|
|
منطقه سراب از جمله مناطقى است که از ديرباز مسکونى بوده است. وجود کتيبه اورارتويى ، تپههاى باستانى و معابد سنگى در حومهٔ اين شهر نشانگر قدمت تاريخى منطقه است. سراب در دورهٔ امپراتورى اورارتويى از جمله مناطقى با تمدن شهرى بود. حتى بعضى از محققين و باستانشناسان بر اين باورند که قبور پراکنده در اطراف و اکناف شهر سراب ، قدمتى بيش از سنگنبشتههاى اورارتويى دارند.
آثار به جاى مانده از فتوحات حکمرانان اورارتويى قدمت تاريخى اين منطقه را به سالهاى ۶۸۵-۷۳۰ ق.م مىرساند. سنگ نبشته رازليق که يک باستانشناس آلمانى در سال ۱۹۷۱ آن را خواند به خط ميخى و متعلق به آرگيشتى دوم پسر روساى اول است. سنگنبشته نشتبان هم بيانکننده فتوحات اروارتو در قرن هشتم قبل از ميلاد است.
مراکز تمدن عهد باستان ، معمولاً پس از ويرانى و انهدام در اثر حملات دشمنان ، دوباره بازسازى نمىشد ، اما شهر سراب بعد از شکست اورارتوها ، در دوران حکمرانى پارتها نيز از رونق کافى برخوردار شد و مورد توجه حکمرانان پارتى بود. وجود تپههاى باستانى ، تلها و سفالينههاى کشف شده در منطقه ، شاهد اين مدعا است.
|
|
در منطقهٔ سراب آثار متعددى از جمله معابد سنگى ، قلاع و يک چهار طاقى متعلق به دوران تمدن ساسانى بر جاى مانده که مبين اهميت آن ، در دوره ساسانى است.
در دوران بعد از حاکميت اسلام در ايران و آذربايجان ، شهر سراب همچنان ارزش و اعتبار شهرى خود را حفظ کرد و به لحاظ موقعيت ويژهٔ مواصلاتى و حاصلخيزى خاک هميشه مورد توجه حکمرانان بود. چنانچه مورخين نوشتهاند ، بابک خرمدين در شهر سراب با شبلى بن مثنى ازدى ملاقات کرد و جنگ امير وهسودان با غزان در کنار اين شهر در قرن پنج هجرى رخ داد.
شهر سراب در دوران حکومت مغولان از مراکز عمدهٔ حکومتى در آذربايجان بود. نوشتهاند که سلطان احمد تکودار که اسلام آورده بود ، از دست ارغونخان و سرداران مغول به اردوى مادر که در سراب مستقر بود ، پناه برد و در آنجا دستگير شد و به دستور ارغون به سال ۶۸۳ کشته شد. بعد از شکست سلطان احمد تکودار ارغونخان مغول ، شوراى مغولان را در گردنهٔ سائين به سال ۶۸۳ تشکيل داد.
|
|
در زمان حکومت چوپانيان نيز سراب مورد توجه بود و حکومت آن با «جانى بيگخان» از اولاد «جوجىخان» بود که در سال ۷۵۸ در اين شهر کشته شد.
در اوايل حکمرانى صفويه که شهرهاى تبريز و ارديبل از شهرهاى مهم به شمار مىرفتند ، سراب به دليل نزديکى به اين دو شهر و موقعيت سوقالجيشى ، از اهميت ويژهاى برخوردار بود. شاه اسماعيل صفوى بعد از شکست در جنگ چالدران به سراب روى آورد و در سال ۹۳۰ در اين شهر درگذشت.
جنگ شاه اسماعيل و خليل پاشا در سراب روى داد و باعث ويرانى و خسارات جبرانناپذيرى شد؛ ولى شاهعباس قواى عثمانى را در اين شهر شکست داد.
به سال ۱۲۰۵ آغامحمدخان قاجار با صادقخان شقاقى در اين منطقه جنگيد و بعد از گريختن صادقخان از شهر ، آغامحمدخان سراب را غارت کرد و به آتش کشيد. صادقخان شقاقى در جنگ با فتحعلىشاه نيز شکست خورد و به سراب عقبنشينى کرد و بعد از اينکه جواهرات آغامحمدخان را به فتحعلى شاه پس داد ، از طرف شاه قاجار بخشوده شد و به حکومت سراب منصوب گرديد.
موقعيت جغرافيايى و اقتصادى اين شهر باعث شد تا بعد از هر غارت و ويرانى دوباره جانى تازه بگيرد و در بطن حوادث آبديده شود.
|
|
|
شبستر از شهرهاى قديمى آذربايجان است ، نام اين شهر در کتابهاى تاريخى قديم آمده است. حمداللّه مستوفى در نزههالقلوب (۷۴۰ هـ.ق) فراوانى نعمت اين بخش را ستوده و چنين مىنويسد :
«چهارم ، ناحيت ارونق بر غرب شهر (تبريز) است. آغازش سه فرسنگى شهر است تا پانزده فرسنگى و عرضش پنج فرسنگ باشد. حاصلى نيکو از انگور ، غله و ميوه دارد و مدار تبريز بر ارتفاعات آن جا باشد و سى پاره ديه است و اکثرش معظم که هر يک قصبهاى است چون سيس ، شبستر ، وايقان ، کوزهکنان و ...»
