پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

آمد آن خواجه سیماترش


آمد آن خواجه سیماترش    وان شکرش گشته چو سرکا ترش
با همگان روترش است ای عجب    یا که به بیرون خوش و با ما ترش
از کرم خواجه روا نیست این    با همه خوش با من تنها ترش
زین بگذشتیم دریغست و حیف    آن رخ خوش طلعت زیبا ترش
ای ز تو خندان شده هر جا حزین    وی ز تو شیرین شده هر جا ترش
شاد زمانی که نهان زیر لب    یار همی‌خندد و لالا ترش
گر ترشی این دم شرطی بنه    که نبود روی تو فردا ترش
بهر خدا قاعده نو منه    هیچ بود قاعده حلوا ترش
این ترشی در چه و زندان بود    دید کسی باغ و تماشا ترش
یوسف خوبان چو به زندان بماند    هیچ نگشت آن گل رعنا ترش
تا به سخن آمد دیوار و در    کز چه نه‌ای ای شه و مولا ترش
گفت اگر غرقه سرکا شوم    کی هلدم رحمت بالا ترش
می‌دهم عشق و ندیمی کند    غرقه شود در می و صهبا ترش
دست فشان روح رود مست تا    میمنه که نیست بدان جا ترش
بس کن و در شهد و شکر غوطه خور    کت نهلد فضل موفا ترش


همچنین مشاهده کنید