نفوذ اجتماعي، از هر زاويهاى که مورد توجه قرار گيرد، ترديدهائى به وجود مىآورد. احتمالاً همين ترديد موجب شده است که نفوذ اجتماعى يکى از موضوعاتى باشد که اغلب در روانشناسى اجتماعى مورد مطالعه قرار مىگيرد و براى تبيين آن بيشتر سرمايهگذارى مىشود. حال سعى مىکنيم فرآيندهاى مؤثر در همرنگى و بهنجارسازى اين فشارها او را در جهت خطاهاى آشکار هدايت کنند؟
|
|
|
|
ما مواضع و ارزشهاى ديگران را مىپذيريم تا دوست داشته شويم، اما پذيرفتن مواضع و ارزشهاى ديگران اين فايده را نيز دارد که احساس مىکنيم واقعيت را در اختيار داريم (اينسکو، ۱۹۸۵)، چيزى که دوچ و جرارد (۱۹۵۵) وابستگى اطلاعاتى ناميدهاند. وابستگى اطلاعاتى ما را وادار مىکند تا نفوذ ديگران را بپذيريم زيرا در تعريف واقعيت به ما کمک مىکنند. وابستگى اطلاعاتى با فرآيند درونىسازى همراه است: قضاوت دربارهٔ مردم را تغيير مىدهد.
|
|
در زندگى روزمره هر بار که به ديگران نگاه مىکنيم تا ببينيم چه رفتارى نشان مىدهند، همان احساساتى به ما دست مىدهد که به آزمودنىهاى شريف دست مىداد. بهنظر جينيز (۱۹۵۱)، هيچ چيز بدتر از عدم اطمينان نيست. باري، حرکت خودزا نيز با موقعيت عدم اطمينان مطلق مطابقت مىکند. از لحظهاى که آزمودنى حرکت يک نقطهٔ واقعاً ثابت را مىپذيرد، گستردگى اين حرکت جنبهٔ کاملاً ذهنى پيدا مىکند از آن لحظه به بعد، تعريف واقعيت به آنچه 'ديگران' فکر مىکنند يا مىگويند وابسته مىشود.
|
|
واقعيت اجتماعى براى هميشه تعريف نشده است. ادراکى که از آن داريم، برحسب زمانها، فرهنگها و موقعيتها تغيير مىکند. در تائيد اين گفته، کافى است تنها به کلماتى مثل زيبائي، مردانه يا زنانه فکر کنيم. چه چيزى زيبا است؟ يک مرد 'حقيقي' يا يک زن 'حقيقي' چه ويژگىهائى دارد؟ همهٔ اينها بر توافق اجتماعى استوار است. در مورد بلوغ نيز همينطور است. در کانادا، سن بلوغ ۱۸ سال است که تکاليف و حقوق به دنبال مىآورد: مسؤوليت در برابر قانون، استقلال در مقابل والدين حق رأى دادن و... اما در آمريکا، سن ورود به بزرگسالى ۲۱ سال است. به همين علت، جوانان آمريکائي، روزهاى آخر هفته را به کانادا مىروند و با آزادى کامل مشروب مىخورند! در ايران سن شرکت در انتخابات ۱۵ سال اما براى بسيارى از مسؤوليتها و حقوق ۱۸ سال است. مىبينيم که کاهش سن بلوغ، به منظور شرکت در انتخابات خيلى راحت از طرف سياستمداران پذيرفته مىشود، چون تعداد رأىها بالا مىرود. موضوع هر چه باشد، چه کسى حق دارد و چه کسى اشتباه مىکند؟ انسان چه موقع به بلوغ مىرسد؟ آيا نوجوانان ايرانى زودتر از نوجوانان اروپائى به بلوغ مىرسند؟ آيا نوجوانان تهرانى زودتر از نوجوانان شهرستانى بالغ مىشوند! تعيين سن بلوغ به توافق اجتماعى مربوط است نه تحليل عينى از واقعيت.
