|
|
در ستيزهجوئىهاى عالمان مذهبى با صوفيان، تنها به دشنام و نکوهش بسنده نمىشد بلکه رسالهها و کتابهائى هم در اين راه فراهم مىآمد و در اين امرگاه حکيمان روزگار نيز که شيوهٔ متصوفه، و يا بهتر بگوئيم متشبّهان به متصوفه، را در دعوى شناختِ حقايق مردود مىدانستهاند، شرکت داشتند. حکيم صدراى شيرازى کتابى دارد بهنام 'کسرالاصنام الجاهليّه فى کفرِ جماعةالصوفية' و شاگرد معروفش ملامحسن فيض کاشانى در مقالهٔ شصت و دوم و شصت و سوم و شصت و چهارم از کتاب 'الکلماتالطريقة' و نيز در کتاب 'بشارةالشيعة' در نکوهش صوفيان سخنانى مشروح دارد.
|
|
دربارهٔ حکيم صدرا نوشتهاند 'کان حکيماً فلسفياً صوفياً بحتاً' و اين انتساب او به تصوف درست نظير همان نسبتى است که به شاگرد و دامادش فيض در اين مورد مىدادند. اما اين نکته روشنى است که صدرا و فيض هر دو در مقالات خود متمايل به حقايق عرفانى و بيان مقاصد عاليهٔ متصوفه بودهاند نه پاىبند ظواهرى که صوفيان در سنّتهاى خانقاهى بدانها دلبستگى داشتهاند، و از اينرو است که گفتهاند نظر ملاصدرا در کتاب کسرالاصنام الجاهليه 'به متدلّسين و متشبّهين به صوفيه است' ، و چنين نيز هست.
|
|
اما عالمان شرع از اين حدّ فراتر مىرفتند و به عارف و صوفى هر دو به يک چشم مىنگريستند، يکى را از باب اعتقاد به مسائلى از قبيل مکاشفه و شهود و وحدت وجود، و ديگرى را به سبب سنتهاى خانقاهى و سماع و سرود و جزء آنها که در ديدهٔ آنان خلاف شريعت و سرمايه ضلالت بود. اين دسته در دورهاى که مطالعه مىکنيم دفترها در ردّ صوفيان پرداختند و از ميان آنان اين گروه شايستهٔ ذکرند:
|
|
- محمدطاهر بن محمدحسين قمى، صاحب کتاب 'الفوائد الدينية فىالردّ على الحکماء و الصوفية' و کتاب ديگرى بهنام 'ملاذالاخيار' و رسالهٔ 'تحفةالابرار' .
|
|
- ميرلوحى، سيدمحمد بن محمد سبزوارى از معاصران ملامحمدتقى مجلسى و پسرش ملامحمدباقر و معارض و مخالف آن دو، از ستيزهگران با متصوفه و دارايِ تأليفاتى در اين باره بود، و خود در مقدمهٔ کتاب 'کفايةالمهتدى فى معرفةالمهدى' که اربعينى است (۱) دربارهٔ غيبت و رجعت، به کتابهائى از خود در ردّ تصوف اشاره کرده است مانند: 'تنبيهُالغافلين و اخزاءالمجانين' و 'اعلامالمحبّين' و 'رياضالمؤمنين و حدائقالمتقين' .
|
|
(۱) . مراد از اربعين و اربعينات کتابهائى هستند حاوى چهل حديث در يک موضوع معين از موضوعهاى مذهبى شيعهٔ اماميهٔ اثنىعشريه.
|
|
- شيخ على بن محمدبن حسن عاملى (۱۰۱۳-۱۱۰۳ هـ) که بهعلت انتساب به 'شهيد ثانى' به شهيدى معروف بود، صاحب کتاب 'السهام المارقه من اغراض الزنادقه فىالرّد علىالصوفيه' . همين 'آقا شيخ على' با ملامحسن فيض هم درافتاده و دربارهٔ او سخنانى ناروا در پايان رسالهٔ تحريم الغنا گفته و دشنامهاى زشت داده و او را کافر و ملحد شمرده است.
|
|
- شيخ محمدحسن معروف به حُرّالعاملى (م ۱۱۰۴ هـ) صاحب کتاب 'الرّد علىالصوفيه' يا 'اثنىعشريه' در دوازده باب. حُرّ در اين رساله نزديک به يک هزار حديث در ردّ بر صوفيه (؟) نقل کرده است. وى با حکيمان و اصوليان نيز ستيزه مىکرد و حتى شهادت کسانى را که به فراگرفتن علم اصول سرگرم بودند و يا کتابهاى وابسته به اين دانش را مىخواندند نمىپذيرفت.
