در بررسىهاى توصيفي، بيمارى از نظرِ شناساييِ بيمارِ مبتلا برحسبِ سن، جنس، شغل، وضعيت تأهل، عادات، طبقهٔ اجتماعى و ديگر عوامل مربوط به ميزبان با تفصيل بيشترى مشخص مىگردد، اين عوامل ضرورتاً نشان دهندهٔ عوامل سببشناختى بيمارى نيستند ولى در شناخت سير طبيعى بيمارى سهم بسزايى دارند.
|
|
|
|
ارتباط بين رويداد بيمارى وسن در همهگيرىشناسى اهميت بسيار دارد. تعدادى از پديدههاى بهداشتى و جمعيتشناسى ارتباط آشکار با سن دارند. وابستگى ميزان مرگ عمومى به ساختار سنى جمعيت بهخوبى شناخته شده است و در گروههاى سنى مختلف علل مرگ اختلافهاى فاحش دارند.
|
|
بعضى بيمارىها در بعضى گروههاى سنى شايعتر هستند؛ مانند سرخک در کودکي، سرطان در ميانسالى و آترواسکلروز در سالمندي. اگر ميزان حمله يک بيمارى در همه گروههاى سنى يکسان باشد دال بر آن است که همه گروههاى سنى به يک اندازه آمادگى ابتلا دارند و ايمنى قبلى در آنها وجود ندارد. بسيارى از بيمارىهاى مزمن و استحالهاى (مانند سرطان) با پيشرفت سن افزايش پيشروندهاى نشان مىدهند و اين امر بازتاب تماس مستمر و تجمعى با يک عامل سببى يا عامل خطر است.
|
|
دونمايى بودن (Bimodality): گاهى بهجاى آن نقطه اوج شيوع بيمارى فقط در يک سن معين باشد، در منحنى بروز بيمارى در دو سن نقطه اوج ديده مىشود (مانند بيمارى هوجکين، سرطان پستان در زنان و لوکميا). اين پديده را دونمايى بودن مىنامند. شکل شماره ۷ نشان دهنده منحنى بروز سنى بيمارى هوجکين در آمريکا است. اوج اوليه منحنى بروز سنى بيمارى بين ۱۵ تا ۳۵ سالگى است و اوج دوم در حدود ۵۰ سالگى آغاز مىشود.
|
|
|
|
|
دونمايى بودن مورد توجه خاص همهگيرى شناسان است و نشان مىدهد که موضوع مورد بررسى يکنواخت نيست و دومجموعهٔ مجزاى عوامل سببى ممکن است در کار باشند، حتى اگر تظاهرات بالينى و سببشناختى بيمارى در همه سنين مشابه باشند.
|
|
با وجود اين در رابطه با دونمايى بودن و دشوارىهاى تفسير آن به دو نکته بايد اشاره نمود: ۱. کمبودن مقدار مشاهدات، منبع شايع دونمايى بودن است و ۲. نبودن حالت دونمايى بهمعناى يکنواخت بودن منبع دادهها نيست.
|
|
|
جنسيت، ويژگى ديگرى است که غالباً در رابطه با بيمارى بررسى مىشود و بصورت شنانگرهاى نسبت جنسي، ميزانهاى اختصاصى ابتلا و ميزانهاى اختصاصى جنسى مرگومير بهکار مىرود. معلوم شده است که بعضى بيمارىهاى مزمن مانند ديابت قندي، پرکارى غده تيروئيد و چاقى بهنحو چشمگيرى در زنان شايعتر از مردان هستند، و بيمارىهايى مانند سرطان ريه بيمارىهاى قلبى کرونر در زنها خيلى کمتر ديده مىشوند.
|
|
گوناگونى فراوانى بيمارىها در دو جنس را با دلايل زير مىتوان توجيه کرد:
|
|
۱. اختلافات اساسى در زيستشناسى دو جنس ازجمله صفات ارثى همراه با جنس
|
|
۲. اختلافات فرهنگى و رفتارى بين دو جنس (مانند سيگارکشيدن، الکليسم و استفاده از خودرو) بهعلت اختلاف نقش اجتماعى آنها، درواقع نسبت ابتلاى سرطان ريه در مرد و زن ۴:۱ است که به شناسايى سيگارکشيدن بهعنوان عامل سببى اين بيمارى کمک نموده است. حتى اختلافهاى بزرگترى - مثلاً - بين شيوع زخم دوازدهه و بيمارىهاى عروقى قلبى وجود دارد که تاکنون توجيه نشدهاند.
|
|
|
اختلافهاى رويداد بيمارى در زيرگروههاى جمعيتى که منشاء قومى و نژادى مختلفى دارند گزارش شده است، ازجمله سل، پرفشارى خون اصلي، بيمارىهاى عروق قلبي، سرطان و کمخونى با سلولهاى داسى شکل. اين اختلافها اعم از آن که به عوامل ژنتيک يا محيطى مربوط باشند محرکى براى بررسىهاى آينده هستند.
