دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
مجله ویستا
قصاب و تاجر و قاضی
يک پيرمردى بود که خيلى از دست رفته بود. اين پيرمرد زنى داشت. مدتى که با هم زندگى کرده بودند هميشه مرد کار کرده بود و براى زن نان آورده بود. شب چهارشنبهسورى زن به مرد گفت: 'تمام سال تو کار مىکنى و خرجى مىدهى امشب مىخواهم خرج شب چهارشنبهسورى را بهعهدهٔ من بگذاري' مرد قبول کرد و گفت: 'در صورتى که عمل بد در بين نباشد حرفى ندارم.' زن گفت: 'قول مىدهم ' و خود را آرايش کرد و از خانه بيرون آمد رفت خانهٔ قاضى شهر. پس از احوال پرسى به قاضى گفت: 'چند سال است که شوهر من به سفر رفته من مبلغ صد تومان بدهى دارم اگر ممکن است صد تومان بهعنوان قرض به من بدهيد و بعد از آنکه شوهرم از مسافرت آمد پس مىدهم.' قاضى گفت: 'مىدهم به شرطى که اگر شوهرت از مسافرت نيامد قول عروسى به کسى ندهي' زن قبول کرد از آنجا آمد پيش ملاى مکتبدار. |
همان خواهشى که از قاضى کرده بود از او هم کرد. ملا گفت: 'مىدهم بهشرطى که اگر شوهرت نيامد به من قول عروسى بدهي' زن قول داد بعد رفت پيش يک نفر تاجر. خواهشى را که از قاضى و ملا کرده بود از او هم کرد. تاجر هم همان قولى که آن دو نفر از زن گرفته بودند از او گرفت. زن پولها را آورد و تحويل شوهرش داد. شوهرش گفت: 'از کجا آوردي؟' گفت: 'خدا رسانده' زن به هر سه نفر گفته بود که سه روز بعد بيايند خانهٔ او. در روز موعود هر سه نفر روانهٔ خانهٔ زن شدند. در بين راه به هم رسيدند قضيه را براى هم گفتند. پشت در حياط که آمدند راهى براى داخل شدن به حياط پيدا نکردند فقط راه آبى از خارج به داخل حياط راه داشت. زن که مىدانست آنها مىآيند. داخل حياط جلو راه آب نشست. آن سه نفر گفتند که يکىيکى از راه آب وارد حياط مىشويم. اول ملا با سر داخل راه آب شد همينکه خواست سر خود را بيرون بياورد دماغ او را بريد. ملا به عقب برگشت و گفت: 'چه بوى هل و ميخکى مىآد!...' بعد تاجر وارد شد همينکه سر و کلهاش پيدا شد گوش او را هم بريد. تاجر برگشت و گفت: 'چه صداى ساز و آوازى مىآد! گوشم داره کر مىشه.' قاضى پا پيش گذاشت و وارد راه آب شد زن آلت او را بريد. قاضى در حالى که خود را پس مىکشيد گفت: 'حالا معلوم شد ... آن همه سر و صدا براى ختنهسوران من بود!' |
- قصاب و تاجر و قاضى |
- قصههاى ايراني، جلد دوم ـ ص ۲۱ |
- گردآورنده: سيدابوالقاسم انجوى شيرازى |
- انتشارات اميرکبير، چاپ اول ۱۳۵۳ |
- به نقل از: فرهنگ افسانههاى مردم ايران ـ جلد دهم، علىاشرف درويشيان ـ رضا خندان (مهابادي)، نشر کتاب و فرهنگ، چاپ اول ۱۳۸۱ |
همچنین مشاهده کنید
- قصهٔ نیمتنه
- حیلهٔ تاجر
- بوذرجمهر و خزانهدار انوشیروان
- پیرمرد و تاجر
- شیرزاد (۲)
- کرّهٔ سیاه (۲)
- سلطان ابراهیم
- تاجر و غلام سیاه
- قصهٔ اکبر و دختر ماهی
- مرغ سعادت (۳)
- علی و ببر
- گل زرد (۲)
- شاهزاده ابراهیم و شاهزاده اسماعیل (۳)
- گردش چرخ گردون
- آفتاب و مهتاب
- کرّهٔ دریائی
- شاهزاده و ملکه خاتون (۳)
- پیر آغاجی
- دبٌهٔ روباه و گرگ
- کبک و باز
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست