|
|
| رفتارها (عملها)ى اجتماعى
|
|
ابتدا بايد روشن شود که در فهم و استنباط جامعهشناسان، چه امورى 'نبايد' زير عنوان رفتار اجتماعى قرار گيرد. کلمه و صفت 'اجتماعي' در اينجا نبايد در برابر امر 'غيراجتماعي' به رفتار خيرخواهانه و همدردى و ياورى معنى شود. مفهوم اجتماعى ساده است و از آن رفتار خاص و معينى مراد است که در مناسبات ساختارى بين انسانها رخ مىدهد؛ نه اينکه نوعى رفتار خيرخواهانه، نوعپرورانه و سرشار از ملاحظه باشد. البته تدابير اجتماعى در معناى رفتار نوعپرورانه، در قلمرو موضوعى جامعهشناسى است، ولى اصطلاح رفتار اجتماعي، در بادى امر، کاملاً باز و عام است و ربطى به مقاصد و نيّات افراد در اعمال خود ندارد.
|
|
نکتهٔ ديگرى که مستلزم توضيح مختصرى است اين است که بسيارى از جامعهشناسان مفهوم عمل کردن را بر رفتار کردن ترجيح مىدهند؛ زيرا عبارت رفتار کردن براى بسيارى از محققانِ متأثر از رفتارگرائي، مفهوم سلطه يافتن و حکومت کردن را دربر دارد و بهعلاوه، در حد وسيعى در روانشناسى و همچنين رفتارشناسى حيوانى بهکار مىرود. لذا مفهوم عمل کردن بهنظر بسيارى از علما اجتماعى مناسبتر از رفتار کردن است؛ زيرا اين کلمه اجزاء ترکيبکنندهٔ قصد شده و مفهومى دارد و دخالت و قدرت عمل و سازماندهى افراد را در روابط حيات اجتماعى آنها بهتر نشان مىدهد تا کلمهٔ رفتار کردن، آن هم بهصورت بازتابى ساده در برابر يک وضعيت برانگيزاننده و محرک. از طرف ديگر، در مخالفت با کاربرد مفهوم عمل کردن اين دليل اقامه مىشود که در پناه اين اصطلاح و ذيل اين عنوان، انديشهها و تفکرات گوناگونى (مثل آنچه در نظريات مربوط به عمل و فعاليت مطرح مىشود) نهفته است و همين انديشهها بىطرفى و صراحت آن را محدود مىکند، در حالى که اين امر براى نشان دادن و مشخص کردن قضاياى مورد بحث ضرورى بهنظر مىرسد و بدون آنها طبعاً اثرها و پيامدهاى ضرورى (Implikationen) نظريههاى خاص از بين مىرود. در عين حال، با وجود اين نوع انديشهها و تأملات، اصطلاح 'رفتار اجتماعي' را بر مفاهيم ديگر ترجيح مىدهيم و تأکيد مىکنيم که اين اصطلاح در اينجا (با تکيه بر مفهوم رفتار در روانشناسى جديد معرفتى - Kognitiven Psychologie) به هيچوجه نمىتواند به استنباطات و استنتاجات مکتب رفتارشناسى مربوط باشد.
|
|
اکنون مىکوشيم اين موضوع را دقيقتر بررسى کنيم که از پسوند 'اجتماعي' و ارتباط آن با رفتار يا عمل چه مىتوانيم بفهميم. اجتماعى در امر رفتار مىتواند دو معنى داشته باشد: از لحاظ شکگيرى (بهصورت رفتار شکلگرفتهٔ اجتماعي) و از لحاظ عمل و کار جهتگيرى (بهصورت رفتار جهتيافتهٔ اجتماعي).
|
|
رفتار شکلگرفتهٔ اجتماعى نتيجهٔ فرآيندهاى آموزشى خاصى است که فرد در طول حيات خود، در تبادل و برخورد با واقعيات اجتماعى بهدست مىآورد. اين فرآيند شکلگيرى اجتماعى و اين نوع ساختيافتگى را امروزه در علوم اجتماعي، معمولاً با عنوان 'اجتماعى شدن - Sozialisation' مشخص و تعريف مىکنند. اين نوع فرآيندهاى آموزشى و فراگير فقط جنبهٔ انطباقى ندارند، بلکه بايد آنها را در کل مرحلهاى از برخوردهاى حياتى فرد با واقعيات اجتماعى و نيز ادعاها و انتظارات او در نظر گرفت.
|
|
اما رفتار جهتيافتهٔ اجتماعى يعنى آن شيوهٔ عمل انسانى که در دوران زندگي، در برابر رفتار انسانهاى ديگر جهتگيرى مىشود. اين مقولهٔ اجتماعى در روشنترين مفهوم خود، به بر هم کنشى يا تعامل (يا ميانکنشى به ترجمهٔ آقاى داريوش آشوري) تعريف مىشود. در اينجا اينگونه تصور مىشود که رفتار خاص فرد بر مبناى رفتار واقعى يا احتمالى افراد ديگر جهتگيرى مىشود و فرآيندهاى مبادلهٔ بين افراد براساس قانونمندىهاى خاصي، انجام مىگيرد.