|
|
- ملااحمد تونى بشرويهاى در مشهد مجاور و با حُرّ عاملى مذکور معاصر بود. وى نيز رسالهاى در تحريم غنا و دفترى 'فىالرّد علىالصوفيه' داشت.
|
|
- ملامحمدباقر مجلسى در باب ذکر از کتاب عينالحيوة شرحى در نقص متصوفه نگاشته است.
|
|
- محمد اسمعيل بن محمدحسين مازندرانى معروف به 'خواجوئى' (م ۱۱۷۳ هـ) رسالهاى فارسى دارد بهنام 'الرّد علىالصوفيّه' .
|
|
- به ملااحمد بن محمد اردبيلى مشهور به 'مقدس اردبيلى' (م ۹۹۳ هـ) کتابى فارسى بهنام حديقةالشيعه نسبت داده مىشود که قسمتى از آن در ردّ تصوف و بدگوئى از صوفيان و انباشته از حديثهاى مجعول دربارهٔ آنان است.
|
|
|
درست است که ستيزهجوئىهاى عالمان مذهبى، از ميانهٔ عهد صفوى به بعد با تصوف و صوفيان، و حتى با عرفان ايرانى، سخت و طولانى بود، ليکن با همه شدت و توانائى نتوانست بنياد اين جريان خاص فکرى و ذوقى را براندازد.
|
|
نهضتهاى صوفيان شيعى مذهب دوران تيمورى ضامن بقاى تصوف در دوران ترويج قهرآميز تشيع و همچنين در عهد غلبهٔ عالمان قشرى مىتوانست بود و چنين نيز شد زيرا صوفيان شيعى در زمرهٔ ديگر شيعيان، بىآنکه حاجت به تظاهر داشته باشند، توانستند خود را از دورهٔ شدت عمل بيرون کشند و به حيات اجتماعى خود ادامه دهند.
|
|
از سوئى ديگر ميان عالمان اخبارى و اصولى و بعضى از حکيمان بيش و کم کسانى بودند که يا خود به نحوى تمايل به مقالات عارفان و صوفيان داشتند و يا در برابر آنان خاموش مىنشستند و بدين طريق صوفيان مجال بازماندن و گستردن دايرهٔ کوشائى خود مىيافتند.
|
|
در همين احوال، اگر ايران آن عهد جولانگاه آمادهاى براى صوفيان نبود، در بيرون از مرزهاى آن، محيطهاى امنى براى آن قوم وجود داشت مانند قلمرو دولت عثمانى که در آن بکتاشيان شيعى و مولويان سنّى آزادانه عمل مىکردند و بهويژه آثار 'حضرت مِوْلانا' (۱) و پيروان او حرمت فراوان داشتند؛ و هندوستان که در آن سهرورديان و چشتيان و نعمةاللهيان و مُرشدان و قادريان و همانندگان آنان به آسانى و با احترام بهسر مىبردند، و هنوز هم صوفى مشربان آن ديار با نگاهداشت همهٔ سنتهاى پيشين در مراسم خود شرکت مىکنند.
|
|
(۱) . Mevlana تلفظ کلمهٔ مولانا و عنوان ويژه براى جلالالدين محمد بلخى است در ترکيه و در سرزمينهائى که بهوسيله عثمانيان با مولانا آشنا شدند مانند ناحيههاى مسلماننشين يوگسلاوى و غيره.
|
|
همزمان با سختگيرىهاى قزلباشان نسبت به اهل سنّت، فرقههاى صوفيهٔ سنّى هم طرد شدند و از آن ميان فرقهٔ مرشديهٔ کازرونيه زحمت بسيار ديدند و گروهى از آن جماعت کشته شدند. آزردن صوفيان سنى و شيعى همچنان ادامه داشت تا دور رياست دينى به ملامحمدباقر مجلسى رسيد که به حکم او تکفير و آزار و شکنجه کردن صوفيان به نهايت شدت يافت و حتى از صوفيان سرخکلاه هم در اين راه صرف نظر نشد.
