هرچند چاقی شایعترین مشکل غذائی است، مشکلی درست نقطهی مقابل آن بهصورت بیاشتهائی روانی (anorexia nervosa) و پرخوری دورهای (bulimia) هم وجود دارد که هر دو ریشه در میل بیمارگون به پرهیز از افزایش وزن دارند.
|
|
|
|
|
|
ویژگیهای بیاشتهائی روانی
|
|
وجه مشخصهی بیاشتهائی روانی، کاهش شدید وزن به خواست خود شخص است. براساس معیارهای انجمن روانپزشکی آمریکا (۱۹۹۴)، تشخیص بیاشتهائی روانی موکول به این است که وزن شخص لااقل ۱۵ درصد کمتر از حداقل وزن طبیعی او باشد. در واقع برخی از مبتلایان به این بیماری وزنشان حتی به کمتر از ۵۰ درصد وزن طبیعی میرسد. در مورد زنان وقتی از این برچسب تشخیصی استفاده میشود که علاوه بر کاهش وزن، قاعدگی نیز در آنها قطع شده باشد. کاهش وزن میتواند به عوارض جانبی خطرناکی از قبیل لاغری مرضی (emaciation)، ابتلا به بیماریهای عفونی و دیگر نشانههای کمغذائی منجر شود، و در موارد شدید، به مرگ بینجامد. جای تعجب نیست که یکی از برجستهترین پژوهشگران بیاشتهائی روانی، این بیماری را چنین توصیف کرده است: 'بیوقفه لاغر کردن خویش از طریق گرسنگی دادن به خود حتی به قیمت از دست دادن جان خویش' (براچ Bruch ،۱۹۷۳).
|
|
بیاشتهائی روانی، بیماری نسبتاً نادری است. شیوع آن در ایالات متحده حدود یک درصد است، اما از دههی ۱۹۶۰ تا کنون بیش از دو برابر شده و هنوز هم احتمالاً رو به افزایش است (مکهیو، ۱۹۹۰).
|
|
احتمال بروز آنان در زنان ۲۰ برابر مردان است، خصوصاً در زنان جوانی که بین دههٔ دوم و چهارم زندگی هستند. علاوه بر این، بیشتر افراد مبتلا به این بیماری، سفیدپوست و از طبقات بالا یا قشرهای مرفه طبقات متوسط هستند. نوعاً، تمام توجه مبتلایان به بیاشتهائی روانی به غذاست و میزان کالری هر غذائی را که میخواهند بخورند، بهدقت محاسبه میکنند. گاهی این دلمشغولی به حد وسواس میرسد. مثلاً یکی از بیماران به درمانگر خود گفته است: 'البته که صبحانه خوردهام، یک فنجان قهوه.' و یا دیگری چنین گفته است: 'من چسب پشت تمبر را لیس نمیزنم ـ کسی چه میداند چقدر کالری دارد' (براچ، ۱۹۷۳). اشتغال فکر به غذا و امکان افزایش وزن، برخی از مبتلایان به بیاشتهائی روانی را وادار به ورزشهای تحمیلی میکند طوریکه هر روز ساعتها به ورزشهای سنگین میپردازند (لوگ، ۱۹۹۱).
|
|
|
تحریف تصویر بدنی (body image)
|
|
جالب اینجاست که بهرغم کاهش شدید وزن و مشکلات ناشی از آن، اغلب مبتلایان به بیاشتهائی روانی منکر داشتن هرگونه مشکلی هستند و از افزایش وزن خود رویگردانند. درواقع این افراد غالباً تصور میکنند که بسیار هم چاق بهنظر میآیند ـ نکتهای حاکی از آنکه این بیماران تصویر ذهنی تحریف شدهای از بدن خود دارند و خود را سنگینتر از آنچه هستند، میپندارند. شواهد آزمایشی نیز وجود چنین تحریفی را تأیید میکند. به دو گروه آزمودنی (گروه مبتلایان به بیاشتهائی و گروه گواه) دستگاهی داده شد که با آن میتوانستند در تصویری پهنای بدن شخص را از ۲۰- درصد تا ۲۰+ درصد پهنای واقعی او کم یا زیاد کنند. افراد گروه آزمایش بیش از گروه گواه تصویر خود را طوری تغییر دادند که پهنای آن بزرگتر از اندازهٔ پهنای واقعی آن شد، اما هیچ گرایشی به تحریف اندازههای بدن دیگران نشان ندادند (گارفینکل، Garfinkel و گارنر، Garner ، ۱۹۸۲).
