|
|
سینماگران دیگر اسکاندیناوی
|
|
| صنعت سینمای سوئد کوچک است، متکی به یارانهٔ دولتی است و عمدتاً به بازار داخلی با ۶/۸ میلیون جمعیت نظر دارد. تنها کارگردان جهانی و بزرگ پس از جنگ در این کشور اینگمار برگمان است، اما کارگردانهای سوئدی دیگری را نیز میتوان یافت که آثار قابلملاحظه در همین دوره عرضه کردند. مثلاً آرنه سوکسدُرف (متولد ۱۹۲۵) یک سلسله فیلمهای شبهمستند منحصربهفرد دربارهٔ کودکان و حیوانات ساخته است، از جمله دنیای تقسیمشده (۱۹۴۸)، ماجراجوئی بزرگ (۱۹۵۳)، کوپاکابانا خانهٔ من است (۱۹۶۵)، که جوایز جهانی متعددی را بهدست آوردهاند. |
|
|
از چهرههای کلیدی دیگر در این دوره میتوان از بو ویدِربرگ (۱۹۹۸-۱۹۳۰)، ویلگوت شومان (متولد ۱۹۲۴)، یان تروئل (متولد ۱۹۳۱) و یورن دونر (متولد ۱۹۳۳) نام برد.فیلمهای عمدهٔ ویدربرگ در دههٔ ۱۹۶۰ - محلهٔ کلاغ (۱۹۶۴)، اِلویرا مدیگان (۱۹۶۷)، آدالِن ۳۱ (شورشهای آدالِن ۱۹۶۹)، جوهیل (افسانهٔ جوهیل، ۱۹۷۱) - نشان از تأثیرات گُدار و گرایشِ بسیار به مسائل سیاسی دارند، که نزد برگمان نمیتوان ایتف. (فیلمهای اخیرتر ویدربرگ غالباً در گونههای تریلر (ترسناک، هیجانانگیز) ساخته شدهاند و فیلم مسیر عبور مار (۱۹۸۶) او به خاطر نمایش نیرومندِ استثمار یک زن کشاورزِ اجارهدار در شمال سوئد در سال ۱۹۸۷ جایزهٔ جشنوارهٔ فیلم مسکو را بهدست آورد.
|
|
ویلگوت شومان از دوستان نزدیک برگمان (و دستیار او در نور زمستانی)، در فیلم خواهرم، عشقم (۱۹۶۶)، ملهم از واقعهای تاریخی مربوط به زنای با محارم در سدهٔ هجدهم سوئد، به اختلالهای جنسی پرداخته است. شومان دو فیلمِ سینما وریتهٔ حماسی نیز بهنامهای من کنجکاوم - زرد (۱۹۶۷) و من کنجکاوم - آبی (۱۹۶۸) ساخته است که در آنها زن جوانی اظهارنظرهای مردم دربارهٔ دولت سوئد را، سی سال پس از استقرار حکومت سوسیال دموکرات، جمعآوری میکند و در آنها چیزی جز اظهار رضایت از اوضاع و آزادی جنسی نمیشود. (اجراء گرافیکی سکس در این فیلم موجب شد آن را در ایالات متحد توقیف کنند. مسئولان گمرک آمریکا در ۱۹۶۷، پس از آن که قاضی ویلیام اُ داگلاس از حضور در دادگاه امتناع کرد، در ۱۹۶۹ در رأی خود تجدیدنظر کردند [با آرای مساوی چهار به چهار بدون حضور داگلاس] و رأی دادند که نمایش اعمال جنسی در این فیلم جنبهٔ صور قبیحه ندارد. فیلمهای بعدی شومان (دروغ میگوئی، ۱۹۶۹؛ لینوس، ۱۹۷۹، و من شرمندهام، ۱۹۸۱) نیز همچنان انتقاد از نهادهای دولتی سوئد را ادامه دادند، هر چند برخی از آنها (جنّ، ۱۹۷۱؛ یک مشت عشق، ۱۹۷۴؛ مالاکا، ۱۹۸۷؛ تله، ۱۹۸۹) بیشتر فیلمهای رایج داستانی هستند؛ از جمله از پشت نورگیرها (۱۹۸۴)فیلمی است ملهم از سرگیجه که وسوسههای جنسی را بررسی میکند و داستان آن در آفریقایشمالی میگذرد. یانتروئل با فیلمهائی نظیر مهاجران (۱۹۷۱) و دنبالهٔ آن، سرزمین تازه (۱۹۷۲)، که یک دوگانهٔ حماسی دربارهٔ اسکان مهاجران سوئدی را تشکیل میدهند، بهویژه در ایالات متحد مورد توجه قرار گرفت.
