|
بسیاری از اصول پردازش طرحوارهای و اسناد که تا اینجا مورد بحث قرار دادهایم نه تنها برای قضاوت در مورد دیگران، بلکه برای قضاوت در مورد خودمان نیز بهکار میرود. به این ترتیب ظاهراً ما طرحوارههائی نیز از خویشتن داریم (ساختهای اطلاعاتی درباره شخصیت خودمان) که به کمک آنها اطلاعات مربوط به خودمان را به سرعت و با کارآئی پردازش میکنیم. بهنظر یکی از محققان، ما برای هر ویژگی که هم ما را توصیف میکند و هم از لحاظ خودپنداره (self-perception) ما مهم است احتمالاً طرحوارهای از خویشتن داریم. مثلاً افرادی که برای آنان ویژگی استقلال رأی یک ویژگی ذیربط و مهم است وقتی در برابر این سؤال قرار میگیرند که آیا ویژگیهای مربوط به استقلال رأی (مانند جرأتورزی و بیتکلفی) در مورد آنان صدق میکند یا نه، در پاسخ دادن به این سؤال خیلی سریع و مطمئن عمل میکنند. بهعلاوه آنان در مقایسه با افرادی که ویژگی استقلال رأی برایشان ذیربط و مهم نیست، میتوانند مثالهای بیشتری از رفتار توأم با استقلال رأی ذکر کنند (مارکوس 'Marcus' ، سال ۱۹۷۷). مجموعه ویژگیهائی بهنام 'مادینگی ـ femininity' و 'نرینگی ـ masculinity' ممکن است برای برخی مردمان مهمتر جلوه کند تا برای برخی دیگر.
|
|
|
اسناد به خود (self-attribution) و توجیه ناکافی
|
|
در مورد ورزشکاری که بر صفحه تلویزیون ظاهر شده و شکلات خاصی را تبلیغ میکند ما براساس عوامل موقعیتی محیط درباره علاقه واقعی وی به آن شکلات قضاوت میکنیم. به همان شیوه نیز گاه ما به رفتار خود و اوضاع و احوال حاکم بر آن نظر میافکنیم تا ببینیم چه احساس یا اعتقادی داریم. چنین چیزی ممکن است عجیب بهنظر آید، چون عموماً بر این تصور هستیم که مستقیماً از احساسات و باورهای خود آگاهی داریم. اما واقعیت این است که همیشه چنین نیست. به این اظهارنظر رایج توجه کنید: 'این دومین ساندویچی است که میخورم، فکر نمیکردم اینقدر گرسنه باشم' . واضح است که این شخص در ابتدا در مورد حالت درونی خود اشتباه کرده و اینک براساس مشاهده رفتار خود نتیجه میگیرد که قضاوت اولیه او غلط بوده است. این امر نشان میدهد که هرگاه احساسات درونی شخص خیلی قوی نباشد وی مجبور میشود نقش یک ناظر برونی را بهعهده بگیرد تا بتواند به اِسنادهای درست برسد. از اینرو، مثلاً این خودسنجی شخص که 'تمام روز ناخنم را جویدهام و بنابراین حتماً از چیزی ناراحتم' ، مبتنی بر همان نوع شواهدی است که اساس اظهارنظر یک دوست را تشکیل میدهد: 'تو تمام روز ناخنهای خود را میجویدی و بنابراین باید از چیزی ناراحت شده باشی' . هم خود شخص و هم ناظر برونی از شواهد واحدی بهره میگیرند و آن رفتار آشکار فردی است که ناخن خود را میجود.
|
|
|
نظریه ادراک خویشتن (Girvin)
|
|
از نظریه ادراک خویشتن
چنین برمیآید که ما غالباً با این تصمیم روبهرو هستیم که آیا باید رفتار خود را به گرایشهای خود نسبت دهیم یا به عوامل موقعیتی، و این همان مسئلهٔ تصمیمگیری است که بههنگام تفسیر رفتار افراد دیگر برای ما مطرح میشود (د . بم 'D.Bem' ، سال ۱۹۷۲). آزمایش زیر را در نظر بگیرید: دانشجویان دانشگاه بهصورت فردی به اتاق کوچکی آورده شدند تا به مدت یک ساعت یک کار کسلکننده و تکراری (رویهم چیدن قرقرهها و بستن پیچها) را انجام دهند. پس از پایان این تکلیف، به عدهای از آنان یک دلار داده شد تا به آزمودنیهای بعدی بگویند تکالیفی که انجام میدادند جالب و سرگرمکننده بوده است؛ به برخی دیگر از آنان برای گفتن همین مطلب ۲۰ دلار داده شد. آنگاه از همه دانشجویان پرسیده شد که تکالیف آنها تا چه اندازه واقعاً جالب بوده است. همانطور که شکل تغییر نگرش و پاداش نشان میدهد نتایج حاکی از آن بود که دانشجویانی که به آنان یک دلار پرداخت شده بود اظهار داشتند که واقعاً از تکالیف لذت بردهاند، اما دانشجویانی که به آنان بیست دلار پرداخت شده بود چنین نظری نداشتند. گروه اخیر تکالیف را بسیار کسلکننده یافتند - درست همانند آزمودنیهای گروه گواه که از آنها دعوتی برای صحبت با آزمودنیهای بعدی نشده بود (فستینگر 'Festinger' و کارل اسمیت 'Carlsmith' ـ ۱۹۵۹). این پدیده اصطلاحاً اثر توجیه ناکافی (insufficient justification) نامیده شده است، چون در شرایط توجیه ناکافی - دریافت یک دلار - بود که تغییر نگرش صورت گرفت.
