|
بهعنوان نمونه نظرات جرج زيمل جامعهشناس آلمانى، کلان شهرها را مرکز پيچيدهترين مسائل زندگى مدرن مىداند که شخصيت فردى را شديداً تحت فشار قرار مىدهد و او را از اين سو به آن سو مىکشاند.
|
|
|
بنياد روانشناختى فرد نوع کلان شهرى در شدت يافتن تحريکات عصبى نهفته است که خود ناشى از تغيير سريع و بدون وقفهٔ محرکهاى بيرونى و درونى است. کلان شهر از آدمى به منزلهٔ موجودى تميزگذار، آگاهى به مراتب بيشترى را طلب مىکند تا زندگى روستائى. در روستا آهنگ حرکت زندگى و تصاوير ذهنى حسى آشناتر و موزونتر است. حيات انسان در کلان شهر خصلت پيچيدهاى پيدا مىکند. او با مفر خود واکنش نشان مىدهد نه با عواطف و احساسات خود.
|
|
| سلطهٔ عقلانيت و حسابگرى در شهرها
|
|
سلطهٔ عقل و حسابگرى در شهر بهرغم احساس و عواطف رشد مىکند و در همه جا ريشه مىدواند. بدينسان کلان شهر همواره جايگاه اقتصاد پولى بوده و تمرکز مبادلهٔ اقتصادى و رونق تجارت، اصالت فردى را کنار زده نسبت به آن بىاعتنا مىشود. پول فقط با آنچه مشترک بين همه است سر و کار دارد و طالب ارزش مبادله است و تمام کيفيت فرد را به سؤال 'چقدر فرو مىکاهد' و تمام روابط عاطفى افراد را که بر فرديت استوار است از او سلب مىکند و تنها کميت و عدد و دستاوردهاى عينى سنجشپذير مورد توجه است. بنابراين فرد با همهٔ کسانى که مجبور است با آنها روابط اجتماعى داشته باشد حسابگرانه برخورد مىکند و چنين برخوردى با نوع روابط اجتماعى خودمانى و صميمى که در ده رواج دارد مغاير است (۱).
|
|
(۱) . براى توضيحات بيشتر رجوع کنيد به ترجمهٔ مقالهٔ زيمل (The Mertopolis and Mentalite) تحت عنوان کلانشهر و حيات ذهنى، توسط يوسفعلى اباذرى، نامهٔ علوم اجتماعى، دورهٔ جديد، ۳، بهار ۷۲ صفحات ۶۶-۵۳.
|
|
زيمل تا آنجا پيش مىرود که به نقل از برجستهترين مورخ حقوق انگليس براى بيان خصلت حسابگرانه شهرنشين مىگويد: 'در تمام طول تاريخ انگلستان، لندن، عقل و کيف پول انگليس بوده است نه قلب آن' . آنچه زندگى روزانهٔ شمار بسيارى از آدميان را با محاسبه و توزين و محاسبات عددى و تقليل ارزشهاى کيفى به کمى پر کرده است، اقتصاد پولى است. از طريق سرشت حسابگرانهٔ پول، در روابط عناصر زندگى و فنى جديد و يقيني... و عدم ابهام در توافقها و معادلها وارد شده است' (۲) نفرت عميق کسانى همچون راسکين و نيچه از کلان شهر در اين معنا فهميدنى است. بيزارى آنها از اقتصاد پولى و عقلگرائى زندگى جديد از همان سرچشمهاى نشأت مىگرفت که نفرت آنها از کلانشهر.
|
|
(۲) . براى توضيحات بيشتر رجوع کنيد به ترجمهٔ مقالهٔ زيمل (The Mertopolis and Mentalite) تحت عنوان کلان شهر و حيات ذهنى، توسط يوسفعلى اباذرى، نامهٔ علوم اجتماعى، دورهٔ جديد، ۳، بهار ۷۲ صفحات ۵۸-۵۶.
|
|
|
دلزدگى انسان بهصورت يکنواخت و در زمينهاى خاکسترى ظاهر مىشود و هيچ شيئى بر ديگرى رحجان ندارد و اين حالت بازتاب دقيق ذهنى اقتصاد پولى است که کاملاً درونى شده است' (۱).
|
|
(۱) . براى توضيحات بيشتر رجوع کنيد به ترجمهٔ مقالهٔ زيمل (The Mertopolis and Mentalite) تحت عنوان کلان شهر و حيات ذهنى، توسط يوسفعلى اباذرى، نامهٔ علوم اجتماعى، دورهٔ جديد، ۳، بهار ۷۲ صفحات ۵۶ تا ۵۸.
|
|
|
احتياط، حافظهکارى در کلانشهر
|
|
احتياط و محافظهکارى سرپوشى براى يکى ديگر از پديدههاى ذهنى انسان کلانشهرى است. احتياط به فرد نوعى آزادى شخصى را اعطا مىکند که نمونهٔ مشابه آن تحت شرايط ديگر مشاهده نشده است. بهدليل آنکه وحدت گروه در کلان شهر سست مىشود، فرد آزادى حرکتى بهدست مىآورد و داراى فرديت ويژهاى مىشود که تقسيم کار پيشرفته ضرورت و فرصت بروز آن را فراهم مىسازد. بنابراين فرد کلان شهرى از يکسو خود را آزاد حس مىکند و از طرفى بسيار 'محتاط' مىشود، زيرا خود را تنهاتر و گمشدهتر از هر جاى ديگر حس مىکند.
|
|
|
کلان شهر، مرکز تحول فرهنگ مدرن
|
|
کلان شهرها مرکز تحول فرهنگ مدرن و سلطهٔ 'روح عيني' بر 'روح ذهني' است يعنى همه چيز در زبان و فن و حقوق و توليد و هنر و اشياء محيط خانگى و ماشينى تجسم يافته است و آن را با پيشرفت فرهنگى فرد ناهماهنگ ساخته است. بهعبارت ديگر بىتناسبى دهشتناکى بين پيشرفتهاى فنى و پيشرفت فرهنگ فردى ملاحظه مىشود. از يکسو زندگى براى شخص بىنهايت ساده و آسان مىشود و از طرفى جريان زندگى ماشينى او را با خود مىبرد و زندگى او بيشتر و بيشتر از محتواهاى غيرشخصى آکنده مىشود و فرد در جستجوى هويت و يکتائى خويش است که کمتر آن را بهدست مىآورد.
|
|
اما زيمل در نهايت اذعان مىکند که وظيفهٔ ما نه ستايش کردن شهر و نه لعنت فرستادن بر آن است بلکه وظيفهٔ ما فهميدن است. سايرين نيز خصلتهاى ديگرى از زندگى شهرنشينى را تصوير کردهاند.
|
|
|
عدم تجانس و ناهمگونى شهرها
|
|
عدم تجانس و ناهمگونى شهرها بهدليل هجوم مهاجرين و مردمانى با ريشههاى قومى و فرهنگى و نژادى مختلف و با سطح زندگى متفاوت، موجب بروز ناهماهنگى و تضاد در درون شهرها مىشود و زندگى شهرى را در عين تنوع دشوارتر مىسازد و تسامح بيشترى را طلب مىکند. در چنين وضعيتى 'آنومى' يا بىهنجارى در شهرها توسعه مىيابد و به تضعيف 'انسجام مکانيکى' و رشد زندگى تصنفى و غيرشخصى کمک مىکند. همين امر موجب توسعهٔ قشربندى و انشقاق گروهها و فاصلهٔ اجتماعى مىشود و نابرابرىها و تضادها را افزايش مىدهد و بهدنبال خود آسيبهاى مختلف اجتماعى در شهرها گسترش مىيابد، مانند افزايش طلاق و از همگسيختگى خانواده، دزدى، قتل و جنايت و تبهکارى. در مقابل تحرک اجتماعى، تنوعطلبى، مد، تجددگرائى، و سبکهاى تازهٔ زندگى رايج مىشود و ممکن است به شکوفائى و بروز نوآورى و خلاقيت و سرعت عمل منجر شود و شهر را بهصورت نيروى محرکه و پيشرفت يک منطقه درآورد.
|
|
| توسعه محلات فقيرنشين و فرهنگ فقر
|
|
بهدنبال حاشيهنشينى و آلونکنشينى و توسعهٔ محلات فقيرنشين و محلات کثيف، خرده فرهنگ فقر در اين شهرهاى بزرگ رشد پيدا مىکند، اعتقاد به قضا و قدر، توجه به زمان حال و علاقه به مسائل و امور عينى، ماجراجوئى، تن دادن به احساسات و اميال را از مظاهر آن دانستهاند، نشان دادن پرخاشگرى وسيلهاى است براى بيرون ريختن احساسات که موجب مىشود کسانى که در فرهنگ فقر بهسر مىبرند کمتر دچار خودخورى و سرکوفتگى احساسات شود (۱).
|
|
(۱) . رجوع کنيد به اسکار لوئيس، فرهنگ فقر و غيره، ترجمهٔ مهدى ثريا، در نامهٔ علوم اجتماعى، تير ماه ۱۳۵۳، دورهٔ ۱، شمارهٔ ۴، صفحات ۱۲۴ تا ۱۳۷.
|
|
در شهرها، با وجود کمتر تشکيلات و پائين بودن سطح تشکيل در ميان ساکنان محلههاى فقيرنشين، غالباً يک احساس گروهى و روحى همبستگى در ميان آنان ديده مىشود. اين احساس در هر بخشى از يک شهر و يا در هر کشورى نسبت به کشور ديگر فرق مىکند. عوامل عمده در ايجاد اين تفاوت عبارت است از؛ وسعت محلات فقيرنشين، ويژگىهاى طبيعى آن، مدت اقامت مردم در شهر و غيره. همچنين سوابق قومى، اجارهبها زمين پيوندهاى خويشاوندى بين آنها و محدوديت تحرک اجتماعى.
|
|
احساس همبستگى و تعلق گروهى در يک محلهٔ خاص فقيرنشين وقتى به حداکثر مىرسد که افراد ساکن در محله داراى پيوندهاى خويشاوندى مانند يا دستهجات و انجمنهاى متشکل از داوطلبان محلى به امور مردم رسيدگى کنند و مردمان محله مجبور باشند از حريم منافع خود حفاظت و دفاع کنند. اين احساس محلات فقيرنشين شهر آن را از بخشهاى ديگر شهر متمايز مىکند (۲).
|
|
(۲) . رجوع کنيد به اسکار لوئيس، فرهنگ فقر و غيره، ترجمهٔ مهدى ثريا، در نامهٔ علوم اجتماعى، تير ماه ۱۳۵۳، دورهٔ ۱، شمارهٔ ۴، صفحهٔ ۱۳۲.
|
|
وجود خرده فرهنگهاى گروهى و صنفى ديگر نيز در درون شهرها مىتواند به محل تمرکز آن گروهها ويژگى و خصلتهاى روانشناسى خاصى بخشد و آنها را از ساير محلات متمايز سازد.
|
|
|
رشد شهرهاى عظيم و مادر شهرها مشکلات جدى و زيادى به همراه داشته است که عمدهترين آنها: تراکم وسايط حمل و نقل، آلودگى هوا و آب، تراکم زباله و چرکزادهاى ناشى از سوخت نفت و بنزين که راهحل آن به آسانى ميسر نيست. همچنين گفته مىشود که ما در شهر نوين پيوندهاى خانوادگى و همسايگى را که در شهرهاى کوچک وجود دارد بر هم مىزند و بىهنجارى بهوجود مىآورد (۱).
|
|
(۱) . براى توضيح بيشتر در مورد ما در شهرهاى نوين و مسائل آن، رجوع کنيد به: هانس بلومندفل 'مادر شهر نوين' منبع مذکور، صفحات ۱۶۳-۱۴۸.
|
|
با کاهش عرضه مسکن و افزايش جمعيت نه فقط تراکم بالا مىرود بلکه فشارهاى عصبى و برخوردها افزايش مىيابد و نمىتوان انتظار يک زندگى راحت و عادى را داشت. راهحلى که در برابر اين گرفتارىها و نارسائىها و مشکلات پيشنهاد شده، ايجاد سکونتگاهها و شهرهاى نوين در نقاط دور از مناطق تراکم صنعتى، شهرهاى ماهوارهاى يا اقمارى در پيرامون شهرهاى بزرگ که هر يک عمدتاً خودکفا باشند و منظومههاى شهرى که واحدهاى جدا جدا و دور از يکديگر است و هر يک داراى کارکرد ويژهاى است، مانند کارکردهاى ادارى، مالى، آموزشى و توليدى و غيره.
|
|
|
تأخر فرهنگى و عدم هماهنگى انسان و ماشين
|
|
در شهرهاى کشورهاى توسعه نيافته، هر چند تنهائى و غزلت و عدم صميميتها که در کل شهرهاى کشورهاى صنعتى ملاحظه مىشود به آن شدت بروز و ظهور نکرده اما شهر در اين کشورهاى ويژگىهاى خاص خود را دارد که مهمترين آن در 'تأخر فرهنگى' و عدم هماهنگى انسان با ماشين خلاصه مىشود. حرکات نامناسب و کج و معوج وسايل نقليه و عدم رعايت مقررات رانندگى در کنار عبور غيرمحتاطانه و بىرويهٔ پيادهها از وسط خيابان و حرکت تند و نامناسب و زيگزاگ موتور سيکلتها از پيادهروها و از وسط اتومبيلها و عابرين نشان مىدهد که هر چند ظواهر زندگى شهرى در اين کشورها تغيير کرده اما هنوز فرهنگ شهرنشينى در رفتار و اذهان شهرنشينان جايگزين نشده است. ولگردى و پرسه زدن در خيابانها پديدهٔ ديگرى است که در ميان زنان و مردان جوانان کشورهاى توسعه نيافته در شهرها بسيار رايج است. شهر در اين کشورها ملغمهاى از گروهها و اقوام و طبقات متعددى است که با يکديگر هماهنگى ندارد و موجب رنج و حرمانزدگى و عصبانيت افراد مىشود. کجرفتارى نه تنها شامل قانونشکنى و بزهکارى جوانان مىشود بلکه فحشا، اعتياد به مواد مخدر و قاچاق و فروش آن را بهدنبال دارد و نسبت طلاق و ساير جرايم در شهرها بالا مىرود (۱).
|
|
(۱) . مقدمهاى بر جامعهشناسى ايران، دکتر راسخ و دکتر بهنام، صفحات ۸۵-۷۵.
|