|
|
موفقیت تروئل در آمریکا موجب شد که به درونمایههای مشابهی بپردازد، از جمله، عروس زَندی (۱۹۷۳)، و فیلم پرهزینهٔ ناموفقی (بیست و دو میلیون دلار؛ به طریقهٔ Todd-AO,35) که در واقع بازسازی فیلمی از جان فورد متعلق به سال ۱۹۳۷ بود و با همان عنوانِ گردباد (۱۹۷۹) پخش شد. تروئل سپس به سوئد بازگشت و فیلمهائی حماسی در باب بقا مانند پرواز عقاب (۱۹۸۲) و سرزمین رؤیاها (۱۹۸۹) ساخت و رد آنها اهمیت مناظر روستائی سوئد در آثار خود را به نمایش گذاشت. نویسنده - کارگردان فنلاندی یورن دونر در دههٔ ۱۹۶۰ نقش مهمی در سینمای سوئد ایفاء کرد: بهعنوان منتقد فیلم در روزنامهٔ داگن نیتر از استکهلم حملات شدیدی به برگمان کرد؛ سپس با یکی از بازیگران بااستعداد برگمان، هَریِت اَندرسُن ازدواج کرد و او را در چهار فیلم سینمائی برای شرکت صنایع فیلم سوئد شرکت داد - یکشنبهای در سپتامبر (۱۹۶۳). دونر در ۱۹۶۷ به فنلاند بازگشت و در آنجا چند فیلم برجسته به شیوهٔ گُدار ساخت - سیاه روی سفید (۱۹۶۷)؛ شصت و نه (۱۹۶۹)، و گورت را گم کن! تصاویری از فنلاند (۱۹۷۱). یکی دیگر از چهرههای فعالِ دههٔ ۱۹۶۰ بازیگر پیشین، مای زِتِرلینگ (متولد ۱۹۲۵) بود که با فیلمهائی مانند زوج عاشق (۱۹۶۴)؛ بازیهای شبانه (۱۹۶۵)؛ دختران (۱۹۶۸) و دکتر گلاز (۱۹۶۹، تولید شده در دانمارک) یاری کرد سینمای سوئد مورد توجه بازار جهانی قرار بگیرد.
|
|
سینمای سوئد در دههٔ ۱۹۷۰ تعدادی فیلمساز جوان بااهمیت معرفی کرده است که از آن جمله هستند بازیگر پیشین برگمان، گونل لیندبلوم (متولد ۱۹۳۱ - مکان بهشتی، ۱۹۷۷)، کریستِر دال (بازی، ۱۹۷۸) و کییل گرِده (متولد ۱۹۳۶ - امیال نفسانی کلر، ۱۹۷۲، و یک ملودی ساده، ۱۹۷۴). در طول دههٔ ۱۹۸۰ تماشاگران فیلم سوئدی به شدت رو به کاهش نهادند، چرا که در این دوره سوئد عمدهفروشیِ تکنولوژی ضبط ویدئو (VCR) را آغاز کرد و انستیتوی فیلم سوئد از ۱۹۸۲ دست به تولید فیلم با سرمایهگذاری دولتی زد. فیلمهای مهمی که از این جریان حاصل شد عبارتند از، جزیرهٔ کودکان، ۱۹۸۰ و دوستم داشته باش!