|
|
| 'هر چه پاداش تسلیم شدن به تقاضای آزمایشگر کمتر باشد، تغییر نگرش بیشتر خواهد بود. (اقتباس از فستینگر و کارل اسمیت، ۱۹۵۹).
|
|
|
این آزمایش در اصل بهمنظور آزمودن نظریه 'ناهماهنگی شناختی ـ cognitive dissonance' فستینگر که بعداً در این مبحث از آن گفتگو میکنیم صورت گرفت. فعلاً این نتایج را در ارتباط با نظریه ادراک خویشتن بررسی میکنیم. چرا باید توجیه ناکافی، یعنی دریافت مبلغ کم در مقایسه با مبلغ زیاد، منجر به این شود که افراد به آنچه گفته و شنیده بودند، معتقد شوند؟
|
|
در نظریه ادراک خویشتن چنین فرض میشود که آزمودنیها به رفتار خود (یعنی گفتن اینکه تکالیف سرگرمکننده و جالب بود) نظر انداختند و بعد با این مسئله اسنادی روبهرو شند که 'چرا من چنین گفتم؟' علاوه بر آن، باز هم در این نظریه چنین فرض میشود که افراد این مسئله را به شیوه یک ناظر برونی، یعنی با استفاده از حذف، حل میکنند. ناظر فرضی میشنود که شخص میگوید تکالیف سرگرمکننده بودند و حالا این ناظر باید تصمیم بگیرد که آیا گفته شخص را با یک اسناد گرایشی تبیین کند (چون معتقد بود اینکار را کرد) یا با یک اسناد موقعیتی (به خاطر پول اینکار را کرد). وقتی شخص ۲۰ دلار دریافت میکند احتمال بیشتری دارد که ناظر فرضی به یک اسناد موقعیتی دست زند: 'هر کسی اینکار را به خاطر چندان مبلغی میکند' . از سوی دیگر اگر شخص یک دلار دریافت کند ناظر فرضی به احتمال قوی به یک اسناد گرایشی دست خواهد زد: 'به خاطر دریافت فقط یک دلار چنین حرفی نمیزند و بنابراین حتماً به حزفش اعتقاد دارد' . اگر فرض کنیم که شخص مثل ناظر برونی از قاعده حذف استفاده میکند در اینصورت آزمودنیهائی که ۲۰ دلار دریافت کرده بودند رفتار خود را به عوامل موقعیتی اسناد میدهند و پذیرای این باور میشوند که تکالیف آنها در واقع جالبتوجه نبودند. اما آزمودنیهائی که یک دلار دریافت کرده بودند به اسناد گرایشی دست میزنند: 'من باید به این باور باشم که تکالیف جالب هستند وگرنه چنین حرفی نمیزدم' .
|
|
در مورد این یافتهها یک نکته ظریف وجود دارد. آزمودنیها درباره رفتار خود مرتکب خطای بنیادی اِسنادی میگردند، یعنی بهجای آنکه به اِسناد موقعیتی دست بزنند به اسناد گرایشی متوسل میشوند. در واقع همان مشوق یک دلاری کافی بود تا همه آزمودنیها به درخواست آزمایشگر تن در دهند و بگویند که تکالیف سرگرمکننده بود. وقتی آزمودنیهای گروه یکدلاری نتیجه میگیرند که تکالیف حتماً جالباندوگرنه چنین چیزی نمیگفتند، مسلماً اشتباه میکنند. آنها میبایستی نتیجه میگرفتند که به خاطر دریافت یک دلار اینکار را کردند. خلاصه، توجیه ناکافی در واقع کافی بوده، اما آزمودنیها متوجه این امر نمیشوند.
|