|
|
موضعیابی هیجانها در مغز
|
|
تجلیات هیجانی همگانی (مثلاً آنهائی که با شادی، خشم یا بیزاری همراهند) از یک لحاظ بسیار اختصاصی هستند: عضلات معینی برای تجلی هر هیجان درکارند. این امتزاج همگانی بودن با اختصاصی بودن بیانگر آن است که در آدمیان دستگاه عصبی ویژهای برای تفسیر جلوههای هیجانی ابتدائی وجود دارد. شواهد اخیر حاکی از وجود چنین دستگاهی در نیمکرهٔ راست مغز است.
|
|
سلسله شواهدی در این زمینه حاصل بررسیهائی است که در آنها تصاویر جلوههای هیجانی چهره برای مدت بسیار کوتاهی بهمیدان بینائی سمت راست یا چپ آزمودنی ارائه میشود. همانطور که گفته شد محرک ارائه شده به میدان بینائی چپ به نیمکرهٔ راست، و محرک عرضه شده بهمیدان بینائی راست به نیمکرهٔ چپ میرسد. وقتی از آزمودنیها خواسته شود بگویند کدامیک از دو هیجان در تصویر آمده است، آنان هنگامی سریعتر و صحیحتر پاسخ میدهند که تصویر به نیمکرهٔ راست آنها برسد. علاوه بر این، وقتی هر یک از دو نیمهٔ چهرهٔ ارائه شده هیجان متفاوتی را نشان دهد (نیمی حالت لبخند و نیمی حالت اخم)، نیمتصویری که به نیمکرهٔ راست میرسد بیشترین تأثیر را بر تصمیمگیری فرد دربارهٔ نوع هیجان دارد. منبع دیگری از شواهد مربوط به موضعیابی مغزی جلوههای هیجانی، حاصل بررسی بیمارانی است که در پی تصادف یا سکته دچار آسیب مغزی شدهاند. بیمارانی که فقط نیمکرهٔ راست آنها دچار ضایعه شده در مقایسه با بیمارانی که فقط نیمکرهٔ چپ آنها آسیب دیده، مشکل بیشتری در شناخت جلوههای هیجانی چهره دارند (اتکاف، Etcoff ،۱۹۸۵).
|
|
بهنظر میرسد دستگاه تشخیص جلوههای هیجانی ما بسیار اختصاصی است، بهویژه آنکه مستقل از توانائی بازشناسی چهرههاست. فرد مبتلا به ادراک پریشی چهره (prosopagnosia) را در نظر بگیرید که بهعلت آسیب وارده به قشر مخ، مشکل زیادی در شناسائی چهرههای آشنا دارد تا جائیکه حتی گاهی از شناسائی چهرهٔ خود نیز عاجز است! اما مشکلی در شناسائی حالات هیجانی چهرهها ندارد، و مثلاً میتواند شادمان بودن دیگران را تشخیص دهد، حتی اگر تشخیص ندهد که این آدم شاد همسر خودش است (برویر، Bruyer و همکاران، ۱۹۸۳). بهعلاوه، توانائی شناسائی چهرهها و شناسائی هیجانها بهصورت افتراقی تحتتأثیر تحریک الکتریکی مناطق مختلف نیمکرهٔ راست قرار میگیرد: شناسائی چهره با تحریک ناحیهای در منطقهٔ آهیانه و پسسری مختلف میشود، در حالیکه توانائی شناسائی هیجانها در نتیجهٔ تحریک منطقهٔ گیجگاهی دچار بینظمی میگردد (فراید، Fried و همکاران، ۱۹۸۲).