|
|
|
فرآيند اطاعت، به ترس از عدم تائيد اجتماعى وابسته است. بهنظر مىرسد که عدم تائيد اجتماعى يکى از دو علتى است که ما را وادار مىکنند تا در مقابل فشارهاى اجتماعي، حتى ناروا، خيلى راحت همرنگى نشان دهيم: ما همرنگى مىکنيم تا دوست داشته شويم (اينسکو، ۱۹۸۵).
|
|
قبلاً گفتيم که نياز به پيوندجوئى مىتواند عامل همرنگى قوى باشد. يکى از اعتقادات اين است که فاصله گرفتن از ديگران، گران تمام مىشود اما همرنگى سودمند است. راس (Ross) و همکاران (۱۹۷۶) يادآور مىشوند که يکى از ترسهاى اصلى آزمودنىها در آزمايشهاى نوع اَش اين است که اگر توانائى ديگران در ارزيابى طول خطوط را زير سؤال ببرند، از طرف آنها طرد خواهند شد. ما هم، اگر جرأت نمىکنيم با افکار دوستمان به مخالفت برخيزيم، به اين علت است که مىترسيم عصبانى شود و ما را احمق خطاب کند.
|
|
تصادفى نيست که هنجارهاى بهوجود آمده اغلب براى فرد اجبارى است. در يکى از آزمايشهاى ميلگرام و سابينى (Sabini - ۱۹۷۸) دستياران تحقيق مىبايستى يکى از هنجارهاى بسيار مهم براى مردم را زير سؤال مىبردند، بدين صورت که تنها از مسافران نشستهٔ مترو مىخواستند که جاى خود را به آنها بدهند. اشخاصى که از آنها چنين درخواستى مىشود، اصلاً ناراحتى نشان نمىدهند. در واقع، خود همدستان تحقيق از اين موقعيت رنج فراوان مىبرند. آنها اضطراب بسيار شديدى احساس مىکنند و اکثر آنها نمىتوانند آزمايش را به آخر برسانند. ترس از عدم تائيد اجتماعي، ترس از مخالفت با چيزى که مىدانيم مورد قبول ديگران است، در وجود ما حک شده است و ما را حتى در مترو و نيز، دنبال مىکند!
|
|
آيا انسان حق دارد از طرد شدن بترسد؟ بدون کوچکترين ترديد، بلي. کتاب کلاسيک سوزان برون ميلر (Susan Brownmiller) دربارهٔ خشونت (۱۹۷۶) موارد سربازانى را گزارش مىدهد که به علت عدم قبول شرکت در خشونتهاى دسته جمعى 'زن صفت' به حساب مىآيند، ديگران در مورد توانائىهاى آنها ترديد مىکنند و خود آنها نيز دربارهٔ توانائىهاى خود به شک مىافتند. خود اَش نيز (۱۹۵۲)، بهصورت آزمايشى نشان مىدهد که ترس از مسخره شدن بيهوده نيست. او آزمايش خود را، بهصورت وارونه، تکرار مىکند، يعنى يک آزمودنى همدست را در بين يک گروه آزمودنىهاى واقعى قرار مىدهد. همدست، که بهطور دائم پاسخهاى غلط مىدهد، خيلى سريع از جانب ديگران مسخره مىشود. آري، اکثريتى که به خود اطمينان دارد، هرگز به مخالف باج نمىدهد!
|
|
بنابراين، ديگران اين قدرت را دارند که در صورت پذيرفتن ارزشهاى آنها، به ما عشق بورزند يا دست کم ما را تائيد کنند و در صورت مخالفت با آنها، ما را طرد کنند. تمايل فرد براى جستجوى پاداش در درون گروه و اجتناب از تنبيههاى آن، اصطلاحاً وابستگى هنجارى ناميده مىشود (دوچ و جرارد Deutsch and Gerard - ۱۹۵۵).
|