|
|
نتایج فوق نشان میدهد که امتناع از غذا خوردن در افراد مبتلا به بیاشتهائی روانی احتمالاً به دلیل تصویر بسیار چاقی است که از بدن خود در ذهن دارند. این نوع تحریف تصویر بدنی را تا حدودی میتوان در بسیاری از زنان آمریکائی که در سنین دانشگاهی هستند سراغ گرفت، که خود تبیینی است برای فزونی ابتلای افراد این گروه به بیاشتهائی روانی. آزمایش زیر، تأییدی بر این مدعاست: به صدها پسر و دختر دانشجوی دورهٔ لیسانس نقاشیهائی از همجنسانشان ارائه شد. تصاویر هر جنس روی مقیاسی از بسیار لاغر تا بسیار چاق داشت، از آزمودنیها خواسته شد مشخص کنند:
|
|
۱. کدام تصویر بیشترین شباهت را به خودشان دارد.
|
۲. کدام تصویر آرمانی است، یعنی تصویری که خیلی مایلند شبیه آن باشند.
|
۳. کدام تصویر بیشترین جذابیت را برای جنس مخالف دارد.
|
|
نتایج آزمایش تفاوت چشمگیری را بین زنان و مردان نشان داد. مردان تصاویر بسیار مشابهی را بهعنوان تصویر فعلی، تصویر آرمانی و تصویر جالب از نظر زنان انتخاب کردند. بهعبارت دیگر مردان فکر میکردند که وزنشان بسیار نزدیک به وزن آرمانی و نیز وزن جذاب برای زنان است. در مقابل، زنان تصاویر بسیار متفاوتی را بهعنوان تصویر واقعی خود، تصویر آرمانی و نیز تصویر جذاب برای مردان انتخاب کردند (دو تصویر آخر نسبتاً به هم نزدیک بودند). آشکار است که زنان از وزنشان ناراضی بودند و خود را چاقتر از آن میپنداشتند که برای مردان جذاب باشند. اما معلوم شد این تصویری تحریف شده است، زیرا وقتی از آزمودنیهای مرد خواسته شد که جذابترین تصویر زن را برگزینند، تصویر انتخابی آنها بهطور متوسط چاقتر از تصویری بود که زنان بهعنوان تصویر آرمانی یا جذابترین تصویر برگزیده بودند. بنابراین، دانشجویان دختر به خطا میپنداشتند که دانشجویان پسر به دختران بسیار لاغر علاقه دارند. خلاصه اینکه دانشجویان دختر، و نه دانشجویان پسر، چنان از وزن خود ناراضی بودند که امکان داشت چنین تصوری آنها را به برنامه لاغری و شاید بیاشتهائی روانی بکشاند (فالون و رازین، ۱۹۸۵).
