دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
مجله ویستا
ملکجمشید و ملکخورشید (۳)
ملکخورشيد گفت: 'اى جادوگر، چه نشستهاى که جادوگر کشور همسايه مىخواهد نسل همه جادوگران را از ميان بردارد تا خود بزرگترين و تنها جادوگر روى زمين باشد. چندين سال است که شاگرد و نوکر او بودهام اما تاکنون هيچ جادوئى به من ياد نداده است. لذا مىترسم اگر زمانى حتى يک جادو فراگيرم، مرا هم از بين ببرد. چون تا کنون چندين جادوگر را از بين برده است. و اينبار مىخواهد با بهکار بردن حيلهاى تو را هم نابود سازد. اما من برخلاف او مىخواهم تو زنده و جاويد بمانى و مرا به شاگردى خود بپذيرى تا بلکه چند جادو از تو فراگيرم' . |
جادوگر گفت: 'آن حيله کدام است؟' |
ملکخورشيد گفت: 'اگر قول بدهى که مرا به شاگردى خود قبول کنى به تو خواهم گفت' . |
جادوگر گفت: 'از اين لحظه تو شاگرد من هستى تا حوصلهام سر نرفته بگو بدانم آن حيله کدام است؟' |
ملکخورشيد گفت: 'اى استاد، مىترسم قدرت جادوئى تو به اندازهٔ قدرت جادوئى او نباشد. اما با اين حال اگر حيله او را بدانى بر او پيروز خواهى گشت. او مىخواهد به نزديک خانهات بيايد و در آنجا خود را به شکل مورچهاى سياه رنگ دربياورد تا از ديد تو پنهان گردد و بدون اينکه او را ببينى تو را نابود سازد. يک روز، پنهانى از او شنيدم که ضد آن مورچه سياه فقط و فقط مورچه قرمز مىباشد. آيا تو مىتوانى خود را به شکل مورچه قرمز دربياوري؟ اگر نمىتوانى پس من در اينجا نخواهم ماند و وقت آمدن او را به تو نخواهم گفت' . |
جادوگر بيچاره تمام سخنان ملکخورشيد را باور کرده بود و به او گفت: 'صبر داشته باش و شاهد قدرت استاد جديدت باش' . و بلافاصه خود را به شکل مورچهاى قرمز رنگ و ضعيف درآورد. که در اين لحظه ملکخورشيد با چالاکى هر چه تمامتر، عطر بيهوشى را بر روى مورچه ريخت و آن را که بىجان و بىحرکت بود، به درون شيشه انداخت و همراه خود بهسوى ملکخورشيد حرکت نمود. |
وقتى به نزديک چادرهاى سبز رسيد. ملکجمشيد که در کنار آتش نشسته و انتظار مىکشيد بلند شد و گفت: 'اى ملکخورشيد، با جادوگر چه کار کردي؟' ملکخورشيد، شيشه جاى عطر را به او نشان داد و گفت: 'مورچهاى که بىجان و بيهوش در داخل شيشه است، همان جادوگر مىباشد. اکنون من او را در آتش مىاندازم تا براى هميشه دود شود و به هوا برود' . سپس آن را در آتش انداخت. دود غليظى سر به آسمان کشيد و ناپديد شد. |
اکنون سى و نه روز بود که دختر شاهپريان خود را در اتاق زندانى کرده بود. در همان روز کنيز او با کوزهاى به جويبارى که از چشمه بهوجود آمده بود و از کنار قصر مىگذشت آمد تا کمى آب بردارد، که ناگهان کوزه از دستش به آب افتاد و بهطرف پائين سرازير شد و کنيز، دوان دوان به دنبال کوزه مىرفت. وقتى به کوزه رسيد، آن را از آب بيرون آورد و نگاهى به اطراف انداخت. از دور، نماى چادرها و دو اسب قوى هيکل سبز رنگ، نگاه او به خود جلب نمود. کمى جلوتر رفت. دو جوان سبزپوش و خوشقامت را ديد. و با ديدن آن منظره خشکش زد. زمان از دستش رفته بود و همانطور به آنها خيره شد. |
ملکجمشيد او را صدا زد و گفت: 'تو کى هستي؟' |
کنيز گفت: 'من کنيز دختر شاهپريان هستم' . با گفتن اين جمله، رنگ ملکجمشيد دگرگون گشت و از کنيز تقاضا آب نمود. کنيز کوزه آب را به او داد و او در حين خوردن آب بدون اينکه کنيز متوجه شود انگشتر خود را به درون کوزه انداخت و آن را به کنيز داد و گفت: 'سلام ما را به بانويت برسان' . وقتى کنيز به قصر برگشت، دختر شاهپريان به او گفت: 'چرا اينقدر دير آمدي' . و کنيز آنچه را که ديده بود، براى دختر بازگو کرد و کوزه را به کنارى گذاشت. |
