پشت من بشکست کوه درد جان فرسای من |
|
باز افزاید همان این درد کار افزای من |
گشت چشمم ژرف دریایی وآتش خون دل |
|
شاخ مرجان اندر او مژگان خون پالای من |
تختهای زین نه سفینه کس نبیند بر کنار |
|
گر رود بر اوج از اینسان موجهی دریای من |
پاسبان گنج را ماند، شده گنجش به باد |
|
الحذر از دود آه اژدها آسای من |
گه چو مرغابی و گاهم چون سمندر پرورند |
|
اشک دریاآفرین و آه دوزخ زای من |
زان چو سیمابم در آتش زین در آبم چون نمک |
|
تا بخود بینم نه ترکیب است و نه اجزای من |
روز عیشی خواستم زاید چه دانستم که چرخ |
|
حامله دارد به سد ماتم شب یلدای من |
چون به خاک گلخنم شد جبهه فرسا روزگار |
|
دفع درد سر مکن گو بخت سندل سای من |
ماتمی گشتند اجزای وجودم دور نیست |
|
گر ز داغ تو سیه پوشید سر تا پای من |
پای تا سر داغ گشتم دل سرا پا درد شد |
|
چند نالم وای دل تا چند سوزم وای من |
|
|
چرخ نیلی خم پلاسم برد و ازرق فام کرد |
|
|
و ز تپانچه روی من رنگ پلاسم وام کرد |
|
|
|
جامه نیلی گشت و از سیلی رخم نیلوفری |
|
عاقبت این بود رنگم زین خم خاکستری |
آب چشم از دامنم نیل آب و بر اطراف خاک |
|
رود نیلی دیدهام در فرش ماتم گستری |
بسکه موج رود نیل چشم من بر اوج رفت |
|
شد گیاه نیل سبز از مرغزار اخضری |
در مصیبت خانهام پاگشت کاهی لاجرم |
|
کاه برگی شد تن کاهیدهام از لاغری |
بود در دستم سلیمانی نگینی ، گم شدهست |
|
بی جهت قدم نشد چون حلقهی انگشتری |
دیده مکروه بین را نوک مژگان بهر چیست |
|
باری از خنجر نگردد کاش کردی نشتری |
زور بازو مینماید چرخ چون پشتم شکست |
|
بیش از ین بایست با من کردش این زور آوری |
در ربود از حقهام تریاق چرخ مهره باز |
|
وین زمانم میکند در جیب افعی پروری |
گور خود کندم به ناخن خاک آن بر سرکنان |
|
دستم آمد با کفن دوزی ز پیراهن دری |
سوگواران مجلسی دارند و خون در گردش است |
|
من در آن مجلس فرو رفته ز جام آخری |
افسر افشار بردی تا نهی برفرق خویش |
|
فکر خود کن ای فلک کاری نکردی سرسری |
|
|
اینکه قاسم بیگ قسمی کشته شد تحریک تست |
|
|
هر چه شد از شومی روی شب تاریک تست |
|
|
|
یارب آن شب کز جهان میبست بار درد عشق |
|
برد ازین عالم به آن عالم چه راه آورد عشق |
خون او گلگونهی رخسارهی جور است از آنک |
|
شد شهید و رو نگردانید از ناورد عشق |
عاشق مردانه رفت و حسرت سد مرده برد |
|
پر بگردد حسن چون او کم بیابد مرد عشق |
حسن باقی ای بسا لطفی که در کارش کند |
|
زانکه روحی برد از این عالم بلا پرورد عشق |
رفت تا بی دوست سوزد از تف جانش بهشت |
|
واتش دوزخ کند افسرده ز آه سرد عشق |
روز استقبال روحش آمدند از راه خلد |
|
روح مجنون پیش و در پس سد بیابان گرد عشق |
بد قماریهای شترنج مجازی خوش نکرد |
|
رفت تا جایی که میبازند خاصان نرد عشق |
میشد و میگفت روحش با تن بسمل شده |
|
حلق خونین و رخ زرد است سرخ و زرد عشق |
عشق باخود برد و عالم با هوسناکان گذشت |
|
زانکه عشق اندر خور او بود و او در خورد عشق |
|
|
ماتم عشق وعزای او چه با عالم نکرد |
|
|
کیست در عالم که برخود نوحه ماتم نکرد |
|
|
|
اهل نطق از گریه شست وشوی دفتر کردهاند |
|
رخت بخت خود بدان آب سیه تر کردهاند |
سوخته اهل سخن اوراق و کلک و هر چه هست |
|
کرده پس خاکسترش در مشت و بر سر کردهاند |
برق کز دل جسته تا عالم بسوزد هم ز راه |
|
باز گردانیده وندر سینه خنجر کردهاند |
توتیان را نی شکر زار تمنا خورده خاک |
|
نوحه خوان چون زاغ مشکین جامه در بر کردهاند |
در کسوف گل شده خورشید و حربا فطرتان |
|
خویش را زندانی سوراخ شپر کردهاند |
در زده آتش به آب بحر غواصان فکر |
|
مسکن مرغابیان جای سمندر کردهاند |