|
|
بر اثر اين شدت عمل بيشتر طريقهاى تصوف ايرانى عملاً از آغاز قرن دوازدهم هجرى به بيرون از مرزهاى ايران انتقال يافت و بر طريقتهائى که پيش از آن بود افزوده شد و مهمترين آنها، که هنوز هم در خارج از ايران پيروانى دارند عبارت است از دنبالهٔ سهرورديهٔ مولتان، چشتيه، قادريه، خلوتيه، بکتاشيه، مولويه، نقشبنديه، رفاعيّه، نعمةاللهيه و جز آن. طريقهٔ نعمةاللهيه از دوران زنديان به ايران بازگشت داده شد و در همان حال بازماندهٔ فرقههاى ديگر بهتدريج و خاصه از اواسط سدهٔ سيزدهم دنبالهٔ تعليمات خود را گرفتند و بدين ترتيب از سلسلههائى که گفتيم تا به امروز جمعيتهائى در ايران و هند و آسياى صغير و آسياى مرکزى وجود دارند.
|
|
|
صوفيان در سدهٔ ده تا دوازده هجرى، در ايران و اَنيران، اثرهائى که غالباً در مرتبههاى دوم و سوم اهميت قرار دارند، به نظم و نثر پديد آوردند و آئين پيشينيان را در اين راه دنبال کردند. هيچيک از اين کتابها و دفترها ارزش آثار عارفان بزرگ گذشته را ندارد، نه از حال و ذوق و فصاحت آنان در اينجا اثرى است و نه از عمق فکر و انديشهٔ پارهاى از آنها در اينها خبرى. بيشتر در آنها به بيان آئينها و سنتها، تعبيرها و اصطلاحها و يا تکرار مطلبهاى گذشتگان با شرح و بيانى که در خور زمان باشد توجه شده است. بعضى هم در شرح حال و اثرها و سخنان عارفان پيشين و يا ترجمهٔ احوال مشايخ متأخر است.
|
|
دربارهٔ مثنوى مولوى در اين عهد دنبالهٔ کارهاى قرن نهم و آغاز قرن دهم گرفته شد و حتى بر اثر نفوذ و شيوع روزافزون اين اثر جاويدان، به تلخيص و توضيح و تفسير آن توجهى بيشتر از پيش شد و از اين راه چند کتاب به فارسى و ترکى فراهم آمد مانند:
|
|
- جزيرهٔ مثنوى از ملايوسف مولوى معروف به 'سينه چاک' (م ۹۳۵ هـ) که در آن ۳۶۰ بيت برگزيده از مثنوى شرح شده است.
|
|
- شرح مصطفى بن شعبان سرورى (م ۹۶۹ هـ) به فارسى.
|
|
- شرحى در شش مجلد به ترکى از شمعى (م بعد از سال ۱۰۰۰ هـ).
|
|
- شرح ترکى ديگرى از سودى (متوفى پيرامون سال ۱۰۰۰ هـ).
|
|
- شرح مسبوطى از دفتر مثنوى بهدست عبدالله بن محمد رئيسالکتاب عثمانى (م ۱۰۷۲ هـ).
|
|
- شرح ديگرى به ترکى از دوريش على.
|
|
- شرح موسوم کاشفالاسرار به فارسى از حسن چلبى معروف به ظريفى.
|
|
- شرح ممزوجى که شيخ عبدالمجيد معروف به شيخ سيواسى (م ۱۰۴۹ هـ) به اشارهٔ سلطان احمدخان عثمانى ترتيب داد و توانست به داستان نخجير و شير در اواسط دفتر اول برسد.
|
|
- شرح موسوم به 'ازهار مثنوى و انوار معنوى' در بيان مشکلات مثنوى از علائى ابن محبى واعظ شيرازى. وى در اين کتاب نخست به شرح ديباچه پرداخته آنگاه به توضيح الفاظ عربى که در هر يک از دفترهاى مثنوى است به ترتيب حرفها و سپس بر همين منوال به توضيح واژههاى فارسى آن همت گماشته است.
|
|
- فاتحالابيات در شش مجلد از شيخ اسمعيل انقروى مولوى معروف به 'دَده' پسر احمد مولوى (م ۱۰۴۲ هـ)؛ و نيز از همين مؤلف کتاب جامعالآيات در شرح آيتهاى قرآن و حديثها و شعرهاى عربى و بعضى از واژههاى دشوار مثنوى به ترکى. همين اسمعيل دده در سال ۱۰۴۱ (يک هزار و چهل و يک هـ) منتخبى از مثنوى فراهم آورد بهنام 'نصابالمولوى' و آن را به سه قسمت کرد: بخش نخست در آداب طريقت، بخش دوم در آداب شريعت و بخش سوم در معرفت و حقيقت.