بيشترين آوازهٔ شهر شبستر به وجود بزرگانى مانند؛ شيخ محمد شبسترى عارف نامدار و صاحب مثنوى گلشنراز ، ميرزا على اکبر معجز شبسترى شاعر طنزسراى برجسته آذربايجان ، شهيد راه حق شيخ محمد خيابانى مربوط است.
|
|
|
در روزگاران قديم اهر و کليبر از قصبات پيشکين (مشگين شهر) بودند. در بحث تومان پيشکين ، حمداللّه مستوفى درباره کليبر چنين مىنويسد :
«تومان پيشکين ، در اين تومان هفت شهر است. پيشکين ، خياو ، انار ، ارجاق ، اهر ، تکلفه ، کلنبر (کليبر)».
از نظر تاريخى ، کليبر به خاطر وجود قلعه بابک که روزگارى مرکز قدرت بابک خرمدين بوده ، داراى اهميت فوقالعادهاى است.
|
|
|
مراغه از شهرهاى تاريخى و قديمى آذربايجان و ايران است. بطلميوس يونانى ، درياچهٔ اروميه را به مناسبت واقع شدن آن در کرانه غربى ناحيه مراغه ، مارگيانه خوانده است. مارک آنتوان در سال ۳۶ قبل از ميلاد ، هنگام ذکر حوادثى که زمان پارتها در اين منطقه رخ داد ، از اين مکان به نام فرائهتا ياد کرد.
هنگام خلافت هارونالرشيد ، درآمد شهر مراغه به دختران خليفه اختصاص داشت. در دورهٔ جنگهاى اعراب با بابک خرمدين در ارسباران ، اين شهر پناهگاه قشون اعراب بود ، حتى افشين ، مراغه را مرکز زمستانى قشون خود قرار داد.
در ۲۸۰ هجرى فرمانروايى مراغه به محمد بن افشين بن ديوداد رسيد. بعد از وى برادرش يوسف به جاى او نشست و در سال ۲۹۶ هجرى به نام خود در مراغه سکه زد. در دوران فرمانروايى قرهيوسف ، مراغه بسيار آباد و معمور شد ، يک دارالاماره ، يک خزانه و چند ساختمان ديوانى در آن بنا کرد. کمکم قدرت او بالا گرفت و مورد تأييد خليفه واقع شد. پس از آن مرکز حکومت خود را به اردبيل منتقل ساخت.
در سال ۳۱۷ هجرى آخرين فرمانرواى بنى ساج ، يعنى ابوالمسافرالفتح در مراغه به قتل رسيد. در ۳۳۲ هجرى ، مسافريان ديلمى به مراغه دست يافتند. از اين دوران سکهاى به نام محمد بن عبدالرزاق ، سردار رکنالدوله ديلمى و سکههايى به نام ابراهيم وجستان دو پسر مرزبان ديلمى در دست است که در شهر مراغه ضرب شدهاند.
|
|
در سال ۴۲۰ هجرى قشون غز وارد مراغه شد. در سال ۵۶۶ هجرى مراغه جزو قلمرو سلجوقيان درآمد. در سال ۶۲۲ هجرى جلالالدين خوارزمشاه بدون برخورد با مقاومت مهمى ، به مراغه آمد. در سال ۶۲۸ هجرى اين شهر به تصرف سپاهيان مغول درآمد. در ۶۵۶ هجرى مراغه مرکز فرمانروايى هلاکوخان مغول شد؛ خواجه نصيرالدين طوسى با همکارى چند دانشمند ستارهشناس ، مأمور تأسيس رصدخانهٔ معروف مراغه گرديد. هلاکو خود ، آئين بودايى داشت ولى زن و مادرش مسيحى بودند ، لذا در اين دوره شهر مراغه و حوالى آن مرکز مسيحيت شد. روميان ، ارامنه و نسطوريان ، به خصوص دانشمندان و صنعتکاران و هنرمندان مسيحى در مراغه گرد آمدند. در زمان غازانخان ، که به اسلام روى آورده بود ، کليساها به مساجد مبدل شد و دست مبلغين مسيحى از شهرهاى بزرگ آذربايجان کوتاه شد.
در سال ۷۱۲ هجرى ، شمسالدين قره سنقر اميرالامراى حلب و نايبالسلطنه مصر به ايران فرار کرد و سلطان محمد خدابنده اولجايتو او را پناه داد و به فرمانروايى مراغه منصوب کرد.
در ۷۵۹ هجرى مراغه به دست تيموريان ويران شد. هنگام غلبهٔ شاه اسماعيل ، در مراغه نيز مانند ساير شهرها کشتارى رخ داد. در زمان شاه طهماسب صفوى بناى مدارس ، مساجد و ساختمانهاى عامالمنفعه آغاز شد و شهر مراغه ، حتى آبادىهاى حوالى آن ، مثل بناب از رفاه و آبادانى قابل توجهى برخوردار گرديد. در جنگهاى پىدرپى ايران و عثمانى ، عبدالعزيز پاشا ، اندک مدتى بر مراغه فرمان راند ، تا اينکه در سال ۱۱۴۲ هجرى شهر مراغه و دهخوارقان به دست نادرشاه گشوده شد.
|
|
از زمان عباس ميرزا نايبالسلطنه ، تقريباً حکومت حوالى مراغه به احمدخان مقدم مراغى و خانوادهٔ وى اختصاص يافت. گرچه شيخ عبيدالله کُرد در سال ۱۲۹۷ هجرى خود را به حوالى مراغه رسانيد ، ولى هجوم وى و همراهانش دفع شد و سکون و آرامش به مراغه بازگشت. صمدخان شجاعالدولهٔ مراغهاى ، مدافع سرسخت و معروف استبداد ، بازماندهاى از خاندان مقدم بود. وى مردى بود سفاک و بىرحم که صفحات تاريخ ايران به خصوص در دورهٔ مشروطيت حاکى از مظالم آن شخص است.
|