شکلگیری برداشت افراد از یکدیگر یکی از تکالیف عمده تعامل اجتماعی است. دومین تکلیف عمده این تعامل، درک معانی و علل رفتار افراد است. این قبیل معانی و علل غالباً مبهم هستند. فرض کنید ورزشکار معروفی نوعی شکلات را در تلویزیون تبلیغ میکند. چرا وی چنین میکند؟ آیا او واقعاً این نوع شکلات را دوست دارد یا فقط به خاطر پول این کار را میکند؟ مردی هنگام خداحافظی از همسرش او را میبوسد. آیا این صرفاً یک هنجار اجتماعی است یا اینکه وی واقعاً عاشق همسرش است؟ شاید این مرد با تمام افراد خانوادهاش چنین رفتاری دارد. علت کمک مالی شما به یک سازمان خیریه چیست؟ به این علت که آدم نوعدوستی هستید؟ یا چون در محظور قرار گرفتهاید؟ یا به خاطر معافیت مالیاتی؟ یا اینکه بهکار این سازمان خیریه اعتقاد دارید؟
|
|
در هر یک از این موارد یک مسئله اسنادی مطرح است. رفتاری را میبینیم - شاید هم رفتار خودمان را - و باید تصمیم بگیریم که این رفتار را به کدامیک از علل احتمالی متعدد آن نسبت دهیم. این البته همان کاری است که روانشناسان میکوشند بهصورت رسمی انجام دهند. از اینرو، همه ما در تعامل اجتماعی روزمره خود نقش یک روانشناس آماتور یا شهودی را بازی میکنیم. مطالعه فرآیند اسناد دادن، یکی از موضوعات محوری در روانشناسی اجتماعی است و هدف آن روشن کردن این نکته است که ما در کوششهای خود برای تفسیر رفتار چه قواعدی بهکار میبریم و چه خطاهائی مرتکب میشویم (هایدر 'Heider' ، سال ۱۹۵۸؛ کلی 'Kelley' ، سال ۱۹۶۷).
|
|
|
|
| قاعده همایندی (covariance)
|
|
فرض کنید یک روز صبح با آبریزش بینی از خواب برمیخیزید؛ بعد میبینید گلهای آزالیا در حیاط خانه شکوفه کردهاند و در پی آن به این فرضیه میرسید که همین گلها باعث آبریزش بینی شما شدهاند. ببینید چگونه این فرضیه را میآزمائید: بررسی میکنید که آیا باور خودتان به باغچه آزالیا و خروج از آن، علایم بیماری شما نیز پدیدار و ناپدید میشوند یا نه. بهعبارت دیگر شما آزمایشی انجام میدهید تا ببینید علائم بیماری با آزالیا همایند هستند (با هم تغییر میکنند) یا نه. آیا معلول، همراه علت مفروض پدیدار و ناپدید میشود؟ اگر چنین باشد آزالیا علت بیماری شما است، اما اگر آبریزش بینی شما ثابت بماند آزالیا نقش تمایزدهندهای ندارد و شما نتیجه میگیرید که آزالیا علت بیماری شما نیست. به این ترتیب، شما متمایز بودن (distinctiveness) واکنشهای خود را در برابر یک محرک مفروض بهعنوان معیاری بهکار میبرید تا براساس آن تصمیم بگیرید که مشکل شما ناشی از آن محرک است یا نه.
|
|
معیار دیگر همسازی (consistency) است. اگر شما در طول سه سال گذشته بههنگام شکوفه کردن آزالیا همان علائم را داشتهاید، با اطمینان کافی خواهید گفت که اشکال از آزالیا است. اما اگر این نخستین باری است که علائم این بیماری در شما ظاهر شده (یعنی رویداد همسازی مطرح نیست)، در اینصورت نمیتوانید با اطمینان زیاد چیزی بگوئید.
|
|
سرانجام با پزشک خود تماس میگیرید و او میگوید که مورد شما شانزدهمین موردی است که در آن روز به او ارجاع شده و اینکه 'این عارضه همیشه بههنگام شکوفه کردن آزالیا ظاهر میشود' . بهعبارت دیگر تنها شما نیستید و افراد دیگری هم واکنش مشابهی به همان محرک نشان میدهند. این معیار، معیار همرائی (consensus) نامیده میشود.
|
|
این کندو کاو شما برای تعیین علت حساسیت در واقع نمونهای است غیررسمی از کاربرد روش علمی. شما با استفاده از سه معیار ذکر شده، قاعده همایندی را بهکار میبرید: آیا معلول با علت مفروض همایندی دارد؟ در واقع میپرسید که: آیا معلول فقط با علت مفروض تغییر میکند (متمایز بودن)؟ آیا این امر هر بار که آزمایش انجام میگیرد روی میدهد (همسازی)؟ آیا مردمان دیگر نیز به همین نتیجه میرسند (همرائی)؟
|
|
برای تعبیر و تفسیر رفتار مردم، ما همسان فرآیندهای استنتاج را بهکار میبریم (کلی، ۱۹۷۳). فرض کنید محمود درباره غذائی که اخیراً در یک رستوران چینی خورده، داد سخن میدهد. بهطور کلی سه 'علت' بالقوه برای تمجید او وجود دارد. اولی مربوط به خود شیء محرک است: شاید غذا واقعاً عالی بوده است. دومین منبع احتمالی تمجید، چیزی است مربوط به خود شخص: محمود واقعاً عاشق غذای چینی است. سومین علت احتمالی مربوط میشود به موقعیت خاصی که وجود داشته است: آن روز، روز تولد او بوده و هر رویدادی در چشم او عالی بهنظر میآمده است. برای اینکه از میان این سه علت یکی را برگزینیم دوباره سه معیار متمایز بودن، همسازی، و همرائی را در نظر میگیریم. اگر محمود از هیچ رستورانی بهجز این یکی تمجید نمیکند (متمایز بودن) و هر بار که در آن غذامیخورد همین احساس را دارد (همسازی)، و همه کسان دیگر هم همینکار را میکنند (همرائی)، این رستوران باید یک رستوران واقعاً عالی باشد. اما اگر محمود همواره از همه رستورانهای چینی تعریف میکند و کس دیگری اینکار را نمیکند، در اینصورت، بیشتر اطلاعاتی در مورد خود محمود بهدست میآوریم تا در مورد رستوران. و سرانجام اگر محمود هیچگاه از هیچ رستورانی، از جمله همین رستوران، تمجید نکرده است و این رستوران مورد پسند هیچیک از همراهان او نبوده باشد، احتمالاً میتوان چنین نتیجه گرفت که در این موقعیت خاص چیزی بوده (مانند روز تولد او) که برادراکات او در مورد غذا اثر گذاشته است. پژوهشها حاکی از آن است که مردم در واقع این معیارها را به همین شیوه بهکار میبرند (مکآرتور 'McArthur' ـ ۱۹۷۲).
|
|
| قاعده حذف (discounting rule)
|
|
هم پدیدههای طبیعی و هم رفتار آدمیان اغلب علل چندگانه دارند. احتمال دارد که غذا به چندین علت مختلف مورد پسند محمود قرار گرفته باشد - نکتهای ما بهعنوان روانشناسان شهودی بهخوبی از آن آگاه هستیم. وقتی میبینیم یک ورزشکار نوعی شکلات را در تلویزیون تبلیغ میکند، میدانیم که برای اینکار پولی به وی پرداختهاند، و از اینرو، تا حدودی نگرشهای واقعی او را بهعنوان دلیلی برای این تبلیغ کنار میگذاریم. اگر ادم واقعاً شکاکی باشیم، نتیجه میگیریم که اصلاً چیزی درباره احساس واقعی او نسبت به این نوع شکلات نمیدانیم و در نتیجه رفتار او را تماماً به پول نسبت میدهیم. این راهبرد کلی را قاعده یا اصل حذف نامیدهاند: 'در صورت وجود دلایل موجه دیگر، ما نقش یک علت مفروض را در ایجاد یک معلول مفروض نادیده میگیریم' (کلی، ۱۹۷۲، صفحه ۸).
|
|
قواعد همایندی و حذف گویای آن هستند که اگر افراد واقعاً بر طبق منطق علمی پیش بروند چگونه باید مسائل اسنادی را حل کنند. گرچه از مثالهای فوق چنین برمیآید که ما در واقع عملاً این قواعد را بهکار میبریم. اما تحقیق نشان داده ست که هنوز آدمی را نمیتوان خیرپرداز (information processor) کاملی به حساب آورد. ما غالباً از این قواعد رهنمودی به اندازه کافی یا به درستی استفاده نمیکنیم (نیزبت 'Nisbett' و راس 'Ross' ، سال ۱۹۸۰). مثلاً برخی شواهد نشان میدهند که ما معیار همرائی را به اندازه کافی بهکار نمیگیریم. در بحث حاضر خواهید دید که ما از قاعده حذف کمتر از قواعد دیگر پیروی میکنیم.