|
|
|
علل مختلفی برای بیاشتهائی روانی پیشنهاد شده که از آن جمله است عوامل شخصیتی، هنجارهای اجتماعی، و فیزیولوژی مغز. اما تاکنون شواهد کافی در تأیید هیچیک از آنها بهدست نیامده است. این واقعیت که مبتلایان به بیاشتهائی روانی معمولاً به گروه خاصی از زنان (جوان، سفیدپوست و متعلق به خانوادههائی با تحرک اجتماعی و پیشرفتگرا) تعلق دارند حاکی از تأثیر عوامل شخصیتی است. چنین زمینهای ممکن است به توقعات و انتظارات تنشزای خانواده از فرزند منجر شود و در چنین جوی، خودداری زن جوان از غذا خوردن، راهی برای مسلط بودن بر اوضاع باشد. عامل متحتمل دیگر این است که بیاشتهائی روانی، نوعی انکار جنسیت است. دخترانی که شدیداً کموزن هستند، گذشته از قطع قاعدگی، از خصوصیات جنسیتی دیگری از قبیل هیکل واقعاً زنانه نیز بیبهرهاند (براچ، ۱۹۷۳). شواهد دیگری که بر دخالت عوامل مربوط به جنسیت و هویت جنسی در این بیماری صحه میگذارد این است که در بین مردان مبتلا به بیاشتهائی روانی که نسبتاً اندک شمار هستند تعداد افراد همجنس خواه بیش از آن است که بتوان آن را به تصادف نسبت داد (هرزاگ، Herzag، نورمن، Norman، گوردون، Gordon و پیپوز Pepose، ۱۹۸۴).
|
|
بسیاری از دانشمندان علوم اجتماعی معتقدند که عوامل اجتماعی نقش مهمی در بیاشتهائی روانی ایفا میکنند، بهویژه اینکه در برخی جامعهها تأکید بر قلمی بودن اندام است. این تأکید که طی ۴۰ سال گذشته، شدیدتر هم شده، با ادعای افزایش شیوع بیاشتهائی روانی در همین دوره همخوانی دارد.
|
|
نشانهٔ این تغییر اجتماعی، تغییر تصویر مردم از اندام آرمانی است. تصاویر مردان از 'هیکل آرمانی' احتمالاً تأثیر نیرومندی بر تصور زنان از هیکل آرمانی دارد، و برای مثال ممکن است زنان احساس کنند اندامشان بسیار چاقتر از حد آرمانی است (لوگ، ۱۹۹۱).
|
|
پژوهشگران دیگر توجه خود را به عوامل محتمل زیستی معطوف کردهاند. در این زمینه یکی از فرضیهها این است که بیاشتهائی بر اثر اختلال کارکرد هیپوتالاموس پدید میآید. مهمترین شواهدی که به این فرض انجامیده است این است که گاهی قطع قاعدگی در مبتلایان به بیاشتهائی روانی را نمیتوان به کاهش وزن یا اثرهای جانبی آن نسبت داد. محتملترین عامل مؤثر هیپوتالاموس است، چون معلوم شده است هم در خوردن نقش دارد و هم در کارکردهای هورمونی (گارفینکل و گارنر، ۱۹۸۲).
|
|
|
پرخوری دورهای (binge eating)
|
|
|
|
پرخوری دورهای حالتی است از دورههای متناوب پرخوری مفرط (مصرف مقدار زیادی غذا در مدت زمانی محدود) و در پی آن تلاش برای تخلیه معده از راه استفراغ یا استفاده از داروهای مسهل. گاهی این پرخوریها بهدفعات مکرر و به افراط روی میدهد. بررسی زنان مبتلا به پرخوری دورهای نشان میدهد که بیشتر آنان دست کمک یکبار در روز (معمولاً عصرها) پرخوری میکنند و غذاهای صرف شده در هر نوبت (که غالباً کربوهیدراتهای نمکدار یا شیرین هستند) بهطور متوسط حاوی ۴۸۰۰ کالری است. بهعلت تخلیه معده پس از پرخوری، وزن بیمار ممکن است نسبتاً طبیعی باقی بماند و این بهوی امکان دهد که اختلال خود را پنهان نگهدارد. با وجود این، چنین رفتاری میتواند از حیث فیزیولوژیائی برای بیمار بسیار گران تمام شود: استفراغ کردن و خوردن مسهل ممکن است تعادل الکترولیت پتاسیم را در بدن مختل کند و منجر به مشکلاتی نظیر از دست رفتن آب بدن، بینظمی ضربان قلب، و عفونتهای ادراری شود.