، ۱۹۸۴، از کی پولاک؛ سَلی و آزادی، ۱۹۸۱ و شبهای تابستان در سیارهٔ زمین، ۱۹۸۷، از گونل لیندبلوم؛ دومین رقص، ۱۹۸۲ از لاروس اُسکارسُن، و فیلمهای پروفسور سادهلوح (۱۹۸۲)، برندهٔ خرس نقرهای از جشنوارهٔ برلین، و کاذب چون آب، ۱۹۸۵ از هانس آلفرِدسُن؛ انتقام طبیعت، ۱۹۸۴ و تهدید، ۱۹۸۵ از استفان بارِل؛ فراتر از اندوه، فراتر از درد، ۱۹۸۳ از آگِنتا اِلِرس - یارلمان؛ تابستان گذشته، ۱۹۸۴ از یُن لیندستروم؛ آکه و دنیای او، ۱۹۸۵، از آلن اِدوال؛ سرانجام، ۱۹۸۵، از کریستر دال؛ زندگی من مثل یک سگ، ۱۹۸۵، از لاسه هالستروم؛ برندهٔ جایزهٔ اسکار ۱۹۸۷ بهعنوان بهترین فیلم خارجی؛ آموروسا، ۱۹۸۶، از مای زِتِرلینگ؛ برادران موتسارت، ۱۹۸۶، از سوزان اُستِن (متولد ۱۹۴۴)؛ هیپ، هیپ هورا!، ۱۹۸۷، از کییل گرِده، و پلهٔ فاتح، ۱۹۸۷، از پیله آگوست که نخل طلای جشنواره کن در ۱۹۸۸ و اسکار بهترین فیلم خارجی در همان سال را از آنِ خود کرد. بیله آگوست کارگردان متولد دانمارک (۱۹۴۸) فیلمبرداری بود که اکنون برای صنایع فیلم سوئد کارگردانی میکند.
|
|
دههٔ نود با ظهور سوزان اُستِن و فیلم فرشتهٔ نگهبان (۱۹۹۰) او آغاز خوبی برای سینمای سوئد بود. در این سال بود که فیلم اُستِن جوایزی در جشنوارهٔ کن دریافت کرد و سون نیکویست به خاطر فیلم نرّه گاو (۱۹۹۱) نامزد دریافت جایزهٔ اسکار بهترین فیلم خارجی شد. در همین دوره فیلم ایل کاپیتانو (۱۹۹۱)، شبهمستندی از یان تروئل دربارهٔ شوخی مرگبارِ دو جوان فنلاندی در روستاهای سوئد در ۱۹۸۸، جایزهٔ خرس نقرهای جشنوارهٔ برلین را نصیب او کرد. بدینسان هرگونه تردیدی در مورد نفوذ درازمدتِ برگمان بر سینمای سوئد کنار زده شد و مهمتر آنکه فیلم نیت خیر (۱۹۹۲) از بیله آگوست تحسینانگیزترین فیلم سال شناخته شد. یک سال بعد شاهد ظهور پسر برگمان، دانیل برگمان بود که با فیلم - خاطرهٔ دیگری بهنام بچههای یکشنبه (۱۹۹۳) با سرزندگی تمام دوران جوانی پدرش در حومهٔ دالارنا را تصویر کرد.
|
|
علاوه بر سوئد کشورهای اسکاندیناوی دیگر نیز صاحب یک صنعت کوچک فیلمسازی با حمایت دولتی هستند. پرکارترین آنها در دوران پس از جنگ کشور فنلاند بود، که با حمایت مؤسسهٔ فینیش فیلم فاندِیشن (بنیاد سینمائی فنلاند) موفق شد با جمعیت پنج میلیون نفری خود سالانه بهطور متوسط بیست فیلم تولید کند. یورن دونر بهعنوان کارگردانی شناخته میشود که در اواخر دههٔ ۱۹۶۰ تأثیرات گدار را به فنلاند آورده و الهامبخش یک موج نوی موقتی در سینمای ادبی فنلاند شده است.