|
|
البته رفتار شکلگرفته و رفتار جهتيافته با يکديگر در ارتباط هستند و براى اينکه جهتگيرى اجتماعى بهطور کلى ممکن شود، فرآيندهاى آموزشى خاصى لازم است تا تکيهگاهها و نقاط اتکاء اين جهتگيرىها را ارائه دهند. از طرف ديگر، فرآيندهاى مبادلهٔ ميان افراد در مفهوم جهتگيرى اجتماعى نيز بر عمل سازماندهى رفتار افراد اثر مىگذارند و در نتيجه، فرآيندهاى آموزشى اجتماعى را تقويت مىکنند تا جائى که تفاوتگذارى بين رفتارهاى شکل گرفته و رفتارهاى جهتيافتهٔ اجتماعي، بهخصوص از لحاظ تحليلى اهميت دارد. در يک کلام، شکل دادن و جهت گرفتن لازم و ملزوم يکديگر هستند.
|
|
| ساختارهاى اجتماعى (بافتهاى اجتماعى)
|
|
با نگاهى به منابع علمى جامعهشناسى (مثلاً بودون (Boudon)، در سال ۱۹۶۸؛ بلاو (Blau)، در سال ۱۹۷۸) درمىيابيم که اصطلاح ساختار اجتماعى به طرق گوناگونى بهکار مىرود. با وجود آنچه در اين شيوههاى کاربردى مشترک است تمام ديدگاهها به آن جنبهٔ زندگى اجتماعى اطلاق مىشوند که در آنها نسبتاً تداوم (Fortdauernd) يا پايدارى (Beharrend) ديده مىشود و بهواسطهٔ نشان دادن ثبات در برابر هر نوع تغيير شکل تا حدى از خود مقاومت نشان مىدهند.
|
|
به هنگام اين استنتاج عمومى از ساختار به منزلهٔ بافت (۱) انتظامدهندهٔ مقاومت و استمرار و پايدارى معين و مشخص، در ابتدا اين موضوع نيز روشن نيست که حالا مفهوم نظام به چه قضيه يا قضايائى مربوط مىشود. مطابق طرحى که ما از جهتگيرى ارائه داديم، مىخواهيم در اين زمينه دو تکيهگاه احتمالى ممکن را از يکديگر تشخيص دهيم. گاهى اصطلاح ساختار اجتماعى به توزيع معيارهاى معين مربوط مىشود. در اين شيوه، فىالمثل از 'ساختار اجتماعى آلمان فدرال' سخن به ميان مىآيد که اجزاء آن عبارت است از: ساختار سني، ساختار شغلي، ساختار مذهبي، ساختار درآمدي، ساختار طبقاتى و غيره. بديهى است عناصر ساختار اجتماعى در اين مفهوم به طيف گستردهاى از معيارها و مجموعهٔ معيارها مربوط مىشود که موقعيت اجتماعى خاصى را (براى مثال از نظر نژاد، وابستگى مذهبى و تعلق طبقاتي) منعکس مىسازد. در اينصورت، ساختار اجتماعى صرفاً مجموعهٔ مفاهيمى خواهد بود که 'فضاى چندبُعدى موقعيتهاى اجتماعى گوناگون انسانها را در يک جامعه يا در هر جامعهٔ ديگرى مشخص کند' (بلاو، ۱۹۷۸، ص ۲۰).
|
|
(۱) . چون با دو اصطلاح آلمانى Gebilde و Gefuege سروکار داريم، کلمهٔ آلمانى Gebilde که در متن اصلى در کنار ساختار بهکار رفته به بافت ترجمه شد. برخى نويسندگان اخيراً بافتار بهکار مىبرند. در مباحث بعدى بافت در برابر کلمهٔ آلمانى Gefuege نيز بهکار رفته که با ساختار تفاوت دارد (م).
|
|
دريافت و برداشت ديگر از ساختارهاى اجتماعى مربوط مىشود به بافتهاى اجتماعى مربوط مىشود به بافتهاى اجتماعى (Sozilale Gebilde). در اينجا اصطلاح بافت نيز خيلى روشن نيست و به همين دليل بايد به چند وجه تمايز اشاره کنيم. در ابتدا، مىتوان سازمانهاى اجتماعى را در نظر گرفت؛ مثل شهردارىها، کليساها و کارخانهها. بهطور کاملاً مجرد، مىتوان نهادها را نيز اشکال نظميافتهٔ خاصى از ساختار اجتماعى تلقى کرد؛ مثل خانواده، مذهب، حقوق و اقتصاد. اين ديدگاه بر برداشت پارسونز مبتنى است که ساختار اجتماعى را معيارها و برداشتهاى ارزشى نهادينه شده (Institutionolisierte Wertvorstellungen und Normen) جامعه مىداند و اين ديدگاه را بيشتر با عنوان ساختارهاى مفهومى مىشناسند و با اين تعبير بيان مىکنند که واقعيتهاى ساختارى در جامعه، ابتدا در چارچوب تصورات ارزشى و اعتقادى و قانونمند، محتوا و عيار مهم کيفى خاصى کسب مىکنند.
