|
|
شهابالدّين محمدبن احمدبن علىبن محمد منشى خُرندزى زَيدريِ نَسَوى معروف به 'محمدزَيدري' يا 'شهابالدّين نَسَوي' يکى از نويسندگان بسيار معروف و از منشيان بزرگ نيمهٔ اول قرن هفتم هجرى است. وى از يک خاندان بزرگ خراسان بود که قلعهاى را بهنام 'خُرندز' نزديک شهر زَيدر در اختيار داشتند و چون زَيدر از اعمال شهر نسا بود بدين سبب نسبت او را خُرندزى يا زَيدرى يا نَسَوى و يا همهٔ آنها نوشتهاند. تحصيلاتش در خراسان، و شايد در زادگاه او، در دانشهاى مختلف خاصه در ادب پارسى و عربى و علم ترسل و انشاء صورت گرفت. در جوانى مدتى در خدمت اميران محلى بهسر برد و در کشاکش فتنهٔ مغول مدتى در اطراف زادگاه خود سرگردان بود. در سال ۶۲۲ از جانب مخدوم خود نصرةالدّين حمزةبن محمد، صاحب نساء، با هديههائى مأمور درگاه غياثالدّين خوارزمشاه شد اما در راه به اردوى جلالالدّين خوارزمشاه پيوست و از بزرگان و متنفذان دستگاه او شد. در آخرين برخورد جلالالدّين با لشکر تاتار به سال ۶۲۸ او نيز مانند مخدوم خويش فرار را بر قرار اختيار کرد و مدتى در شهرهاى آسياى صغير سرگردان بود تا عاقبت در 'ميّارفارقين' نزد الملکالمظفر شهابالدين غازى از پادشاهان کردِ ايوبى رفت و در آنجا کتاب ارزشمند و معروف نفثةالمَصدور را در سال ۶۳۲ به پارسى و کتاب سيرةجلالالدّين مِنکُبِرنى را به سال ۶۳۹ به عربى نگاشت و از آنجا به حلب رفت و در حدود سال ۶۴۷ در حلب در گذشت.
|
|
کتاب سيرةجلالالدّين مِنکُبِرنى شامل آگاهىهاى مفيدى دربارهٔ تاتار و مغول و سلطنت سلطان محمد خوارزمشاه تا حوادث سال ۶۲۸ است که غالباً نويسنده به چشم خود شاهد بوده و از اين باب اهميت بسيار دارد. اين کتاب اندکى بعد از تأليف بهدست يکى از منشيان پارسىنويس زمان با استادى و مهارت به پارسى ترجمه شد (مرحوم استاد مجتبى مينوى اين ترجمه را با مقدمه و حاشيهها و تعليقههاى مفيد به سال ۱۳۴۴ در طهران به طبع رسانيد).
|
|
کتاب نفثة المَصدر شهابالدّين زَيدرى از کتابهاى معتبر تاريخ و ادب پارسى شمرده مىشود که مؤلف بعد از اطلاع از پايان دردناک کار جلالالدّين خوارزمشاه به رسم بث شکوى و در شرح دشوارىهائى که براى سلطان در آخرهاى عهد او، و خود نويسنده، پيش آمد نوشت. انشاء اين کتاب بسيار منشيانه و فصيح و شيرين و در آن به افراط از زبان و ادب عربى استفاده شده است. با اين حال قسمتهائى از آن متضمن عبارتهاى زيباى فارسى و نشان دهندهٔ توانائى و مهارت نويسنده در زبان پارسى است. او در اين کتاب به ايراد تشبيهها و استعارها و پارهاى از صنعتهاى شعرى پرداخته و گاهى نثر خود را تا آستانهٔ شعر لطيف پارسى رسانيده و بر روىهم يکى از بهترين نمونههاى ادب فارسى را خلق کرده است (طبع دقيق و نفيسى از اين کتاب همراه حاشيهها و تعليقههاى مفيد به همت آقاى دکتر امير حسين يزدگردى استاد فاضل دانشگاه در سال ۱۳۴۳ شمسى در تهران صورت گرفت).
|
|
|
وى حکيم، شاعر و نويسندهٔ معروف قرن هفتم هجرى و مردى پرانديشه و صاحب ذوق سليم و طبع مستقيم و وسعت مشرب و در نثر و نظم خاصه در نثر از مردان مشهور تاريخ ايران است. ولادتش در آخرهاى قرن ششم در مَرَق، قصبهاى در پنج فرسنگى کاشان اتفاق افتاد و در سال ۶۶۷ از دنيا رفت. از احوالش اطلاع دقيقى در دست نيست اما از مطالعهٔ نامههاى وى معلوم مىشود که او در مولد خود منزوى مىزيسته و سرگرم تأليف رسالههاى خويش بوده است. نسب تعليم خواجه نصيرالدّين طوسى به يک واسطه بدو مىرسيد. از اين حکيم و نويسندهٔ بزرگ مقدارى شعر از قطعه و غزل و رباعى در دست است. کلام او در شعر همانطور ساده است که در نثر و لحن غالب آنها شباهت بسيار به لحن سخنورى شاعران قديم دارد. از افضلالدّين آثار متعددى به نثر پارسى بازمانده است. اين اثرها معمولاً در فلسفه و تصوف و اخلاق است و همهٔ آنها به پارسى و شيوائى نوشته شده. از آن جمله است:
|
|
۱. مَدارج الکمال، دربارهٔ کمال و نقصان و کاملان و ناقصان و راه رسيدن نفس آدمى به کمال.
|
|
۲. رهانجامنامه، شامل سه گفتار دربارهٔ 'خود' و وجود و صفتهاى آن.
|
|
۳. ساز و پيرايهٔ شاهان پرمايه، که رسالهاى است در سياست.
