پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

درآمد از در دل چون خرابی


درآمد از در دل چون خرابی    ز می بر آتش جانم زد آبی
شرابم داد و گفتا نوش و خاموش    کزین خوشتر نخوردستی شرابی
چو جان نوشید جام جان فزایش    میان جان برآمد آفتابی
اگرچه خامشی فرمود لیکن    دلم با خامشی ناورد تابی
فغان دربست تا آن شمع جان‌ها    برافکند از جمال خود نقابی
چو جانم روی یار خوش‌نمک دید    ز دل خوش بر نمک می‌زد کبابی
همی ناگاه در جان من افتاد    عجب شوری عجایب اضطرابی
جهان از خود همی پر دید و خود نه    من این ناخوانده‌ام در هیچ بابی
درین منزل فروماندیم جمله    که دارد مشکل ما را جوابی
برو عطار و دم درکش کزین سوز    چو آتش در دلم افتاد تابی


همچنین مشاهده کنید