|
|
|
در تشکيل حکومتهاى ترک تقدم با غلامان بود که نخستين بار دستهاى از آنان حکومتى در غزنه تشکيل دادند که در تاريخ ما معروف هستند به سلسلهٔ غزنويان. قدرت و توسعهٔ حکومت سلسلهٔ غزنوى در پايان قرن چهارم و نيمهٔ اول قرن پنجم يعنى در دوران پادشاهى ناصرالدين سبکتکين (غلامالبتکين حاجب) و پسرش محمود و پسر محمود يعنى شهابالدين مسعود بود و اين دورهٔ قدرت با شکست مسعود در سال ۴۳۱ و قتل او در سال ۴۳۲ به پايان رسيد و خراسان و خوارزم و گرگان و رى و اصفهان از چنگ ترکان غزنوى بيرون رفت و دورهٔ دوم حکومت غزنوى از اين سال (يعنى ۴۳۲) آغاز شد و تا سال ۵۸۳ يعنى يکصد و پنجاه سال ديگر در افغانستان امروزى و متصرفات دولت غزنوى در هندوستان ادامه يافت و طبعاً در طول اين زمان متمادى تدريجاً راه ضعف پيمود و در اين ميان يکى از حکومتهاى تابع غزنويه که در ناحيهٔ غور (نواحى شمالى هرات) مستقر بود، قدرت يافت و آن را در سال ۵۸۳ منقرض نمود. دورهٔ دوم حکومت غزنوى اگرچه از حيث تأثير آن در سرنوشت سياسى ايران بىارزش است ليکن براى اشاعهٔ زبان و ادب فارسى خالى از اهميت نيست زيرا اولاً ادامهٔ آن حکومت در هند باعث شد که زبان فارسى در آن ديار ريشه بدواند و توسعه حاصل کند و ثانياً بيشتر پادشاهان اخير غزنوى بر سيرت نياکان خود شاعران و نويسندگان پارسىگوى را مورد تشويق قرار مىداده و در دربار خود جمع مىکردهاند بهنحوى که در دورهٔ مورد مطالعهٔ ما، غزنين يکى از مهمترين مراکز زبان و ادب پارسى بوده و مقام شايستهٔ توجهى در ميان ساير مراکز ادبى ايران داشته است.
|
|
البته غلبهٔ غلامان ترک و تشکيل حکومتهائى بهدست آنان، بههمين جا خاتمه نيافت ولى رعايت نظم تاريخي، ما را بر آن مىدارد که در اينجا بپردازيم به ذکر اولين دسته از قبايل زردپوست آسياى مرکزى که در قلمرو فرهنگ ايرانى شروع به تشکيل حکومت کردند و سلسلهٔ معروف ايلک خانيه يا آل افراسياب را در ماوراءالنهر جانشين حکومت تمام ايرانى سامانى ساختند. ايلک خانيان يا ترکان قراخانى يک طايفه از ترکان چگلى هستند که در سال ۳۱۵ هـ در کاشغر و بلاساغون از بلاد ترکستان حکومتى تأسيس کردند و از سال ۳۴۴ بهبعد قبول اسلام نموده با مسلمانان ماوراءالنهر رابطه ايجاد کردند و در سال ۳۸۹ پادشاه آنان 'ايلکخان نصربن علي' بخارا را به تصرف درآورد و سلسلهٔ سامانى را برانداخت ليکن چون در همين اوان سلطان محمود غزنوى بر متصرفات سامانى در خراسان و خوارزم غلبه يافته بود، پيشرفتى در ايران نصيب آنان نشد و اتفاقاً ده سال بعد از مرگ محمود، فرمانروائى به ترکمانان سلجوقى منتقل شد و آل افراسياب همچنان در قلمرو خود در ترکستان و قسمتى از ماوراءالنهر باقى ماندند و باجگزار سلجوقيان و بعد از آنان خراجگزار خوارزمشاهان آل اتسز شدند تا سرانجام سلطان محمود خوارزمشاه در سال ۶۰۷ (يا ۶۰۹ هـ) بساط حکومت آنها را درهم نورديد.
|
|
با آنکه آل افراسياب را در سرنوشت سياسى ايران قرن پنجم و ششم اثرى نبود، ليکن اهميت آنان در تاريخ ادب فارسى بسيار است زيرا خانان اين سلسله شاعران پارسىگوى را سخت گرامى مىداشتند و صلتهاى گران و تشريفهاى شگرف به آنان مىبخشيدند. هم گروهى از آنان خود شاعران پارسىگوى شدند، و هم جمعى کثير از گويندگان را همچون ظهيرى سمرقندي، سوزني، رضىالدين نيشابوري، شمس طبسي، رشيدى سمرقندي، عمعق بخارائي، ضياء خجندي، سيف اسفرنگ و نظاير آنان در سايهٔ رعايت و نگاهداشت خود داشتند و در زير چتر دولتشان آثار متعددى در نظم و نثر پارسى پديد آمد. بهنحوى که بايد گفت که آل افراسياب اگرچه از اصل ترکان چگلى بودند ولى جانشينان شايستهاى براى سامانيان شدند و در نشر فرهنگ ايرانى در آسياى مرکزى تأثيرى عظيم کردند.
|
|
|
دومين دستهٔ برزگ از قبايل زردپوست که فرمانروائى ايران نصيب آنان شد، ترکمانان سلجوقى هستند، اينان هم مانند آل افراسياب نگاهبانان کوشائى براى فرهنگ ايرانى از کار درآمدند و موجب نشر زبان و ادب فارسى در قسمت پهناورى از آسيا گرديدند. سلجوقيان از ميان دستهٔ بزرگى از طوايف غز (ترکمانان) برخاستند که در اواخر عهد سامانى با قبول اسلام به ماوراءالنهر آمده و در ناحيهٔ جند سکونت يافته و سپس در حوادث آخر دورهٔ سامانى و آغاز عهد آل افراسياب شرکت جسته بودند. شعبهاى از اين طايفه که با اجازهٔ سلطان محمود به خراسان مهاجرت کرده بودند در عهد سلطان مسعود به مخالفت با غزنويان برخاستند و سرانجام در سال ۴۲۹ قسمت بزرگى از خراسان را تصرف کرده خطبه بهنام طغرلبيک محمد از احفاد سلجوقبن دقاق خواندند و در سال ۴۳۱ سلطان مسعود را در نزديکى مرو بهسختى شکست دادند.
|
|
فتوحات ترکمانان سلجوقى از اين پس به سرعتى حيرتانگيز ادامه يافت چنانکه در سال ۴۴۷ بغداد را تسخير نمودند و سپس تا سواحل مديترانه و سرحدات دولت روم شرقى از جانبى و مرزهاى دولت فاطمى از جانبى ديگر پيش رفتند. توسعهٔ روزافزون دولت سلجوقى در عهد طغرل (م ۴۵۵) و البارسلان (م ۴۶۵) و ملکشاه (م ۴۸۵) بىانقطاع حاصل شد و در اين مدت دو وزير کاردان خراسانى يعنى عميدالملک کندرى و نظامالملک طوسى آنان را در کار جهانگشائى و جهاندارى ياورى دادند و تشکيلات کشورى و ادارى و دربارى آنان را از هر حيث بر مبانى رسوم و آداب و فرهنگ ايرانى استوار کردند و با قدرت نظامى ترکمانان تازهنفس يک حکومت وسيع و نيرومند ايرانى ساختند چنانکه خود اين ترکمانان به زودى ايرانى شدند و نگهبان جدى ادب و فرهنگ ايرانى و ناشر بزرگ زبان فارسى در آسيا گرديدند.
|
|
با قتل خواجه نظامالملک به سال ۴۸۵ هـ و مرگ ملکشاه در همان سال و بروز اختلاف ميان فرزندان او اختلال کار سلجوقيان و تجزيهٔ ممالک آنان آغاز شد و با اين حال تا پايان عمر سنجربن ملکشاه (۵۵۲ هـ) دورهٔ قدرت 'سلاجقهٔ بزرگ' که عنوان سلطان همهٔ ممالک سلجوقى داشتند، ادامه يافت و از آن پس حکومتهاى تجزيه شدهٔ سلجوقى (سلاجقهٔ کرمان - سلاجقهٔ آسياى صغير - سلاجقهٔ شام) و بعضى حکومتهاى جزء ديگر که مولود و محصول نظام سلجوقى بودند، خاصه حکومتهاى اتابکان (اتابکان آذربايجان - اتابکان سلغرى - اتابکان لرستان) مدتها ادامه داشت. از بدترين حوادث که در اواخر عهد سلاجقهٔ بزرگ، مصادف با دوران سلطنت سنجر، اتفاق افتاد يکى حملهٔ ترکان قراختا و ديگرى غلبهٔ قراغزان بر سنجر بود. ترکان نامسلمان قراختائى شعبهاى از قبايل تونگوز بودند که مدتى در قسمتهائى از نواحى آسياى مرکزى تشکيل حکومت دادند و سپس درنتيجهٔ فشار طوايف زردپوست جديدى به متصرفات آل افراسياب حملهور گرديدند و خان سمرقند را در سال ۵۳۱ به سختى شکست دادند و سپس با سنجر در افتاده او را در محل قطوان، نزديک سمرقند، مغلوب نموده بسيارى از لشکريان و رجال بزرگ درگاه او را کشتند (۵۳۵ هـ) و حکومت گورخانيان را در ماوراءالنهر بهوجود آوردند که تا سال ۶۰۷ در آن ديار قدرت داشتند و عاقبت به همت سلطان محمد خوارزمشاه فتنهٔ آنان پايان گرفت.
|
|
اما قراغزان دستهٔ جديدى از ترکمانان غز بودند که فشار ساير قبايل زردپوست آنان را به جانب بلخ راند و مدتى با مواشى خود در اطراف آن ناحيه بهسر بردند ولى عاقبت کارشان با حاکم بلخ به جنگ و ستيز و قتل و غارت آنان در بلخ و بلاد اطراف آن کشيد و چون سنجر وضع را چنان ديد شخصاً به جنگ آنان رفت ليکن مغلوب و مقيد آنان شد و طوايف غز بر اثر اين فتح به بلاد خراسان ريختند و قتل و غارت سهمناکى در خراسان و کرمان به راه انداختند و بعضى از شهرها مخصوصاً طوس و نيشابور را با خاک يکسان ساختند تا عاقبت بر اثر غلبهٔ خوارزمشاهان و بروز اختلاف در ميان خود آنان دوران غلبهشان به پايان رسيد.
|