|
|
نشانههای این موج را میتوان در آثار فیلمسازان جوان فنلاندی مشاهده کرد، از جمله، ریستو یاروا (۷۷-۱۹۳۴) ـ خاطرات کارگر، ۱۹۶۷؛ صفآرائی ۱۹۷۰؛ سال خرگوش، ۱۹۷۷ - رونی مولبرگ (متولد ۱۹۲۹) - زمین سرود معصیتباری است، ۱۹۷۳؛ برای یک آدم خیلی خوب است، ۱۹۷۷؛ میلکا ۱۹۸۰، و سرباز گمنام، ۱۹۸۵، که بازسازی مشهورترین فیلم پس از جنگ در فنلاند است (فیلم اصلی در سال ۱۹۵۵ توسط ادوین لِین کارگردانی شده بود)؛ اِرکو کیویکُسکی (متولد ۱۹۳۶) - شلیک در کارخانه، ۱۹۷۳ - باکو پاکاس ویرتا (متولد ۱۹۳۴) - خانهٔ کریسمس، ۱۹۷۵؛ شکوه زندگی، ۱۹۷۹؛ شاعر و الههٔ شعر، ۱۹۷۹؛ علایم حیوانی، ۱۹۸۱؛ اِیجا اِلینا برگهُلم - ماریای بیچاره، ۱۹۷۲؛ پییر هونکاسالو و پِکالِتو - لالهٔ آتشین، ۱۹۸۰؛ تاپیو سئومینِن - زدی به هدف!، ۱۹۸۰؛ مارکو لاموسکالیو (متولد ۱۹۳۸) ـ رقص کلاغ، ۱۹۸۰؛ اسکیهری / سرزمین درختان کوتاه، ۱۹۸۲، مومیائی آبیرنگ، ۱۹۸۵، اینوسوک، ۱۹۸۷؛ اَنسی مانتاری (متولد ۱۹۴۱) - خانوادهٔ قدیس، ۱۹۷۶، توتو، ۱۹۸۲، رجینا و مردان، ۱۹۸۳، آوریل قهارترین ماهِ سال، ۱۹۸۳، ساعت دیواری، ۱۹۸۴، فقط عشق، ۱۹۸۴، مورِنا، ۱۹۸۶، شاه تا فرانسه پیش میرود، ۱۹۸۶، خداحافظ، بدرود، ۹۸۶؛ و سرانجام لوری تورهونن (متولد ۱۹۴۷) با فیلمهای فرشته در آتش، ۱۹۸۴، برهنه شدن، ۱۹۸۶ و مدار صفر درجه، ۱۹۸۷.
|
|
در این اثنا فنلاندیها با دستِ باز به تولید مشترک با کشورهای دیگر پرداختند (از جمله با آمریکا در فیلم متولد آمریکا [رنی هارلین، ۱۹۸۵] و دو چهرهٔ موفق فنلاندی بهنامهای میکاوآکی کوریسماکی (متولد ۱۹۵۵ و ۱۹۵۷) از این میانه برخاستند. برادران کوریسماکی هر یک فیلم خد را کارگردانی میکرد اما در نوشتن فیلمنامه، تأمین بودجه و تهیهکنندگی به یکدیگر کمک میکردند. هر دو برادر به درونمایهٔ فاسد شدنِ فنلاند توسط سوئدیها و آمریکائیها میپردازند، اما میکا دست سبکتری دارد و در فیلمهای خود بیهدفیِ مردم حومهٔ شهر در دوران معاصر را مورد توجه قرار میدهد، از جمله در فیلمهای بیارزش (۱۹۸۲)، کلَن (۱۹۸۴)، رومو (۱۹۸۵) و هلیسنکی - ناپل سراسر شب (۱۹۸۷) ولی آثار آکی جبریتر و ظریفتر از میکا است.
|
|
آکی کوریسماکی در نخستین فیلم خود روایتی بسیار مدرن از جنایت و مکافات (۱۹۸۳) داستایفسکی بهدست داد و سپس 'سهگانهٔ هلسینکی' را بهدست گرفت - سایههائی در بهشت (۱۹۸۶)، آریِل (۱۹۸۹) و دختری از کارخانهٔ کبریتسازی (۱۹۹۰) - و در آنها این شهر را همچون مکانی سرد و غیردوستانه تصویر کرد، جائیکه جنایتکاران و راندهشدگان را در خود جای داده است. او در فیلمهائی چون هملت معامله میکند (۱۹۸۷)؛ کابوی لنبنگراد به آمریکا میروند (۱۹۸۹)، و من با یک آدمکش قرارداد بستم (۱۹۹۰) به شیوهٔ خود هرج و مرج را به زبان طنز و مطایبه نشان میدهد.
