با نشان دادن اينکه 'ارتباط مشخص پاسخ' (Specific Response Relation) اساس فرآيندى است که 'معنى داشتن' (Having A meaning) يا معمولاً 'دانستن' (Knowing) مىناميم. ضمناً بايد اينجا اضافه کنيم که هلت معتقد بود که در اين رابطهٔ مشخص، پاسخ تنها اساس اصل شناختى نيست، بلکه بالقوه اصل پويائى آن نيز مىباشد. واژهاى که هلت براى اصل پويائى بهکار مىبرد 'خواسته' (wish) است، اصطلاحى که اگر استعمال گستردهترى داشت، مىشد به هفده واژهٔ پويائى اضافه کرد. هلت کتاب 'خواستهٔ فرويدى و جايگاه آن در اخلاقيات' (The Freudian Wish And Its Place In Ethics) را در سال ۱۹۱۵ نگاشت. هلت معتقد بود که فرويد، ارادهٔ (Will) روانشناسى را به آن بازگردانده است. خواسته، بهعنوان يک پاسخ مشخص، براى اولين بار، روانشناسى علمى را به يک عامل على (Causal) مجهز کرد؛ او گفت که فرويد 'به ما کليد تبيين روان را داد' . بهعلاوه، هلت، بدين باور بود که نه تنها خواسته را ممکن است يک هدف بدانيم بلکه خواستهٔ منفى را نيز هدف منفى بدانيم.
يک راه براى تعريف خواسته اين است که بگوئيم خواسته، 'يک روند فعاليت است که مکانيزمى در بدن، آمادهٔ اجراء آن است، صرفنظر از اينکه چنين بشود يا نه' . هلت معتقد بود که موجود زنده همواره در حال رفتن به جائى است. براى رفتن به جائى بايد با هدف رفتار کرد، ولى رفتن به جائي، برآيند عوامل از قبل تعيين شده است؛ عمل نتيجه، علت نيز مىباشد. هلت، غايتگراى (Teleologist) متعصبى مانند مک دوگال که تصور مىکرد آينده، حال را به دنبال خود مىکشاند، نيست. او يک 'علتگراي' ساده است که کشش (Pull) آينده را چيزى غير از فشار گذشته بر وضع حال نمىبيند. براى شناخت رفتار در معناى على آن، لازم است بدانيم 'چگونه' و 'چرا' موجود زنده از آنجا که قرار دارد، بهسوى آينده مىرود.
زمانى که موجود زنده به محرکى پاسخ مىدهد، او محرک را تميز داده، و اين خود، نوعى شناخت است، ولى موجود برحسب ماهيت محرک و نيازهاى خود رفتار مىکند و اين عملى براساس 'اراده' است. رفتار، بدين علت هدفدار است که داراى علت مىباشد. هلت مىتوانست واژهٔ رفتارگرائى غائىگرا را که تولمن بهکار برد، مصطلح نمايد.
هلت که نابغهاى سخنور، ولى تاحدى خود محور بود، دوست و معملى شوقانگيز براى آن عدهٔ معدودى از دانشجويان که نظر مثبت او را جلب نمودند، بود. گرچه تولمن عمدتاً تحت تأثير مانستربرگ (Münsterberg) قرار داشت، روشن است که نفوذ هلت بر او بسيار تعيينکننده و نافذ بود.
تلمن
قبلاً ديديم که چگونه ادوار چيس تلمن (Edward Chace Tolman)، پس از اينکه به بررسى اين مسئله که آيا 'معاني' قبل از تصوير ذهنى آنها مىتوانند وجود داشته باشند (مسئلهاى که تيچنر دربارهٔ انديشههاى بدون تصوير مکتب وارزبرگ مطرح کرده بود)، بهسوى 'رفتارگرائى غايتگرا' که نوعى 'رفتارگرائى عملياتي' (Operational Behaviorism) نيز هست، روى آورد. کتاب عظيم تلمن تحت عنوان 'رفتار هدفدار در انسان و حيوان' (Purposive Behavior In Animal And Men) با واژههاى عجيب آن در سال ۱۹۳۲ منتشر شد و آن مجلد، کليد اصلى به نظريات تولمن است، مگر اينکه کارهاى بعدى او گردآورى شود که در بين تعداد زيادى مقاله، پراکنده است.
کاملاً روشن است که تلمن کار هلت را ادامه داد. وى همچنين تحت تأثير روانشناسى گشتالت قرار گرفت، زيرا راجع به رفتار جامع (Molar Behavior)، يعنى عمل تماميت يک موجود نوشت و نه راجع به رفتارهاى جزئى (Molecular Behavior) بازتابشناسى ( Reflexology). او روانشناسى 'موضوعهاى خام' (Raw Materials) را که مکتب دروننگرى استفاده مىکرد، کنار گذاشت و رفتار را بهعنوان برآيند علل و عوامل گذشته مورد مطالعه قرار داد. اصطلاحى که تلمن براى نشان دادن فرآيند بين عوامل گذشته و پاسخ فعلى موجود زنده بهکار برد، 'متغير ميانجي' (Intervening variable) بود که به معناى فيزيولوژيائى آن نيست، بلکه تعريف عملى روانشناختى دارند. در حقيقت، سيستم تلمن اين امتياز بزرگ را دارد که براساس تعداد زيادى آزمايش استوار است. اين نوع اثباتگرائى همواره علم را از مفاهيم سحرآميز، مواظبت مىکند.
جالب است بدانيم که چگونه اين 'غايتگرائى علي' (Deterministic Purposivism) صورت مىگيرد. شما مىتوانيد هدف را مشاهده کنيد. براى مثال، مىتوانيد ببينيد که موش به محرک پاسخ مىدهد (رفتار واتسني)، ولى علاوه بر آن، مشاهده مىکنيد که موش کار ديگرى هم هنگام پاسخ دادن انجام مىدهد (رفتار نوع هلت)، و بهتدريج اگر با رفتار موش آشنا هستيد، خواهيد ديد که رفتار او هدفدار يا غايتگرا است (رفتار نوع تلمن). مشاهدات ما الزاماً بهوسيلهٔ استنتاج ما غيرواقعى نمىگردند، والّا چگونه هلمهولتز مىتوانست ادعا کند که تمام ادراکات، شامل استنتاجات ناخودآگاه هستند؟ از اينرو بود که پديدارشناسان در وارزبرگ، تفکرات را توصيف کردند، زمانى که ظاهراً تصويرسازى ذهنى (Imagery) وجود نداشت، و تلمن در سال ۱۹۱۷ بر اين باور بود که معنا بدون تصوير ذهني، قابل مشاهده است. نتيجه اينکه بهنظر تولمن، شما مىتوانيد هدف را مشاهده کنيد و دلايل اثبات اين نظريه همان است که براى پديدارشناسى وجود دارد.
اين موضوع روشنتر مىشود اگر چند واژهاى که تلمن بهکار مىبرد، مورد بررسى قرار گيرد. او بهجاى احتياجات (Needs)، مطاليات (Demands) که اوليه يا ثانوى هستند، منجمله غرايز را قرار مىدهد. اهداف (Goals) اشيائى (Objects) هستند که 'بايد به آنها رسيد' (To-be-got-to)، و رفتار ما به سوى آنها جهت داده شده است. رسيدن به شيء مورد نظر در هدف (Goal Object)، به رفتار خاتمه مىدهد. اشياء وسيلهاى (Means-objects) و شرايط وسيلهاى (Means-situations)، اهداف ثانوى هستند، وسيلههائى که براى رسيدن به اهداف نهائى از آنها استفاده مىشود. آنها قدرت خود را از همجوارى با شيء مورد نظر در هدف، بهدست مىآوردند. 'توقع' (Expectation) عامل تعيينکنندهاى نيست، آينده است که سبب مىشود رفتار، جهت هدفدارى به خود بگيرد. در واقع، اين يکى از متغيرهاى ميانجى است، ولى اين واژه بعداً اختراع شد. 'آمادگى وسيله و هدف' (Means-End-Readiness) آن نوع آمادگى را مىسازد که سبب مىشود شخص، متوسل به وسايلى شود که او را به سوى هدف، سوق مىدهد. او واژهٔ 'تميز دهنده' (Discriminada) را براى ويژگىهاى اشيائى بهکار مىبرد که بهعنوان علامتهائى براى رسيدن به هدف، بهکار برده مىشوند. آنها محرکهاى کاملاً مجزائى هستند که برگههائى در مقاطع انتخاب به ما مىدهند. تلمن لغت 'دستآويز' (Manipulanda) را براى آن دسته از خصوصيات اشياء بهکار برد که مىتوان از آنها بهصورت دستآويزى جهت رسيدن به هدف، سود جست - مانند راهى ک پيش بگيريم يا طنابى که از آن استفاده کنيم. هر دوى اين مفاهيم، يعنى تميزدهنده و دستآويز، 'حامى رفتار' (Behavior-Support) هستند، زيرا آنها رفتارهاى هدفدار را حمايت مىکنند، بهعبارت ديگر، آنها ايجاد رفتار هدفدار را ممکن مىسازند. بهنظر تلمن، 'کل' يک محرک بيروني، سبب ايجاد رفتار هدفدار مىشود که او به آن، نام 'علامت گشتالت' (Sign-Gestalt) داد.
در سيستم تلمن، تعداد بسيارى از اين مفاهيم وجود دارد. او ۱۲۳ نوع اصطلاح را در واژهنامه قرار داد و با دقتى علمي، سعى در تعريف آنها نمود. البته هدف بخش بالا اين نيست که به خواننده، زبان جديدى بىآموزيم، بلکه مىخواهيم نشان دهيم چه نوع مفاهيمى در رفتارگرائى هدفگرائى تلمن وارد شده و اينکه خط بين مشاهدهٔ مستقيم دادهها از يک سو و استنتاج نيمهآگاه از سوى ديگر، لزوماً هميشه روشن نيست.
بدون شک، لغتتراشى (Neologism) تلمن سبب شده است بسيارى از روانشناسان از وى پيروى نکنند. معهذا، زبان خاص او، توجه را به بسيارى از ويژگىهاى رفتار جلب نموده است که ممکن بود نديده گرفته شوند يا فراموش گردند. همچنين اين زبان خاص، سبب تحرک بيشترى بين اعضاء هر گروه که آشنا به مفاهيم اختصاصى آن گروه هستند، مىشود.