شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

خبرت خرابتر کرد جراحت جدایی


خبرت خرابتر کرد جراحت جدایی    چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی
تو چه ارمغانی آری که به دوستان فرستی    چه از این به ارمغانی که تو خویشتن بیابی
بشدی و دل ببردی و به دست غم سپردی    شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی
دل خویش را بگفتم چو تو دوست می‌گرفتم    نه عجب که خوبرویان بکنند بی‌وفایی
تو جفای خود بکردی و نه من نمی‌توانم    که جفا کنم ولیکن نه تو لایق جفایی
چه کنند اگر تحمل نکنند زیردستان    تو هر آن ستم که خواهی بکنی که پادشاهی
سخنی که با تو دارم به نسیم صبح گفتم    دگری نمی‌شناسم تو ببر که آشنایی
من از آن گذشتم ای یار که بشنوم نصیحت    برو ای فقیه و با ما مفروش پارسایی
تو که گفته‌ای تأمل نکنم جمال خوبان    بکنی اگر چو سعدی نظری بیازمایی
در چشم بامدادان به بهشت برگشودن    نه چنان لطیف باشد که به دوست برگشایی


همچنین مشاهده کنید