|
|
هیجانها را نه تنها حالات چهره، بلکه تغییرات الگوهای صوتی (بهویژه تغییرات زیر و بمی، pitch، زمانبندی، timing، و تکیه،stress) نیز نمایان میسازد. بهنظر میرسد برخی از این تغییرات نیز هم عمومی و هم اختصاصی باشند: مثلاً افزایش مشخص زیر و بمی صدا نشانگر ترس است. دستگاه عصبی ویژهٔ ادراک این نشانهٔ هیجانی نیز در نیمکرهٔ راست مخ قرار دارد، و شواهد مربوط به آن نیز همانند شواهدی است که در مورد تجلیات چهره ارائه کردیم. تشخیص مایه یا لحن هیجانی صدا وقتی موفقیتآمیزتر است که آن صدا به گوش چپ (یعنی به نیمکرهٔ راست) ارائه شود، و نه به گوش راست. بیماران دچار آسیب در نیمکرهٔ راست نیز در مقایسه با بیماران دچار ضایعه نیمکرهٔ چپ، مشکل بیشتری در تشخیص هیجانها بر مبنای نشانههای صوتی دارند (لی،Ley و برایدن، Bryden ،۱۹۸۲).
|
|
|
|
|
این نظر که حالات چهره علاوه بر عملکرد ارتباطی، در تجربهٔ هیجانی نیز نقشی دارند، گاهی فرضیهٔ پسخوراند چهره نامیده شده است (تامکینز، Tomkins ،۱۹۶۲). بنابراین فرضیه، بههمان ترتیب که از برانگیختگی خودمختار خویش پسخوراندی دریافت (یا ادراک) میکنیم، از تجلیات چهرهٔ خود هم پسخوراندی بهما میرسد، و این پسخوراند با سایر مؤلفههای هیجانی ترکیب میشود تا تجربهٔ هیجانی شدیدتری بهوجود آید. تلویح این گفته آن است که اگر خود را به تبسمی وادارید و این تبسم را چند ثانیهای بر لب نگه دارید کمکم خود را خوشحالتر احساس میکنید، و اگر اخم کنید احساس تنش و خشم خواهید کرد (امتحان کنید!).
|
|
در تأیید فرضیه پسخوراند چهره، ملاحظه میکنیم کسانی که در توصیف واکنشهای چهرهٔ خود در برابر محرکهای هیجانی مبالغه میکنند بیش از دیگران، پاسخهای هیجانی گزارش میدهند. در پژوهشی، افراد در حالیکه حالت اخم یا لبخند بر چهره داشتند دربارهٔ مطبوع بودن بوهای مختلف داوری کردند. نتایج نشان داد که در حالت لبخند در مقایسه با حالت اخم، بوها به مشام فرد مطبوعتر میآید (کراوت، Kraut ،۱۹۸۲). البته امکان دارد آزمودنیهای این آزمایش بر این تصور بودهاند که وقتی لبخند بر لب دارند باید شادمان باشند و به همین علت داوریهایشان تحتتأثیر جلوهٔ هیجانی قرار گرفته باشد. در بررسیهای بعدی که در آنها آزمودنیها نتوانستند متوجه ارتباط بین حالت چهره و حالت هیجانی خود شنود، فرض فوق رد شد. در پژوهشی، افراد در حالیکه قلمی را با دندانها یا لبهای خود گرفته بودند، گیرائی یک فیلم کارتونی را ارزیابی کردند. توجه کنید که قرار دادن قلم در بین دندانها، به چهره حالت تبسم میدهد و استقرار آن بین لبها حالت اخم در چهره بهوجود میآورد (امتحان کنید). همانطور که انتظار میرفت کارتونها وقتی جالبتر بهنظر میآمد که قلم بین دندانها قرار میگرفت (استراک، Strack، مارتین، Martin، استپر، Stepper ،۱۹۸۸). علاوه بر این بررسیها نشان میدهد که تجلیات چهره ممکن است با افزایش برانگیختگی خودمختار، بهطور غیرمستقیم بر هیجان تأثیر بگذارد. در پژوهشی که قبلاً از آن یاد شد و در آن بعضی جلوههای هیجانی به تغییراتی در تپش قلب و دمای پوست انجامید، این تأثیر غیرمستقیم جلوهٔ هیجانی به اثبات رسیده است. بنابراین باید جلوههای هیجانی را نیز به فهرست عوامل مؤثر در تجربهٔ هیجانی بیفزائیم.