|
|
|
وضع ازدواج در بعضى شرايط و بيمارىها مىتواند يک عامل خطر باشد. مشاهده کمبودن تعداد سرطان گردن رحم در راهبهها منجر به فرضيه ارتباط بين وضع ازدواج و بروز آن سرطان شد، مطالعات بيشتر به اين نظريه منجر شد که سرطان گردن رحم مىتوان با بىبندوبارى جنسى و تماس جنسى با افراد متعدد بستگى داشته باشد و اين نظريه بهنوبه خود امکان وجود عامل عفونى احتمالى را که از راه آميزش منتقل مىشود برانگيخت. با آن که تاکنون نظريه ويروسى بودن سرطان گردن رحم اثباتنشده ولى اين زنجيره فرضيات را مىتوان بعنوان نمونهاى از نقطه آغاز اطلاعات همهگيرىشناسى درنظر گرفت و نمايش داد.
|
|
|
بعضى بيمارىها - چنانچه از نامسان برمىآيد - از قديم بهعنوان بيمارى با منشاء شغلى درنظر گرفته شدهاند، مانند سرطان کارگران لوله بخارى پاککن، بيمارى پشمچينها، ريه کشاورزان و... شغل در درجه اول تعيينکننده شرايط ويژهاى مانند محيط کار در مشاغل خاص است، و ديگر آن که شغل مىتواند الگوى عادات کارگر، مانند خواب، مصرف الکل، سيگار کشيدن، اعتياد، نوبت شبکارى و... را تغيير دهد.
|
|
بررسى ميزانهاى مرگومير شغلى عوامل خطر خاصى را براى بعضى بيمارىها در مشاغل ويژه آشکار نموده است. مانند سرطان بينى در سازندگان مبل و کفش و چکمه.
|
|
بيمارىهايى مانند سرطان، بيسينوزيس و حالاتى مانند تصادفات موضوعات موردنياز براى پژوهشهاى همهگيرىشناسى هستند.
|
|
|
با طبقهبندى افراد برحسب طبقه اجتماعي، تمايزهايى ازنظر سلامت و بيمارى مشاهده مىشود. افراد طبقات اجتماعى بالاتر، اميد زندگى بيشتر و وضعيت سلامت و تغذيه بهترى از افراد طبقات پايينتر دارند. بعضى بيمارىها (مانند بيمارىهاى عروقى تاجى قلب، پرفشارى خون و ديابت) در طبقات اجتماعى بالاتر بيش از طبقات پايينتر شيوع دارند.
|
|
همچنين در بيمارىهاى روانى و استفاده از خدمات پزشکى و بهداشتى هم، بين طبقات مختلف اختلافهايى وجود دارد.
|
|
بررسى اختلافهاى مربوط به ميزان بروز بيمارىها در طبقات اجتماعى مختلف يک استاندارد اپيدميولوژى است. ولى يک مانع وجود دارد و آن اين که طبقهبندى اجتماعى در کشورهاى مختلف متفاوت است و براى افراد گوناگون معانى مختلف دارد. از اين رو رابطه بين بيمارى و طبقه اجتماعى برحسب برداشت هرکس از مفهوم طبقه اجتماعى در تغيير است و درنتيجه به دشوارى مىتوان نتايج مطالعاتى را که در آنها طبقات اجتماعى مختلف توسط پژوهشگران متفاوت بررسى شدهاند، با يکديگر مقايسه نمود.
|
|
|
رفتار انسانى روزبروز بيشتر بهعنوان يک عامل خطر در بيمارىهاى عصر نوين - ازقبيل CHD، سرطان چاقى و تصادفات - درنظر گرفته مىشود. عوامل رفتارى که بيش از همه جلب توجه نمودهاند عبارتند از: سيگارکشيدن، آسايش طلبي، پرخورى و اعتياد دارويي.
|
|
بهطور خلاصه، بررسى عوامل ميزبان در رابطه با رويداد بيمارى بُعدِ مهمى از همهگيرى شناسى توصيفى است. تغييرات پراکندگى بيمارى برحسب سن، جنس، شغل و ديگر زيرگروههاى جمعيتى مىتواند نقطه آغاز اطلاعات اپيدميولوژى باشد که منجر به تنظيم فرضيه سببشناختى و مطالعات بعدى مىشود. آگاهى بر فراوانى بيمارى در جمعيت مفهوم گروههاى پرمخاطره را هم بهوجود آورده است.
|
|
|
نشان داده شده است که استرس، بر روى بسيارى متغيرهاى مرتبط با پاسخ بيماران، مثل: استعداد به بيماري، بدتر شدن علائم بيماري، تحمل رژيمهاى دارويى و غيره تأثير مىگذارد.
|
|
|
مهاجرت يعنى جابجايى انسانها که اين جابجايى انسانها بصورت زير طبقهبندى مىشود:
|
|
۱. کوتاهمدت، درازمدت و موقت
|
۲. براساس سن، جنس، سواد و شغل
|
۳. خارجى و داخلي
|
۴. شهرى درمقابل روستايى و غيره...
|
|
مهاجرت چالش جديدى را در راه مبارزه و پيشگيرى بيمارىها بهوجود آورده است.
|