|
|
|
- وجود اشکال در دستگاه تکلم مثل وجود شکاف در سقف دهان.
|
|
- فلج آلات صوتى يا نقص در آرواره و لبها و يا عضلات مربوط به تکلٌم که توانائى او را در بيان از ميان مىبرد.
|
|
- اشکال در ريتم تنفسى و هماهنگى حرکتى مثل حمله آسم يا عوارض سوءهاضمه.
|
|
- وجود اختلال در شنوائى که اختلال در گفتار را بهمراه دارد و مفهوم سخنان شنيده شده را نمىفهمد که بيان کند.
|
|
- وجود ضايعه مغزى که کودک را گيج مىکند و قادر نيست حرف خود را بزند.
|
|
- اختلال در سيستم عصبي، در رشد و نموٌ آن که بسيارى از کارشناسان درباره آن رأى و نظر دارند.
|
|
- عامل ارثى عقبافتادگىها و از جمله عقبماندگى ذهنى و اين عقيده دانشمندى بنام هوبر است که مىگويد اختلال زبان بهرصورتى که باشد در دوران باردارى پايهگذارى شده و بصورت ارث منتقل مىشود گو اينکه نوعى ديگر از اختلال است که در جريان حوادث زندگى بر اثر ترسها و خوددارىها پديد مىآيد.
|
|
|
گروهى هستند که اختلالات مربوط به زبان را صددرصد روانى مىدانند. حتى برخى از صاحبنظران آن را نوعى هيسترى قلمداد مىکنند که توان بيان راحت و آرام را از آدمى سلب مىکند. نگرانىها، انتقام طلبىها، عدمرضايت از جريانات در زندگى خود پايهگذار اين سرى از عوامل به حساب مىآيند.
|
|
اختلال در حافظه را نيز که سبب مىشود آدمى نتواند آنچه را که بخاطر سپرده بازشناسى کند و به يادآورد جزء همين دسته از مسائل ياد کردهاند. در کل آشفتگىهاى رواني، احساس زيادى بودن توقع و عدمتوان برآورده کردن آن خود مىتواند از عوامل مهم اختلال در سخن بحساب آيند.
|
|
|
- وجود هيجانات و فشار ناشى از تنشهاى گوناگون خواه در خانواده وخواه در مدرسه و اجتماع.
|
|
- خشم و پرخاشگرى مداوم و بىصبرانه خواه بعلت بيمارى مداوم و خواه به علل تربيتي.
|
|
- احساس بىاعتنائى والدين به سرنوشت او بگونهاى که کودک خود را طردشده بحساب آورد.
|
|
- حسادتهاى شديد ناشى از تولد جديد که بصورت عقده درآمده باشد.
|
|
- وجود اضطراب و پريشانحالى و دلهره خواه در خانه و خواه در مدرسه.
|
|
- وجود وسواس در سخن و بيان براى خودنمائى و برتر نشان دادن خود.
|
|
- ضربهها و شوکهائى که در کودکى بر او وارد آمده و بيقرارش کرده است ( لالى عاطفى ).
|
|
- از دست دادن ناگهانى پدر، مادر و عزيزان خود در اثر بمبارانها، جنگها.
|
|
- خجالتى بودن و قرارداشتن در معرض وسوسهها و يا نگاههاى وسوسهآميز.
|
|
و بالاخره بسيارى از اختلالات و لکنتهاى خفيف بعلت ناراحتىهاى عاطفى است.
|
|
|
- وجود کشمکشها و منازعات در محيط خانواده که زمينه را براى نگرانىها فراهم مىآورد.
|
|
- جدائى از والدين خواه بعلت متارکه و خواه بعلت درگيرىها و اختلالات و خواه بعلت اشتغال مادر.
|
|
- وحشت و نگرانى از حضور بيگانه درخانه و يا احساس غربت در ميان جمع.
|
|
- احساس فشار در ميان جمع مثلاً در مدرسه آنهم براى اولينبارى که وارد چنين محيط نامأنوسى شدهاست.
|
|
- قرار گرفتن در يک محيط نامأنوس ناشى از کوچنشينىها.
|
|
- تقليد از ديگران مخصوصاً از مادران که مىخواهند به زبان کودکان حرف بزنند.
|
|
|
- فشار واردآوردن بر کودک که حتماً طبق فلان ضابطه و قواعد حرف بزند.
|
|
- واردآوردن فشارهاى اخلاقى و انضباطى بگونهاى که طفل خود را در برابر آن محکوم و مجبور احساس کند در آن صورت استعداد خوب حرفزدن را از دست خواهد داد.
|
|
- توقع بسيار از کودک بدينگونه که او رفتار بزرگسالان را داشته و در همه احوال از آنها تقليدکند.
|
|
- به رخکشيدن سهو و اشتباه کودک در سخن که خود کابوسى وحشتناک براى کودک شده و او را به ستوه مىآورد.
|
|
- استبداد در محيط خانه، مدرسه و کلاس که سلامت و بهداشت روانى کودک را بمخاطره مىافکند.
|
|
- ترس از مجازات معلم که باعث يک سلسله از هيجانهاى عصبى در کودک شده و او را ساکت نگه مىدارد.
|
|
- و بالاخره منعهاى شديد در زندگى که ترمزى براى سخنگوئى کودک بحساب مىآيند و او در همه احوال بايد خود نگهدار و مراقب باشد.
|
|
|
- تربيت غلط بصورت تند و جويده حرف زدن و نادرست خواندن عبارات مثلاً قفل را قلف تلفظ کردن.
|
|
- وسواس والدين در بکارگيرى لغات که سبب تقليد و تبعيت مىشود.
|
|
- سرزنش و تنبيه بسيار.
|
|
- واداشتن کودک به تلفظ و اداى کلمات و عبارات نامأنوسى که مطابق با سن و استعداد او نيست.
|
|
- واردآوردن فشار که چپدستى را رها کند.
|
|
- دوزبانه بودن در محيط خانواده که در امر توالى کلمات و عبارات و شناخت جاى فعل و فاعل اشکال ايجاد مىکند.
|
|
- بيحوصلگىهاى مادر مخصوصاً در برابر شيرينزبانىهاى کودک و وادار کردن او به سکوت و يا مورد بىمهرى قرارگرفتن او در حين سخن.
|
|
- و بالاخره پيدا نکردن لغت مناسب، تلفظ غلط يک کلمه، عدم اطمينان به صحت آن، ترس از بيان يک مطلب يادآورى خاطرههاى ناگوار در حين سخن، عدمتوجه مخاطب، ترس از گسيختهشدن کلام، عجله در کلام، نقصان پرورش زبان و ... هم مىتوانند در اين رابطه مؤثر باشند.
|