|
|
| سوگیری گرایشی (dispositional bias) در اِسنادها
|
|
چنانکه مثالهای بالا نشان میدهند، یکی از تکالیف اصلی اِسنادی که ما روزانه با آن مواجه هستیم مشخص کردن این نکته است که آیا رفتار مشاهده شده بازتابی از ویژگی خاطی در شخص (مانند نگرشها و ویژگیهای شخصیتی او) است یا چیزی است مربوط به موقعیتی که ما شخص را در آن مشاهده میکنیم. اگر استنتاج ما این باشد که ویژگی خاص شخص موجب رفتار او است (مثلاً استنتاج کنیم که ورزشکار یاد شده واقعاً به آن نوع شکلات علاقه دارد) به این نوع استنتاج، اسناد درونی یا گرایشی (internal or dispositional) گفته میشود (وجه تسمیه آن این است که اصطلاح گرایش، به باورها، نگرشها، و ویژگیهای شخصیتی فرد اطلاق میشود). اما اگر به این نتیجه برسیم که بهطور عمده یک علت برونی موجب آن رفتار است (مثلاً پول، هنجارهای نیرومند اجتماعی، و تهدیدها) چنین استنتاجی را اسناد بیرونی یا موقعیتی (external or situational) مینامند.
|
|
بینانگذار نظریه جدید اِسناد، فریتزهایدر (Fritz Heideer)، خاطر نشان میسازد که رفتار یک فرد چندان توجه ناظران را برمیانگیزد که آنان همان صورت ظاهر رفتار را پذیرا میشوند و به اوضاع و احوال حاکم بر آن چندان توجهی نمیکنند (هایدر، ۱۹۵۸). تحقیقات اخیر نیز نظریه هایدر را تأیید کرده است. ما علل موقعیتی رفتارها را دستکم میگیریم و خیلی آسان به نتیجهگیریهائی درباره گرایشهای فرد دست میزنیم. یکی از روانشناسان این سوگیری در جهت اِسنادهای گرایشی بهجای اِسنادهای موقعیتی را خطای بنیادی اسناد (fundamental attribution error) نامیده است (راس، ۱۹۷۷).
|
|
در یکی از نخستین تحقیقاتی که این سوگیری کشف گردید، از آزمودنیها خواسته شد به سخنرانی شخصی که یا در تأیید و یا در مخالفت با جداسازی نژادی سخن میگفت گوش فرا دهند. به آزمودنیها صریحاً اطلاع داده شده بود که سخنران در جریان یک آزمایش قرار دارد و با وی قرار گذاشته شده که بهعنوان مخالف یا موافق با مسئله صحبت کند و در این مورد حق انتخاب نداشته است. علیرغم این آگاهی، وقتی از آزمودنیها خواسته شد تا نگرش واقعی سخنران را نسبت به جداسازی نژادی برآورد کنند، استنباط آنان این بود که موضوع سخنران نزدیک به همان چیزی است که در سخنرانی از آن دفاع میکرد. به گفته دیگر، اگر چه عوامل موقعیتی کاملاً رفتار او را توجیه میکرد، با این حال آزمودنیها دست به یک اسناد گرایشی زده بودند (جونز 'Jones' و هریس 'Harris' ـ ۱۹۶۷). این افراد نتوانسته بودند بهقدر کافی از قاعده حذف استفاده کنند. در اینجا یک اثر بسیار قوی مطرح است. حتی اگر سخنرانی عمداً طولی تنظیم شود که یکنواخت و بدون جاذبه باشد با سخنران صرفاً مطالب خود را با صدائی یکنواخت و بدون هیچگونه ژست و حالت از روی متن نوشته شده بخواند، باز هم ناظران تمایل دارند که نگرشهای عرضهشده در سخنرانی را به سخنران اسناد دهند (اشنایدر 'Schneider' و میلر 'Miller' ، سال ۱۹۷۵).
|