|
|
همچنين در سطح کاملاً تجريدى ساختارى اجتماعى يعنى شبکهٔ مناسبات فعاليتها و اعمال اجتماعي، پيوندهاى اجتماعى يا نقشهاى اجتماعي. در اينجا هم اصطلاح 'ساختار' در نمونههاى قابل شناخت، قانونمندىهاى قابل ملاحظه و شکلبندىهاى قابل مشابهت و نزديک به هم (Auffindbare Konfigurationen) بازتاب مىيابد. ساختار اجتماعى را مىتوان کم و بيش شبکهٔ بر همکنشهاى اجتماعى تلقى کرد که به نوعى به هم مربوط هستند. همچنين اغلب ساختار اجتماعى کليتى لحاظ مىشود که اجزاء آن در اين معنى باهم ارتباط متقابل دارند و تغيير در يکى به تغيير در ديگرى مشروط مىشود. در اين معني، ساختار اجتماعى با مجموعه تراکمى صرف فرق دارد و مستقل از آن، که انسان چگونه مىتواند ميزان ارتباط متقابل را تعقيب کند (يا نشان دهد)، آشکارا به آنچه در معناى خاص به منزلهٔ 'سيستم اجتماعي' شناخته مىشود (بودون، ۱۹۶۸؛ گيدنز، ۱۹۸۴ و هومانز، ۱۹۷۸).
|
|
بدون اينکه به خصوصيات و ويژگىهاى تحليلهاى سيستمى متشبّث شويم، مىخواهيم با خوانندگان خود قرار بگذاريم که تحت عنوان ساختار يا بافت اجتماعي، در بادى امر و بهطور عام، شکلبندى مقاوم و پايدارى (Konsistente und persistente Konfigurationen) را لحاظ کنيم که به مناسبات حيات اجتماعى تا حدى انتظام و قانونمندى مىبخشد. اين بافتهاى اجتماعى ممکن است کم و بيش مجرّد، صورى يا در ارتباط متقابل باهم ديده شوند. همچنين در خصوص عناصر تشکيلدهندهٔ اين ساختارها ممکن است موارد کاملاً متفاوتى مطرح شود و مثلاً اعضاء يک گروه، روابط متقابل بين آنها، نهادهاى موجود، ترتيبات موقعيتهاى اجتماعى (که از نوعى ضوابط ناشى مىشوند، مانند مرتبهٔ اجتماعى و سطح درآمدها) يا پيوستگى نقشهاى اجتماعى جزء عناصر آن باشند. گاه در اين رابطه اشاره مىشود (گورويچ، ۱۹۶۲؛ بوتومور، ۱۹۷۸) که براى هر فرد (از لحاظ ساختار) ساختار سطحى قابل رؤيت (مثلاً در سطح سازماندهىها) از ساختار عمقى و بنيادى جامعه تفاوت دارد؛ يعنى آن ساختار سطحى در مقايسه با ساختار عمقى که اساسىتر و عميقتر است و کمتر قابل رؤيت مىباشد، ملاحظه مىشود و در اينجا 'اساسىتر ـ Fundamentaler' مىتواند در معناى پيش گفته هم بهکار رود؛ بدين معنا که ساختار عمقى جامعه کندتر دچار تغيير مىشود يا به ديگر سخن، اين ساختار بيشتر در برابر تغييرات ايجاد شده در قلمروهاى سطحى (مثلاً در سطح سازماندهىها) که در آنها آشفتگىهاى پر سر و صداى تغييرات بيشتر است، از خود مقاومت نشان مىدهد.
|
|
معمولاً ديدگاه پوياى يک ساختار بهصورت فرآيند ديده مىشود. خصلت فرآيندى ساختارهاى اجتماعى بهويژه وقتى روشن مىشود که انسان ساختارها را به سيستمهاى اجتماعى تفسير و تبيين کند که در بين تکتک عناصر شالودهاى آنها، فرآيندهاى مبادله يا تأثيرات متقابل به وقوع مىپيوندد. مفهوم ساختار که در اينجا موردنظر است، نبايد به يک ديدگاه ايستا بينجامد، بلکه بايد به تحول و دگرگونى در اين نوع ساختارها ختم شود.
|