برادران کوریسماکی در حاشیهٔ سینمائی کار میکنند که به شکلی روزافزون تحت سلطه مؤسسهٔ فینکینو، یک کمپانی پخش و نمایش در سطح ملی، قرار میگیرد. این مؤسسه در مالکیت یونیون بانک فنلاند است.
|
|
از کشورهای دیگر اسکاندیناوی دانمارک، نروژ و ایسلند همگی صنعت سینمای کوچکی دارند. سابقهٔ سینمای دانمارک با ۲/۵ میلیون نفر جمعیت به پیش از جنگ اول جهانی برمیگردد. این سینما که به زعامت کمپانی نوردیسک فیلم A/S متعلق به اُله اُلسُن میراثدار هنرمندانی چون بنیامین کریستنسِن و کارل - تئودور درایر است، امروزه سالی ده تا پانزده فیلم میسازد. از ۱۹۸۱ به بعد سینمای دانمارک از نظر مالی از طرف انستیتوی فیلم دانمارک که از شعب وزارت فعالیتهای فرهنگ است، حمایت میشود. مهمترین کارگردانهای دانمارکی در سالهای گذشته عبارتند از اریک کلاسِن (متولد ۱۹۴۲) ـ سیرک کازابلانکا، ۱۹۸۲؛ فلیکس، ۱۹۸۳؛ نقرهٔ جنبان، ۱۹۸۴؛ مردی در ماه، ۱۹۸۶؛ و رَمی و جولی، ۱۹۸۷؛ بیله آگوست (متولد ۱۹۴۸) - درون زندگی من، ۱۹۷۶؛ زاپّا، ۱۹۸۳؛ بچرخان و فریاد بزن، ۱۹۸۴؛ پلهٔ فاتح، ۱۹۸۷؛ سورِن کراگ - یاکوبسِن (متولد ۱۹۴۷) ـ میخواهی ناف زیبای مرا ببینی؟، ۱۹۷۸؛ تارزان گردنهگیر، ۱۹۸۱؛ پرندگان سردسیری، ۱۹۸۳؛ یُن بنگ کارلسِن (متولد ۱۹۴۰) - یک ماهیگیر در هاستهُلم، ۱۹۷۷؛ ایستگاه بعدی بهشت، ۱۹۸۰؛ مرغ عنقا، ۱۹۸۵؛ اُفلیا به شهر میآید؛ سفر به آمریکا، ۱۹۸۸؛ و لارسن فُن تریه (متولد ۱۹۵۶) ـ عنصر جنایت، ۱۹۸۴؛ بیماری فراگیر، ۱۹۸۷ و اُروپا (۱۹۹۱). کشور دانمارک همچنین در تعدادی از فیلمهای سالهای اخیر بهعنوان مکان فیلمبرداری مورد استفاده قرار گرفته، از جمله فیلم دانمارکی - فرانسوی گرگ پشت در (هِنینگ کارلسِن، ۱۹۸۶)، ضیافت بابِت (گابریل اَکسِل، ۱۹۸۷، برندهٔ اسکار بهترین فیلم خارجی) و پلهٔ فاتح (بیله آگوست، ۱۹۸۷).
