|
صوفيه در قرن هفتم و هشتم قوتى بسيار داشتند و تصوف رواج روزافزون مىيافت. در پايان سدهٔ ششم و آغاز سدهٔ هفتم دو مکتب بزرگ در عرفان وجود داشت که به هر يک از آنها عدهاى از مشايخ بزرگ نسبت داشتند. نخست سلسله کُبرويه يعنى پيروان شيخنجمالدّين کُبرى در مشرق و دوم سلسلهٔ سُهرورديه يعنى مريدان شيخشهابالدّين اَبوحفص عمربن محمد سُهرورديدر مغرب بود. رؤسا و پيروان اين دو سلسلهٔ بزرگ تا قرن هشتم در ايران شهرت و در تصوف ايران تأثير شديد داشتند چنانکه نام جمعى از آنان را بايد در شمار بزرگان تصوف در دو قرن هفتم و هشتم آورد.
|
|
در گيرودار حمله مغول گروهى از مشايخ بزرگ که حاضر به ترک مکان و يا مرکز تعليمى خود نشدند مانند شيخنجمالدّين کُبرى و شيخفُريدالدّين عطّار و نظاير آنان به تقل رسيدند و يا در همان اوان درگذشتند ولى برخى ديگر توانستند خود را از معرکه نجات دهند و به پناهگاههاى فرهنگى جديد مانند آسياى صغير و شام و فارس و کرمان و بلادسند و هند و نظاير اين نواحى بروند و بساط ارشاد در ناحيتهاى جديد بگسترانند. همين امر و همچنين بازماندن دستههائى از مشايخ و عارفان در شهرها و ناحيتهائى که از قتل عام رسته بودند وسيلهٔ خوبى براى حفظ سنتهاى خانقاهى و نگاهبانى مبانى تصوف و ترويج آن در ميان آيندگان بوده است.
|
|
تصوف در قرن هفتم و هشتم اندکى هم به طريق علمى و شيوهٔ تحليل و توجيه متمايل گرديد. اين کار که پيش از اين دوره توسط صفوفيان بزرگى چون عينالقُضاة همدانى آغاز شده بود در اوايل قرن هفتم عموميت بيشتر يافت و شيخنجمالدّين کُبرى (مقتول به سال ۶۱۸) که شغول تربيت عدهاى از بهترين مشايخ صوفيه بود با تأليف کتابهاى معتبر خود مانند منهاجالسّالکين، اصطلاح الصوفيه، آداب السلوک و آداب المريدين بخشى از مبانى و مبادى تصوف و آداب صوفيان را مورد بحث و توضيح و تدوين قرار داد. از ميان پيروان مکتب او نيز کسانى مانند شيخنَجمالدّين رازى (م ۶۵۴) و سعدالدّين حُمُّوئى (م ۶۵۰) کار وى را دنبال کردند و در همان حال بزرگانى از طريقتهاى ديگر مانند شهابالدّين ابوحفص عمربن محمد سُهروردى (م ۶۳۲) در آثار خود به تدوين مراتب تصوف پرداختند. اما کسى که بيشتر از همهٔ اينان در بخشيدن صورت علمى به تصوف سهيم است محمدبن علىبن محمد معروف به مُحيىالدّين ابنالعربى اندلسى (م ۶۳۸) است که دو کتاب فُصوص الحکَم و فتوحات المکّيه او از جمله کتابهاى بسيار عرفانى است و شرحهاى متعددى بر آنها نگاشته شده است. شاگرد معروف ابنالعربى صدرالدّين قونيوى (م ۶۷۳) صاحب کتابهاى چون فکوک، مفتاح الغيب و نفحات الهيه است و شاگرد قونيوى فخرالدّين ابراهيم عراقى (م ۶۸۸) است که بعد از آشنائى با تعاليم ابنالعربى کتاب المعات را پديد آورد و اشعةاللمعات جامى شرحى بر آن است. بدينگونه توصف در قرن هفتم و هشتم شيوهٔ نظرى يافت و به شکل علمى قابل تعليم درآمد، يعنى از 'حال' به 'قال' بازآمد و به 'عرفان' که مىتوان آن را تصوف توجيهى و فلسفى خواند تغيير صورت داد و اين امر مقدمهاى شد تا مبانى و مبادى تصوف در ادبيات خاصه شعر نفوذ عام حاصل کند و از انحصار آثار صوفيه بيرون آيد.
