پنجشنبه, ۲۷ دی, ۱۴۰۳ / 16 January, 2025
مجله ویستا
رستاخیز علم جدید
بهنظر هر روانشناسي، که تاريخ را مطالعه مىکند، هميشه اين سؤال که 'چرا' در تاريخ رويدادها بهصورت خاص خود واقع شدند بههمان اندازه که آن وقايع چه بودند اهميت دارد. |
پيشرفت علم نتيجهٔ فعاليت مغزهاى خلاق است. ليکن هر مغز خلاق که به پيشرفت علم کمک مىکند، در دو محدوده انجام وظيفه مىنمايد. محدوده اول جهل است، زيرا که هر کشفى بايد در انتظار کشف ديگرى باشد تا راه را براى آن بگشايد. محدودهٔ ديگر عادات و نظام فکرى موجود در هر فرهنگ است. ارزشگذارى به اکتشافات و پذيرش آنها توسط مردم بستگى به عناصر و عوامل موجود در نظام فکرى هر فرهنگ در هر مکان و زمان خاص يعنى Zeitgeist دارد. طرز تفکرى که در يک زمان و مکان در تمدن غرب بسيار نامأنوس و غيرقابل قبول بوده به آسانى در يک يا دو قرن بعد پذيرفته شده است. و در نتيجه طرز تفکر بهتدريج و به مرور زمان تغيير مىکند. از سوى ديگر ابتکارات سطحى در مسائل روزمره مانند اينکه چه موضوعهائى ارزش انجام و يا بيان دارند بهسرعت تغيير مىيابند. البته، سرعت اين تحول هم تا حدودى به ماهيت خود آن ابتکارات بستگى دارد و هم تا حدى به خصوصيات افراد اخلاقى که با آن ابتکارات و نيز رابطهٔ آنها با اجتماع مربوط هستند. يعنى ارتباط متقابل بين رهبران و پيروان نيز بين طرفداران و مخالفان آنها مورد نظر است. |
بنابراين براى يک روانشناس، تاريخ روانشناسى يک روانشناسى پويا و يا يک روانشناسى اجتماعى است که هدف آن نه تنها بررسى اين امر است که افراد در تاريخ چه کردند و چه نکردند، بلکه يافتن علت کارهاى آنها و يا ناتوانى آنها در انجام کارى در يک زمان خاص است. |
اين موضوع به هنگامى که در مىيابيم دو نوع نظريه دربارهٔ تاريخ وجود دارد، روشنتر مىشود: ۱. نظريهٔ شخصيتگرائى (Personalistic) و ۲. نظريهٔ طبيعتگرائى (Naturalistic). |
نظريه شخصيتگرائى که به شکل عام، مردم به آن اعتقاد دارند براين اساس است که مثلاً علم نجوم بدين جهت پيشرفت کرد که کپرنيک (Copernicus) اين بينش و جرأت را داشت که بگويد نظريهٔ خورشيد محورى (Heliocentric) جهان بيشتر مقرون به حقيقت است تا نظريه زمين محورى (Geocentric). نظريهٔ طبيعتگرائى از سوى ديگر بر اين اعتقاد است که نظريهٔ خورشيد محورى به اجبار و ناگزير در دورهٔ روشنبينى رنسانس پذيرفته مىشد و بهتدريج که طرز فکر بشر نسبت به خود تغيير يافت اين نظريه هم واقعيت بيشترى پيدا کرد و کپرنيک نيز فقط مأمور بيان و شايد مظهر اين تغيير فرهنگى بود. آيا اين وونت بود که علم روانشناسى را در حدود سال ۱۸۶۰ بنا نهاد. يا اينکه زمانه دگرگونى را ايجاب مىکرد که وونت که علم روانشناسى را در حدود سال ۱۸۶۰ بنا نهاد. يا اينکه زمانه دگرگونى را ايجاب مىکرد که وونت فقط آن را در وجود خود متجلى کرد؟ البته، عقايد کپرنيک و وونت در اين باره ما را يارى نخواهد کرد، زيرا که هيچکس بهطور کامل به انگيزههاى وجود و منابع درونى بينشهاى خودآگاهى آگاه نيست و شخص نابغه هم نمىتواند ادعا کند که بينشهاى خلاق او بدون علت تحقق يافته است. در حقيقت اين تضادى واقعى نيست، بلکه تضادى است از آنگونه که کانت* بيان مىکرد. تفکرات کپرنيک و ونت هر دو پديدههاى طبيعى هستند، و هنگامى که تفسير مىکنيم که تاريخ در واقع شامل مجموعه وقايع بسيار کوچک سيستم اعصاب است که حاصل جرقههاى ذهن نوابغى است که نام آنها بر صحيفههاى علم نقش بسته است، جريان تاريخ انعطافناپذير است. |