|
|
۴. رسالهٔ تُفّاحه، ترجمهاى است از رسالهاى که به ارسطو منسوب بوده و گويا بهدست مؤلفان نوافلاطونى اسکندريه تأليف شده و در دوران ترجمه و نقل علوم، به عربى درآمده و مشهور شده بود.
|
|
۵. عرضنامه متضمن بحثى مستوفى دربارهٔ عرضهاى چهارگانه.
|
|
۶. جاوداننامه، در چهار باب و يک ملحق که نويسنده دربارهٔ 'باز جستن انجام و آغاز خود و آرزوى دانستن حال و کار خويش از اين زندگاني' نوشته است.
|
|
۷. ينبوع الحياة، که ترجمهاى است دربارهٔ نصيحتنفس.
|
|
۸. رسالهٔ نَفْس ارسطو.
|
|
۹. مختصرى در حال نفس در هفت باب به اضافهٔ حاشيهها و تعليقههائى بر رسالهٔ نفس ارسطو.
|
|
۱۰. مهناج مُبين، که رسالهاى سودمند در منطق است.
|
|
۱۱. مبادى موجودات نفسانى.
|
|
۱۲. ايمنى از بُطلان نَفْس در پناه خرد.
|
|
۱۳. رسالهها و تقريرها و فصلهاى مقطعهٔ مختلف مربوط به حکمت و اخلاق و شاخههائى از علم.
|
|
۱۴. مکتوبات.
|
|
۱۵. شعرها.
|
|
مجموعهٔ رسالهها و مکتوبهاى افضلالدّين به سالهاى ۱۳۳۱ و ۱۳۳۷ در دو مجلد تحت عنوان 'مصنفات افضلالدّين محمد مَرَقى کاشاني' طبع شده و شعرهاى او را مرحوم سعيد نفيسى به سال ۱۳۱۹ طبع کرده است.
|
|
اهميت باباافضل در نثر پارسى بسيار است. او توانست مطالب مهم حکمى و عرفانى را با کلامى ساده و روان و قابل فهم به نگارش درآورد و بهجاى بسيارى از تعبيرها و اصطلاحهاى عربي، واژهها و ترکيبهاى 'پارسي' بهکار برد.
|
|
|
نجمالدّين ابوبکر عبداللهبن محمدبن شاهاور الاسدى الرازى معروف به 'دايه' و متخلص به 'نجم' از صوفيان مشهور نيمهٔ اول قرن هفتم و از جمله نويسندگان معروف آن عهد است. در جوانى از رى به خراسان و سپس به خوارزم رفت و در خدمت مجدالدّين بغدادى (مقتول به سال ۶۰۷ يا ۶۱۶هـ) عارف مشهور و شاگرد نجمالدّين کبرى (م ۶۱۸) به رياضت و مجاهدت پرداخت و گويا بعد از کشته شدنِ پير و مرشد خويش از خوارزم به خراسان و سپس به عراق رفت و در هنگامهٔ فتنهٔ مغول از رى به همدان و از آنجا به قصد آسياى صغير به جانب اردبيل روان شد و چون خبر يافت که کفار مغول همدان را محاصره و فتح و قتل عام کرده و متعلقان او را که بيشتر در شهر رى بودند شهيد نمودند عزم خود را در سفر به بلاد روم جزم کرد و از راه ديارْبَکر به شهر قيصريه (=قيساريه) رفت و در ملاطيه با شيخ شهابالدّين عمربن محمد سهروردى ملاقات کرد و به توصيهٔ سهروردى به خدمت علاءالدّين کيقباد سلجوقى (۶۱۶-۶۳۴) رسيد. وى در شهرهاى مختلف روم و شام سکونت گزيد و با بزرگانى چون صدرالدّين قونوى و جلالالدّين مولوى معاشر و معاصر بود. عاقبت به بغداد رفت و به سال ۶۵۴هـ بدرود حيات گفت و در جوار مزار سرّى سقطى و جنيد بغدادى به خاک سپرده شد.
|
|
نجمالدّين در شاعرى متوسط بود. تعدادى از شعرهاى خود در رسالههايش آورده است که همهٔ آنها لحن عارفانه و واعظانه دارد اما مرتبهٔ او در شعر دونمرتبهاش در نثر است. انشايش در نهايت سلاست و استحکام و همراه با انتخاب کلمههاى جزيل و فصيح و سخنش ساده و روان و گاه منشيانه و آراسته و زيبا و دلانگيز است. مهمترين اثر او مِرِصادالعِباد من المبداء الى المعاد 'در بيان سلوک دين و وصول به عالم يقين و تربيت نفس انساني' است مشتمل بر پنج باب که بر چهل فصل تقسيم شده است. اين کتاب را نجم دايه در فاصلهٔ سالهاى ۶۱۸ تا ۶۲۰ تأليف کرد و به علاءالدّين کيقباد سلجوقى تقديم نمود.
|
|
اثر معروف ديگر او رسالهٔ 'معيارالصديق فى مصداق العشق' معروف به رسالهٔ عشق و عقل است که آن را در پاسخ سؤال يکى از ياران خود به نثر ساده و بسيار شيوا و با عبارتى روان و يکدست نگاشت و مقدارى از شعرهاى خود را در آن آورد. آثار ديگر او عبارت است از: رسالةالطير، رسالةالعاشق الى المعشوق، کتاب مَرموزات اَسدى در مزمورات داودى (مؤلف به سال ۶۲۱)، و رسالهاى به عربى بهنام مناراتالسايرين. نجمالدّين توجه خاصى به تأليف کتابهاى پارسى براى پارسىگويان داشته و در مرصادالعباد بدين امر تصريح کرده است. وى علاوه بر مقام بلند عرفاني، نويسندهاى توانا و گاه منشى تمامعيار است.
|