یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

گر زانک ملولی ز من ای فتنه حوران


گر زانک ملولی ز من ای فتنه حوران    این سلسله بگذار و کسی را بمشوران
در کوچه کوران تو یکی روز گذشتی    افتاد دو صد خارش در دیده کوران
در خواب نمودی تو شبی قامت خود را    بر سرو بیفزود ز تو قد قصوران
ای آنک تو را جنبش این عشق نبوده‌ست    حیران شده بر جای تو چون تازه حضوران
از لحن عرابی چو شتر بادیه کوبد    زین لحن چه بیگانه‌ای ای کم ز ستوران
عشقا تو سلیمان و سماع است سپاهت    رفتند به سوراخ خود از بیم تو موران
شمس الحق تبریز چو خورشید برآید    زیرا که ز خورشید بود جامه عوران


همچنین مشاهده کنید