|
|
سینمای نروژ نیز مانند دانمارک تاریخ دور و درازی دارد که به دوران صامت بازمیگردد، اما از آنجا که همهٔ سالنهای نمایش این کشور متعلق به شهرداری است، تا پایان جنگ جهانی دوم رشدی نکرد. پس از جنگ بود که دولت مرکزی یک سیاست پرداخت یارانه متکی به 'مالیات بر فروش فیلم' اتخاذ کرد. این حمایت دولتی صنعت کوچک و محلی نروژ را رونق بخشید و با افزایش قیمت نفت شمال در اواخر دههٔ ۱۹۷۰ و دههٔ ۱۹۸۰ این رونق حتی بیشتر شد. در ۱۹۸۶ با نخستین فیلم اُدوار اَینِرسُن (متولد ۱۹۴۹) بهنام ایکس (X، سال ۱۹۸۶)، که جایزهٔ شیر نقرهای جشنوارهٔ ونیز را بهدست آورد، سینمای نروژ به جهان معرفی شد. فیلم پوست (۱۹۸۶) از ویبِکه لُکهبِرگ نیز به خاطر 'ویژگیهائی چند' رسماً به جشنوارهٔ کن دعوت شد، و فیلم کمربند اُریون از اُلا سولوم (متولد ۱۹۴۳) نخستین فیلم نروژی شد که به پخش جهانی رسید. کارگردانهای مهم دیگر نروژی عبارتند از لاسه گلوم (متولد ۱۹۴۴) - زِپِلین، ۱۹۸۱؛ کلاغهای سیاه، ۱۹۸۴؛ نورهای شمالی، ۱۹۸۵؛ گلاب، ۱۹۸۷؛ پربلوم (متولد ۱۹۴۶) ـ خانهٔ مادر، ۱۹۷۴؛ زن، ۱۹۸۱؛ قصر یخی؛ ۱۹۸۷؛ و دو کارگردان فِمینیست، آنیا برایِن (متولد ۱۹۴۰؛ همسران - ده سال بعد، ۱۹۸۵ و ویبِکه لُکهبرگ (متولد ۱۹۴۵ - مکاشفه، ۱۹۷۸؛ خیانت / کامیلا، ۱۹۸۱؛ و پوست، ۱۹۸۶. از محصولات مشترک سوئد - شوروی - نروژ میتوان از فیلم میو در سرزمینی دور (آگوست گودموندسُن، ۱۹۸۷) و فیلمی از حماسهٔ مشترک لپ - نروژی دربارهٔ بومیان بهنام راهیاب (نیلس گوپ، ۱۹۸۷) نام برد، که فیلم اخیر نخستین فیلم سینمائی به زبان بومیِ لپ و دومین فیلم با سرمایهٔ نروژی است که پخش جهانی شد.
|
|
سینمای ایسلند همچنان یک سینمای محلی مانده است، هر چند یارانهای که در این کشور ۲۴۰،۰۰۰ نفری به صنعت سینما پرداخته میشود حیرتآور است. ایسلند تا سال ۱۹۷۷ هنوز سینمای پس از جنگ خود را پیریزی نکرده بود، و در ۱۹۸۰ بود که با فیلمی از آگوست گودموندسُن (متولد ۱۹۴۷) - زمین و پسران - و فیلمی از هرافِن گونلوگسُن (متولد ۱۹۴۸) - مِلکِ اجدادی - که هر دو فیلم به تنشهای میان جامعهٔ روستائی و شهری میپردازند - قدم در راه شکوفائی نهاد. این دو فیلم به چند جشنوارهٔ جهانی دعوت شدهاند. همین موفقیت نصیب فیلمهای راک موزیکالِ در اوج قله (۱۹۸۲) و فیلم حماسیِ وایکینگیِ وقتی که زاغ پرواز میکند (۱۹۸۴)، هر دو از گودموندسُن، شد که هر دو فیلم در خاک ایسلند مورد توجه بسیار قرار گرفتند. کارگردانهای دیگر ایسلندی عبارتند از ترائین بِرتِلسُن (متولد ۱۹۴۴) - زندگی روستائی، ۱۹۸۴، ساحر، ۱۹۸۹؛ تورستین میوهانسن (متولد ۱۹۴۶)، ایستگاه اتمی، ۱۹۸۴ و فریدریک تور فریدریکسُن (متولد ۱۹۵۴) - نهنگهای سفید (۱۹۸۷) و کودکان طبیعت (۱۹۹۰). سینمای ایسلند اکنون سالانه بهطور متوسط چهار فیلم تولید میکند که همه به نوعی از یارانهٔ دولتیِ ایسلند فیلم فاقد (بنیاد سینمائی ایسلند) استفاده میکنند.
|