنها، جايگزين گروههاى نَسَبى سنتى مىشوند. و سوم اينکه افراد اکنون اين فرصت را دارند که با کار و کوشش خود به منزلت دلخواه دست يابند، يعني، ديگر لازم نيست که براى تعيين پايگاه اجتماعى خود، تنها به خانواده وابسته باشند.
|
|
مثال:
|
در يک جامعهٔ پيچيده صنعتي، ارتقاء و بالا رفتن منزلت اجتماعى افراد، از طريق شايستگى در انجام کار، صورت مىپذيرد. از سوى ديگر، يک فرد براى آنکه ترقى کند، ممکن است ناچار به انتقال به يک شهر ديگر شود. در اين فراگرد، خانوادهٔ هستهاى بىگمان پابرجا مىماند ولى در يک جامعهٔ پيچيده صنعتى و شهرى به کمک نياز مىيابد، مىتواند اين يارى را از همکارى که خويشاوندان خود نيست بخواهد. همهٔ اين موارد نشان مىٔهند که نقش گروه نسبى بر اثر روند صنعتى و شهرىشدن، تا چه اندازه کاهش مىيابد.
|
|
|
در بسيارى از جوامع، گزينش يک همسر يا با مقررات درون همسرگزينى و يا برون همسرگزينى تعيين و مشخص مىشود. قاعدهٔ درون همسرگزينى حکم مىکند که همسر بايد در درون يک گروه معينى برگزيده شود، حال آنکه قاعدهٔ برون همسرگزينى حکم مىکند که همسر بايد از خارج از يک گروه معين انتخاب شود.
|
|
مثال:
|
در جوامع نوين قواعد مقررى براى انتخاب همسر در درون يا از بيرون گروه وجود ندارند، اما فشارهائى از نظر اجتماعى به فرد وارد مىآيند تا همسر خود را از ميان همنژادان، همدينان و اعضاء طبقهٔ اجتماعى خود برگزيند.
|
|
دو روش اصلى براى همسرگزينى وجود دارند. نخستين روش معمولاً بر پايهٔ گزينش آزادانهٔ دوطرف زناشوئى و عشق و علاقهٔ آنها استوار است و روش دوم مبتنى است برقرار و مدارى که خانوادهٔ طرفين مىگذارند؛ در اين روش، حق انتخاب با خانواده طرفين است.
|
|
زناشوئى مبتنى بر عشق، يک ويژگى فرهنگى است که بيشتر در جوامع صنعتى نوين پيدا مىشود. هرچند که اعضاء اين جوامع تصور مىکنند که عشق و علاقهٔ طرفين زناشوئى به همديگر امرى طبيعى و ضرورى است، اما اين ارزش بههيچوجه در جوامع بشرى عموميت ندارد. کارکرد اين عشق و علاقه اين است که به زوجهاى جوان کمک مىکند تا پيوندهاى خانوادگى خود را بگسلند و براى زوجهاى تازه ازدواج کرده يک نوع محبت و حمايت عاطفى فراهم مىکند که بيشتر آن را از خانوادههاى خود مىگرفتند.
|
|
نامزدهاى زناشوئى به دلايل گوناگون بايد براى همديگر جاذبه داشته باشند. در جوامع نوين، بيشتر افراد همسران خود را از ميان افراد همسن، همدين و همطبقه و کسانى انتخاب مىکنند که سطح تحصيلات آنها با ايشان تقريباً برابر باشد و از نظر قيافهٔ ظاهرى مورد پسند قرار گرفته باشند.
|
|
مثال:
|
يک مرد مسلمان بيست و پنج ساله که از خانوادهٔ متوسطى برخاسته باشد، به احتمال زياد با زن مسلمانى ازدواج مىکند که سنى مابين بيست تا بيست و پنج سال داشته باشد، از طبقهٔ متوسط برخاسته باشد و تقريباً تحصيلاتى مشابه با خود داشته باشد.
|