* Imanuel Kant کانت فيلسوف بزرگ آلمانى مىگويد که انسان دنياى مادى را توسط حواس خود تجربه مىکند، ليکن واقعيت آن فقط بهوسيله اشکال و طبقهبندىهاى ذهنى تعيين مىگردد. (مترجم) |
در واقع نظريه طبيعتگرائى شامل نظريهٔ شخصيتگرائى نيز مىشود. اگر اسلاف هريک از شخصيتهاى بزرگ تاريخ را ناديده بگيريم، به نظريهٔ شخصيتگرائى مىرسيم و در صورتىکه از خود بپرسيم که اسلاف اين فرد بزرگ که بودند و چه عواملى سبب بزرگى او شده است، به نظريهٔ طبيعتگرائى باز مىگرديم. براساس هر دو نظريه مردان بزرگى وجود دارند که با کارکرد سيستم اعصاب خود فرصتهائى براى پيشرفت سريع علم ايجاد مىکنند. |
دوگانگى واقعى هنگامى آغاز مىشود که ميزان پيشرفت علمى را بررسى کنيم. آيا علم روى خطى مستقيم حرکت مىکند، ولى ناگهان به علت کشفى مهم جهشى به جلو مىکند و يا اينکه حرکت آن پيوسته، اجتنابناپذير، پيشرونده و هميشه با قدمهاى کوتاه انجام مىشود؟ آيا جريان آن مشخص و پرشى است، يا تدريجى و مداوم؟ نظر افراد باتجربه اين است که به شکل معمول اين پيشرفت با قدمهاى کوتاه انجام مىگيرد. تقريباً ردپاى تمام اکتشافات بزرگ را مىتوان بهنوعى در اسلاف آن پيدا کرد و بعدها تاريخنويسان آن را روشن مىکنند. نظريههاى اثبات نشده هميشه در تاريخ حدود يک يا دو قرن معلق باقى مىمانند تا اينکه جاى خود را به نظريهٔ اثبات شدهتر بدهند. بارها و بارها بهنظر مىرسد که بينش تعيينکننده در علم يا تا آماده شدن جو فرهنگى Zeitgeist به منصهٔ ظهور در نمىآيد و يا اينکه اگر هم قبل از آمادگى Zeitgeist تجو فرهنگى ظاهر شود تأثيرى به جاى نخواهد گذارد و در نهايت گم خواهد شد تا اينکه بعدها هنگامى که فرهنگ آماده باشد از زير خاک زمان بيرون آورده شود. |
بدون شک، با نگرشى تحليلى مشاهده مىکنيم که جريان آرام تاريخ در نهايت روندى کمى است که شامل پيشرفتهاى کوچک جهشى مىشده و در اين روند فلان کشف و يا ظهور فلان بينش فکرى در تاريخ بهوجود مىآيد. فقط هنگامى که واحدهاى بزرگ را، يعنى مثلاً تمام فعاليت علمى يک فرد با پيشرفت علم در يک دهه از يک قرن را در نظر بگيريم، قادر هستيم که قدمهاى بزرگ را در علم درک کنيم. البته، لحظاتى وجود داشته که پيشرفت سريع بوده است. يکى از اين موارد کشف اصل جاذبه در جهان است، که به سرعت در سال ۱۶۶۶ شکل گرفت، گرچه داستانى که ولتر گفته بود که افتادن سيب از درخت، نيوتون را به کشف قوهٔ جاذبه هدايت کرد ممکن است کمى اغراقآميز باشد. بههرحال، توصيف پيشرفت (در علم) بايد براساس افتراق بين عناصر آن صورت گيرد، عناصر تغيير دهندهاى که آنقدر اهميت دارند که نشاندهندهٔ جهت حرکت علم هستند. |
همچنین مشاهده کنید
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست