یکشنبه, ۳۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 19 May, 2024
مجله ویستا
بهلول دانا
يکى بود يکى نبود. پيرزنى بود که دو پسر داشت. يکى از آنها بهلول دانا و ديگرى کدخداى آبادى بود. يک شب تاجرى در خانهٔ پيرزن بيتوته کرد و از او خواست ده تا تخممرغى را که دارد برايش بپزد. پيرزن ده تا تخم مرغ را پخت و به تاجر داد تا بخورد. تاجر خورد و پرسيد: پولش چقدر مىشود؟ پيرزن گفت: با نانى که خوردى سى شاهي. تاجر گفت: صبح موقع رفتن سى شاهى را به تو مىدهم. صبح شد، پيرزن زودتر از تاجر بلند شد و به صحرا رفت. تاجر که برخاست پيرزن را نديد. با خود گفت: سال ديگر سى شاهى را با سودش به پيرزن مىدهم. |
سال ديگر تاجر رفت در خانهٔ پيرزن و بهجاى سىشاهى يک تومان به او داد. پيرزن خوشحال پيش همسايهاش رفت و ماجرا را براى او تعريف کرد. همسايه گفت: تاجر سر تو را کلاه گذاشته است. اگر آن ده تا تخممرغ را زير مرغ مىگذاشتي، جوجه مىشدند، جوجهها مرغ مىشدند، مرغها تخم مىکردند و پولشان يک عالمه مىشد! پيرزن رفت پيش کدخدا و از تاجر شکايت کرد. کدخدا تاجر را به زندان انداخت. |
از قضا بهلول سرى به زندان برادرش زد و تاجر را در آنجا ديد. تاجر ماجراى خودش را براى بهلول تعريف کرد. بهلول رفت و دو لنگه بار گندم از برادرش گرفت. بعد پيش مادرش رفت و از او ديگ خواست. مادرش پرسيد: چه کار مىخواهى بکني؟ بهلول گفت: مىخواهم گندمها را بپزم، بعد بکارم تا سبز شوند. پيرزن به نزد پسر ديگرش، کدخدا رفت و گفت: اين برادر تو واقعاً ديوانه است. مىخواهد گندم پخته بکارد! کدخدا و مادرش رفتند پيش بهلول. کدخدا گفت: گندم پخته که نمىرويد. بهلول گفت: از تخممرغ پخته جوجه درنمىآيد! بهلول دانا گفت: اگر درنمىآيد چرا تاجر بيچاره را زندانى کردي. کدخدا نتوانست جوابى بدهد و ناچار تاجر را از زندان آزاد کرد. بهلول دانا، يک تومان را از مادرش گرفت و به تاجر داد و گفت: اين هم غرامت زندانى شدن ناحق تو. |
- افسانهٔ بهلول دانا |
- افسانههاى ديار هميشه بهار - ص ۱۶۱ |
- گردآورنده: سيدحسين ميرکاظمي |
به نقل از فرهنگ افسانههاى مردم ايران - جلد اول -على اشرف درويشيان - رضا خندان (مهابادى) |
همچنین مشاهده کنید
- آخروس
- حکایت انشاءاله گفتن
- مِم و زین
- محمد و مقدم (۲)
- دختر شاه پریان
- شاه طهماس و شاه عباس
- شاهزاده ابراهیم و فتنهٔ خونریز (۲)
- شیرزاد (۴)
- کچل و طلسم
- قصه اعرابی
- مار و مارگیر
- شاه عباس و سه خواهر
- دختری که مسلمان شد(۲)
- احمد لمتی (احمد تنبل)
- دالان و شالان
- قصهٔ آه (۲)
- شال ترس مامد (محمد که از شغال میترسد)
- پادشاه و دختر چوپان
- سه پند در وصیت پدر
- عشق ریشهدار
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
مجلس شورای اسلامی رسانه مجمع تشخیص مصلحت نظام دولت مجلس دولت سیزدهم رئیس جمهور سید ابراهیم رئیسی لبنان رئیسی سیدابراهیم رئیسی تعطیلی شنبه ها
مشهد سیل ایران هواشناسی سیل مشهد تهران بارش باران آموزش و پرورش خراسان رضوی پلیس سازمان هواشناسی امتحانات نهایی
خودرو قیمت دلار مالیات دلار حقوق بازنشستگان ایران خودرو قیمت خودرو قیمت طلا بازار خودرو مسکن ترکیه بانک مرکزی
لیلا حاتمی نمایشگاه کتاب جشنواره کن زری خوشکام سینمای ایران علی حاتمی کتاب نمایشگاه کتاب تهران تلویزیون سینما سریال دفاع مقدس
ایلان ماسک
رژیم صهیونیستی اسرائیل غزه فلسطین آمریکا جنگ غزه حماس چین اوکراین یمن حزب الله لبنان طوفان الاقصی
فوتبال پرسپولیس استقلال بازی تراکتور لیگ برتر اشکان دژاگه فدراسیون فوتبال بارسلونا سپاهان مس رفسنجان تکواندو
هوش مصنوعی اینترنت آیفون هواپیما گوگل فناوری اپل سامسونگ موبایل
زنان رژیم غذایی کاهش وزن سرطان سلامت قلب ویتامین پوست سلامت روان بارداری