|
|
برخی پویندگان نیز بر این باور هستند که جلوههای چهره میتوانند کیفیت هیجانها را تعیین کنند. از آنجا که جلوههای چهره در هیجانهای نخستین کاملاً از هم متمایز هستند، و علاوه بر آن سریعتر رخ میدهند، میتوان آنها را نیز لااقل جزء عوامل احتمالی در تمیز هیجانها از یکدیگر محسوب کرد. تامکینز (Tomkins ،۱۹۸۰) بر این عقیده است که چون پسخوراند دریافتی از چهره اصولاً یا مثبت است یا منفی، بنابراین جلوههای چهره میتوانند هیجانهای مثبت را از هیجانهای منفی متمایز سازند. اگر چنین نظری درست درآید تا حدودی به نظریهٔ جیمز ـ لانگه باز میگردیم که قبلاً از آن سخن گفتیم نظریهای که در آن هیجان معادل ادراک تغییرات بدنی معین شناخته میشود: جلوههای چهره خود از تغییرات بدنی هستند خوشحالیم چون لبخند بر لب داریم.
|
|
|
راستی کدامین جنبههای تجلیات چهره آن را ذاتاً مثبت یا منفی میسازند؟ پاسخ احتمالی را شاید بتوان در این واقعیت یافت که انقباض برخی عضلات چهره میتواند بر گردش خون در رگهای مجاوز تأثیر بگذارد. این نیز بهنوبه خود بر گردش خون در مغز اثر مینهد و از این راه ممکن است دمای مغز را تعیین کند؛ دمای مغز نیز به نوبهٔ خود ممکن است رهاسازی پیکهای عصبی مختلف را تسهیل یا دشوار کند. این آخرین مرحله به احتمال زیاد بخشی از فعالیت قشر مخ است که زیربنای هیجان را تشکیل میدهد. مثلاً وقتی لبخند میزنیم ترکیب خاصی از ماهیچههای چهره ممکن است موجب کاهش دما در ناحیهای از مغز شود که پیک عصبی سروتونین رها میکند. کاهش دما در این ناحیه ممکن است رهاسازی پیک عصبی را متوقف کند، و این نیز منجر به احساس مثبت شود. بنابراین مسیر عملیات از این قرار است: تجلیات چهره ـ دستگاه گردش خون ـ دمای مغز ـ و در نهایت تجربهی هیجانی (زایویک، مورفی، اینگلهارت، Inglehart ،۱۹۸۹).
|
|
این مسیر تجلیات چهره تا هیجان در پژوهشها تأیید شده است. یکی از پژوهشها بر این واقعیت تکیه دارد که تلفظ صدادار 'ü' آلمانی (مثلاً در واژهی Für) مستلزم انبساط یکی از ماهیچههای صورت است که بههنگام تبسم منقبض میشود. این نکته حاکی است که جلوههای چهره که با تلفظ حرف ü مرتبط است ممکن است احساس منفی در پی داشته باشد. برای آزمودن این فرضیه، افراد آلمانی با صدای بلند به خواندن داستانهائی پرداختند که یا تعداد زیادی واژههای حاوی حرف ü داشت، یا چنین حرفی در آنها وجود نداشت. داستانها از لحاظ محتوا و مایهٔ هیجانی همتاسازی شده بودند. وقتی از آزمودنیها سؤال کدام داستانها را بیشتر دوست داشتند، پاسخ داند که از داستانهای شامل حرف ü کمتر از داستانهای فاقد حرف ü خوششان آمده است. همچنین هنگام خواندن داستانها دمانی پیشانی آزمودنیها بهمنظور برآورد دمای مغز اندازهگیری شد. دمای پیشانی در مورد کلماتی که برای تولید تلفظ حفظ ü لازم بود به افزایش دمای مغز و احساس منفی میانجامید. از اینرو میتوان گفت که مسیر پیشنهادی جلوههای چهره ـ دمای مغز ـ تجربه هیجانی، تأیید شده است (زایونک، مورفی، اینگلهارت، ۱۹۸۹).
|