گرم طبعان در فلک آتش فکنده و اختران |
|
کسوت خاکستری در بر چو اخگر کردهاند |
گشته در کوه و کمر وحشی نهادان و ز عقاب |
|
بهر پرواز عدم دریوزهی پر کردهاند |
خانهای ترتیب داده فرقه گم کرده گنج |
|
وندر آن دهلیزه کام و حلق اژدر کردهاند |
بهر ثبت این مصیبت نامه ارباب قلم |
|
در دوات دیده کلک از نوک نشتر کردهاند |
|
|
ماتم صعب است کامد پیش ارباب سخن |
|
|
گو سخن هم در سیاهی شو چو اصحاب سخن |
|
|
|
سخت نادانسته کاری کرد چرخ و اخترش |
|
درسر این کار خواهد رفت زرین افسرش |
وای بر اختر که مردی را که خنجر بر شکافت |
|
زهرهی چرخ آب میگردد هنوز از خنجرش |
بی گمان ناگاه تیرش میجهد بر پشت چرخ |
|
سوده خود بر دست او یک بار پیکان و برش |
شهسوار ما که چوبین اسب زیر ران کشید |
|
مرکب زرینه زین گو خاک میخور بر درش |
مرکبی کش دم بریدند ار بود رخش سپهر |
|
غاشیه شال سیه زیبد پی زین زرش |
بر سر تربت چه حاصل تاج زر بر سندلی |
|
تاجداری را که بر خاک لحد باشد سرش |
گر بود تاج زر خور چون ز سر خالی بماند |
|
تاج پوشی نیست از خاک سیه لایقترش |
در جهان نایاب شد خاک سیه چون کیمیا |
|
بس کزین ماتم به سر کردند در هر کشورش |
سوگواران رایگان دانند و از گردون خزند |
|
قیمت مشک ار نهد بر تودهی خاکسترش |
این که میخوانی شبش روز است رفته در عزا |
|
گشته شب عریان و کردهی جامهی خود در برش |
|
|
نی همین ما را سیه پوشید و ماتم دار کرد |
|
|
این مصیبت در شب و روز زمانه کار کرد |
|
|
|
بومی آمد نامهی عنوان سیه بر بال او |
|
نامهای بتر ز روی نامبارک فال او |
خانه شهری سیه گردد ز بال افشانیش |
|
بر که خواهد سایه افکندن بدا احوال او |
هر گه این بوم آمد و بر طرف بامش پر گشاد |
|
صحن گلخن گشت سقف خانه اقبال او |
از همه دیوار ما کوتاهتر دید و نشست |
|
نامهای چون پر زاغ او زبان حال او |
نامهای پیچیده طومار مصیبت را تنور |
|
گریهها پوشیده در تفصیل و در اجمال او |
نامهای سر تا سر او ای دریغا ای دریغ |
|
در نوشتن کرده کاتب اشکی از دنبال او |
نام قاسم بیگی قسمی به خونآغشته حرف |
|
بسکه در وقت رقم میرفت اشک آل او |
زخم موری کشته شیری را بلی لغزد چو پای |
|
پشه ای پیش آید و پیلی شود پامال او |
آن بریده سر که بر دست این خطا رفتش که بود |
|
زهرهاش بشکافت خوف خنجر قتال او |
پردلی بود او که روبر تیر رفتی سینه چاک |
|
عاشقی میکرد میگفتی به خط و خال او |
نقش هستی شست و شیر از بیشه اندیشد هنوز |
|
بر کنار بیشه بگذارند اگر تمثال او |
|
|
همچو او مردانه مردی در صف مردان نبود |
|
|
مرد جنگش اژدها گر بود رو گردان نبود |
|
|
|
صولتش کار گوزن و گور آسان کرده بود |
|
کوه و بیشه بر پلنگ و شیر زندان کرده بود |
اژدها را روزگاری هول مار نیزهاش |
|
برده در سوراخ تنگ مور پنهان کرده بود |
برق تیغش ساختی چون بیشهی آتش زده |
|
نیزهی شیران اگر دشتی نیستان کرده بود |
ای دریغا آن سبکدستی که خنجر بر کفش |
|
بوسه ناداده ز خون خصم توفان کرده بود |
کاسه گو خود را اگر دادی به سگبانش سپهر |
|
او کنون این نه قرابه سنگباران کرده بود |
سینه ماهی و پشت گاو در هم داشت راه |
|
تیغ را تا دست او ایما به یلمان کرده بود |
آگهی زین زود رفتن داشت کز آغاز عمر |
|
خیر بادا هرچه بودش تا سر و جان کرده بود |
دخل مستقبل به راه خرج ماضی ریخته |
|
نقد حال خویش را با نسیه یکسان کرده بود |
هر چه در دامان دریا بود و اندر جیب کان |
|
اهل حاجت را همه در جیب و دامان کرده بود |
اینکه جان و سر نمیبخشید بود از بهر آنک |
|
سرطفیل دوستان ، جان وقت جانان کرده بود |
|
|
همت او چشم بر دنیا و مافیها نداشت |
|
|
نسبتی با مردم بیحالت دنیا نداشت |
|
|
|
|