|
|
- شرح مثنوى از محمدرضا صاحب مکاشفات رضوى (سدهٔ يازدهم هـ)
|
|
- شرح محمد قرهطوى رومى متخلص به ضعيفى.
|
|
- شرح 'روحالبيان' از شيخ اسمعيل حقى ابن مصطفى اسلامبولى حنفى (م ۱۱۳۷ هـ).
|
|
- شرح سيد عابدِ يعقوبى کابلى نقشبندى حنفى.
|
|
کتابهاى ديگر عرفانى از اين عهد داريم که به صرافت طبع و ذوق مؤلفان، خارج از دايرهٔ شرح و تفسير نوشته شده است مانند:
|
|
- 'رياحين البساتين' به فارسى تأليف وحيدالدين ابوالحسن محمد مريد شيخ زينالدينالاسفرغانى به سال ۹۷۱ در بخارا. اين کتاب در سيزده فصل نوشته شده و مطلبهاى اصلى آن عبارت است از بحث دربارهٔ: فنا، ذکر و فکر، تقرب، ترک، ادب، تواضع، حسن خلق، حلم، کمال نفس، سخا، کرامت، مسائلى که فارق ميان معتزله با ساير اهل سنت است.
|
|
- 'رسالة فىالتوحيد' به فارسى، تأليف شيخ نظامالدين عبدالشکور تهانيسرى در 'تحقيق سخن بعضى صوفيه که در توحيد هفت مرتبه نهادهاند از علماليقين و عيناليقين و حقاليقين و حقيقةالحق و حقالحقيقه...' همين مؤلف يعنى شيخ نظامالدين رسالهٔ ديگرى دربارهٔ لاهوت و ملکوت و بحث در وجوه سهگانهٔ واحديت، احديت، وحدت دارد به فارسى. آثار ديگر از اين دست عبارت است از:
|
|
- 'الجواهرالخمس' به فارسى تأليف شيخ ابوالمؤيد محمدبن خطيرالدين. 'ارشادالطّالبين' به فارسى از جلالالدين محمود تهانيسرى. 'عشرهٔ کامله' به فارسى، و 'دُرّيتيم' به فارسى و 'رسالهٔ توحيد' به فارسى و 'وحدةالوجود' به تازى، و 'ترجمهٔ رسالهٔ اقرب الطرق الىالله' به فارسى و 'رسالهٔ ذوقيّه' به فارسى و 'رسالهٔ اصطلاحات صوفيان' همه از خواجهٔ محمدبن ابومحمد محمودبن محمد دهدار شيرازى از دانشمندان و عارفان و متکلمان سدهٔ دهم و آغاز سدهٔ يازدهم. 'رسالهٔ مِشواق' به فارسى از ملا محسن فيض (م ۱۰۹۰ هـ)، و 'الحقائقالقدسيّه و الرّقائقالانسيّه' يا 'المبدأ و المعاد' به عربى، نوشتهٔ نورالدين محمدبن مرتضى نوادهٔ برادر فيض، 'الکلمات النوريّه و الآيات السريه' به عربى از همان مؤلف و سفينةالاولياء از محمد داراشکوه (م ۱۰۶۹ هـ) پسر شاه جهان حاوى سرگذشت پيران طريقت جنيديه و قادريه و نقشبنديه و چشتيه و کبراويه و سهرورديه، و زنان عارف و جزء آن.
|
|
- 'سکينةالاولياء' در شرح حال مشايخ قادريه از آغاز تا به عهد مؤلف آن داراشکوه.
|
|
- 'رسالهٔ حقنما' در تحقيقات عرفانى، هم از داراشکوه.
|
|
- 'حسناتالعارفين' متضمن شطحيات مشايخ پيش از مؤلف آن، هم از داراشکوه.
|
|
- 'مجمعالبحرين' در مقايسهٔ عرفان اسلامى و هندى هم از داراشکوه.
|
|
- 'سِرّ اکبر' يا 'سرّالاسرار' که ترجمهاى است از بخشى از 'اوپانيشادها' از زبان سانسکريت به پارسى به همت داراشکوه و به يارى يکى از عالمان دينى هندو.
|
|
- 'رسالهٔ صاحبيّه' اثرى است از خواهر داراشکوه، جهان آرابيگم دختر شاه جهان، به فارسى. وى که نخست بر طريقت چشتيه بود، به پيروى از برادر به طريقهٔ قادريان پيوست و اين کتاب را بر شيوهٔ آنان به پارسى خوبى نوشت.
|