|
|
پرخوری دورهای نیز همانند بیاشتهائی روانی، در درجهی نخست زنان را مبتلا میسازد، اما شیوع آن بیش از بیاشتهائی روانی است و تخمین زدهاند که ۵ تا ۱۰ درصد زنان آمریکائی به درجات مختلف گرفتار این اختلال هستند. برخلاف بیاشتهائی روانی که تنها به خانوادههائی با تحرک اجتماعی صعودی محدود میگردد، پرخوری دورهای در تمامی گروههای نژادی، قومی، اجتماعی ـ اقتصادی جامعه دیده میشود.
|
|
|
همانند بیاشتهائی روانی، در اینجا نیز پژوهشگران برای تبیین پرخوری دورهای بهعوامل شخصیتی، زیستی، و اجتماعی متوسل شدهاند.
|
|
درمانگرانی که با مبتلایان به پرخوری دورهای سر و کار دارند اکثر این افراد را فاقد احساس هویت شخصی و عزتنفس میدانند. در همین راستا، بهنظر میآید افسردگی در مبتلایان به پرخوری دورهای نسبتاً همهگیر است (جانسون، Johnson و لارسون، Larson ،۱۹۸۲). این افراد احتمالاً عمل خوردن را همچون وسیلهای برای ارضای آرزوها و پرکردن خلاء درونی خویش بهکار میگیرند. پژوهشگرانی که به عوامل زیستی علاقمند هستند متوجه رابطهٔ پرخوری دورهای با افسردگی شدهاند و معتقدند که آن دسته از عوامل شیمیائی که علت برخی از افسردگیها هستند احتمالاً در برخی از موارد پرخوری دورهای نیز نقش اساسی دارند.
|
|
برای نمونه، ممکن است کمبود پیک عصبی سروتونین، هم عامل افسردگی باشد و هم عامل بیماری پرخوری دورهای (براچ، ۱۹۷۳). گاهی نیز پرخوری دورهای با تغییراتی در فرایندهای فیزیولوژیائی گرسنگی همراه است. برای نمونه، گزارش شده که میزان کولهسیستوکینین (cholecystokinin ـ CCK)، هورمونی که به ایجاد احساس سیری پس از خوردن غذا کمک میکند، در خون افراد مبتلا به پرخوری دورهای کمتر از افراد عادی است (پیرکه، Pirke و همکاران، ۱۹۹۴).
|
|
در مورد تأثیر عوامل اجتماعی، در اینجا هم مثل بیاشتهائی روانی تصور بر این است که این مشکل ناشی از توجه بیش از حد جوامع امروزی به زنان لاغراندام است. در واقع برخی از زنان مبتلا به پرخوری دورهای به صراحت میگویند که اختلال آنها راهحلی برای این مشکل است که چگونه هرقدر دلشان بخواهد غذای پرکالری بخورند و در عین حال، مطابق هنجارهای فلعی جامعه، لاغراندام بمانند. برای مثال، یکی از زنان مبتلا به پرخوری دورهای میگوید: 'فکر کردم متوجه مشکل شدهام: نمیتوانستم بفهمم چرا همهی مردم پس از صرف غذا استفراغ نمیکنند' (گارفینکل و گارنر، ۱۹۸۲).
|
|
شواهد قطعی اندکی در تأیید هر یک از این علل احتمالی در دست است. بخشی عمدهی آنچه دربارهی بیاشتهائی روانی و پرخوری دورهای میدانیم متکی بر گزارشهای بالینی بیماران است، و نه پژوهشهای کنترل شدهای که حاکی از پیوند علٌی بین عاملی خاص و گرسنگی دادن بهخود باشد. همانطور که در مورد چاقی وجود دارد در اینجا نیز علل متعددی میتواند زمینهساز بیاشتهائی روانی یا پرخوری دورهای باشد. سومین و آخرین نکته اینکه بهرغم اطلاعات ناچیزی که در مورد منشاء اختلالات مربوط به خورد و خوراک داریم، روشهائی برای درمان آنها در دست است: از روشهای رواندرمانی سنتی میتوان برای حل اختلالات شخصیتی استفاده کرد. مبتلایان به بیاشتهائی روانی و پرخوری دورهای میتوانند به کمک برنامههای تغییر و اصلاح رفتار، عادتهای غذائی خود را کنترل کنند.
|