|
|
در برابر اين دسته از عارفان متفلسف دستهاى ديگر از صوفيان بودهاند که اگر چه ورود در مباحث عقلى براى آنان آسان بود ليکن بهجاى آنکه راه دشوار مجاهدت را با پاى چوبين و بىتمکين استدلال به سپرند چون پيشينيان بر مرکب ذوق و وجد نشستند و دريچهٔ خاطر را بر بحثهاى ملالانگيز مبتنى بر فلسفه و استدلال ببستند. از اين دسته فَريدالدّين محمّد عطّار نيشابورى (مقتول به سال ۶۱۸) شاعر و صوفى بزرگ آغاز قرن هفتم و جلالالدّين محّمد بَلخى (م ۶۷۲) و پدر وى بهاءالدّين محمّدبن حسين خطيبى بلخى (م ۶۲۸) و سيّدبرهانالدّين مُحقّق تِرمَذى (م ۶۳۸) و شمسالدّين تبريزى (ظاهراً مقتول به سال ۶۴۵) و صلاحالدّين زرکوب قونيوى (م ۶۵۷) و حسامالدّين چَلَبى (م ۶۸۷) و فرزند مولانا سلطان ولد (م ۷۱۲) را مىتوان برشمرد.
|
|
از سلسلهٔ سهرورديه که به سهرورديان ايران و سهرورديان هند يا مُولتان تقسيم مىشدند و به شيخشهابالدّين اَبوحفص عمربن محمد سهروردى منسوب بودهاند مشايخ بزرگى در قرن هفتم و هشتم ظهور کردند همچون اَوْحَدالدّين کرمانى (م ۶۳۵)، نجيبالدّين بُزغُش شيرازى (م۶۷۸) مشرفبن مصلح سعدى شيرازى (م ۶۹۱ يا ۶۹۰)، و از سلسلهٔ کُبرويه و تعاليم نَجمالدّين کُبرى نيز عارفان بزرگى چون شيخالاسلام سيفالدّين با خَرزى (م ۶۵۸)، جمالالدّين گيلى (م ۶۵۱)، شيخسعدالدّين محمدحُمُّويه (م ۶۵۰) باباکمال جندي، رضىالدّين علىلالا (م ۶۴۲)، شيخنجمالدّين دايه (م ۶۵۴)، و بهاءالدّين محمد پدر مولوى (م ۶۲۸) پديد آمدند. از ديگر عارفان مشهور اين دوره بايد شيخامينالدّين بَللياني، خواجوى کرمانى (م ۷۵۳)، خواجه شمسالدّين محمد حافظ شيرازى (م ۷۹۲)، سيفالدّين محمد فرغْاني، اَوْحَدى مراغهاى (م ۷۳۸)، کمالالدٔين مسعود خُجندى (م ۷۹۲)، محمدشيرين مغربى (م ۸۰۹) و شيخعلاءالدوله سمنانى (م ۷۳۶۰) را برشمرد.
|
|
|
تصوف ايرانى در خارج از ايران
|
|
در دورهٔ هفت و هشت هجرى نشر تصوف ايرانى تنها در ايران صورت نگرفت بلکه صوفيانى که از پيش حملهٔ مغول مىگريختند و يا از رواج ظلم و فقر و تهيدستى و بىخانمانى و بىسامانى ايران دورهٔ مغول به امان مىآمدند و به سرزمينهاى مجاور ايران پناه مىبردند هر يک در نواحى جديدى از قبيل روم و شام هند بارشاد و هدايت خلق مىپرداختند. يکى از اين مرکزهاى تجمع صوفيه و هندوستان بوده است که از ميان مشايخى که در آنجا اجتماع مىکردند دو سلسله شهرت يافت، يکى سلسلهٔ چَشتيهٔ اجمير و دوم سلسلهٔ سُهروديه مُولتان که نسب تعليم بيشتر سلسلههاى صوفيان هندوستان به آن دو مىرسد. سلسلهٔ چَشتيه پيروان خواجه معينالدّين محمدبن حسن سجزى چَشتى و سلسلهٔ سُهرورديان مُولتان مريدان شيخبهاءالدّين زکرياى مُولتانى هستند.
|