دختر شاهپريان به کنيز گفت: 'برو شانه بياور موهايم را شانه بزن' . وقتى کنيز دور شد، دختر شاهپريان دست در کوزه کرد و انگشتر را بيرون آورد. |
فرداى آن روز که مىخواستند او را به عقد شاهزاده چين دربياورند به نزد او آمدند. و او گفت: 'برايم يک اسب بياوريد تا سوار بر آن به نزد شاهزاده و کسى که عقد را جارى مىکند بروم، ما پريان هيچگاه پياده به نزد همسر خود نمىرويم' . |
لذا هر اسبى را که برايش مىآوردند. با يک دست به کمرشان فشار مىآورد و آنها از کمر فلج مىشدند. تا اينکه خود شاهزاده به نزد او آمد و درخواست نمود با همديگر به نزد شخصى که عقد را جارى مىکند بروند. اما دختر امتناع مىکرد. تا اينکه کنيز به نزد شاهزاده آمد و گفت: 'قربان وجودت گردم. من ديروز در کنار قصر، دو اسب سبز رنگ ديدم که هر اسب چندين برابر اسبهاى ما مىباشند. کسى را که چند کيسه زر به آنجا بفرستيد تا بلکه يکى از آن اسبها را براى يک ساعت به عاريت بياورند' . شاهزاده نيز، وزير و عدهاى همراه را به نزد غريبهها فرستاد تا ببينند آنان چه کسانى هستند و يکى از اسبان آنها را به عاريت بياورند. |
وزير با چند نفر همراه به نزد سبزپوشان آمدند. و جريان عاريت گرفتن يک اسب را به آن دو گفتند. و آنان اسب باد را در مقابل گرفتن دو کيسه زر به وزير و همراهانش دادند و به آنها گفتند: 'بعد از اينکه کارتان تمام شد، اسب را باز پس فرستيد' . آنها نيز موافقت کردند و اسب باد را به همراه خود بردند. |
ملکجمشيد با ملکخورشيد گفت: 'وقت تنگ است کمک کن چادرها و لوازم را جمع کنيم تا هر وقت دختر شاهپريان با اسب باد به اينجا رسيد ما هم سوار بر اسب باران شويم و همراه او برويم' . بعد از مدتى آن دو، سوار اسب باران شدند و انتظار دختر شاهپريان و اسب باد را مىکشيدند. |
وقتىکه اسب باد و به نزد شاهزاده چين آوردند، او ابتدا دختر شاهپريان را سوار کرد و بعد گفت: 'اجازه مىدهى من هم همراه تو سوار اسب بشوم' . دختر گفت: 'خير ما هنوز به عقد همديگر درنيامدهايم اسب را رها کنيد و به دنبال آن حرکت کنيد' . |
وقتى شاهزادهٔ چين اسب را رها کرد. در يک لحظه، اسب باد به نزديک اسب باران رسيد. آن دو اسب با همديگر خيز برداشتند و چنان گرد و غبارى بهوجود آوردند که نه از دختر شاهپريان خبرى بود و نه از تازهواردان سبزپوش. |
- ملکجمشيد و ملکخورشيد |
- آئينهٔ آئينها و افسانههاى لرستان ـ ص ۱۴ |
- ايرج محرر |
- انتشارات بنياد نيشابور، چاپ اول ۱۳۶۵ |
- به نقل از: فرهنگ افسانههاى مردم ايران ـ جلد چهاردهم، على اشرف درويشان ـ رضا خندان (مهابادي)، نشر کتاب و فرهنگ. چاپ اول ۱۳۸۲ |
همچنین مشاهده کنید
- دخترک خردمند
- کچل و طلسم
- کچل ممسیاه (۳)
- عبدالله و مرد چشمزاغ
- شاهرخ و نارپری
- تاجری که همراه زنش به خاک سپردنش
- احمد پادشاه
- خرگوش و لاکپشت
- صندوقی که سوگلی هارونالرشید توش بود
- قنبر خوششانس
- جوان و نارنج
- شاه عباس ۵ (۳)
- گل مرجان
- فاسق چادر به سر
- حیلهٔ زن مکار ۱
- عاقبتِ چُرت تو، و رحمِ دل من!
- دهاتی و تاجرها(۲)
- خندهٔ ماهی
- حسنکچل(۲)
- گرگ سرشکسته
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست