دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
مجله ویستا
بز ریش سفید
يک بز، يک سگ، يک بره و يک گوساله مرض گرى گرفتند. آنها را در بيابان رها کردند. اين چهار تا با همديگر رفيق شدند. خوردند و خوابيدند و گرىشان هم از بين رفت. شبى هوس قليان کشيدن کردند. بز که ريش سفيدشان بود بره را فرستاد دنبال آتش. از دور روشنائى پيدا بود. آقا بره رفت و رفت تا رسيد به روشنائي. دوازده گرگ آنجا نشسته بودند و خودشان را گرم مىکردند. |
گرگها گفتند: معطل چه هستيم. بقيه گفتند صبر کن. يکى ديگر هم مىآيد. آقا گوساله بهدنبال آقا بره آمد. او هم به همان بلا دچار شد و از ترسش ناچار شد ميان گرگها بنشيند. از پس اين دو، سگ آمد و او هم ماندگار شد. |
آقا بزه ديد نخير، خبرى نشد. ناچار بهدنبال آنها بهراه افتاد. در ميان راه لاشهٔ گرگى به سر شاخهايش زد و از اين کار خوشش آمد و همينطور آمد تا به گرگها رسيد. خودش را نباخت وقتى گرگها او را دعوت کردند که بنشيند آنها را به ناسزا بست و گفت: پدرتان بيست گرگ بهمن مقروض بود. هفت تاش را خوردهام يکى هم سر شاخهايم است. باقىاش هم شما. جنب نخوريد که گرفتم بخورمتان. گرگها ترسيدند و فرار کردند. |
چهار دوست تصميم گرفتند که در جائى پنهان شوند. بز رفت بالاى درختى نشست و همينطور هر کدام با فاصلهٔ کمى روى درخت نشست. گرگها در ميان راه فهميدند که بيهوده از يک بز ترسيدهاند. برگشتند. زير درختى که آن چهار تا پنهان شده بودند. نشستند تا مشورتى بکنند. ناگهان آقا گوساله لرزيد و افتاد روى گرگها. بز ديد که اوضاع خراب شد داد زد: رفيق گوساله بگيرشان! بجنبيد رفقا بگيريدشان! |
گرگها باز ترسيدند و فرار را برقرار ترجيح دادند. بز گفت: اين گرگها باز هم برمىگردند. زمين را چال کرد و سگ را در ميان آن گذاشت و رويش را هم چند تا آجر چيد و اسم آنجا را هم گذاشت 'پير مقدس قاقالا' . |
از آنطرف گرگها در حين فرار به روباهى برخوردند. روباه ماجرا را فهميد و به آنها گفت بز که نمىتواند گرگ بخورد. برگرديد که گولتان زدهاند. روباه از جلو و گرگها از پشت سر راه افتادند. بز از همان درو که آنها را ديد فرياد زد: آهاى روباه بقيهٔ قرضت را آوردهاي؟ مرحوم بابات بيست و چهار تا گرگ بهمن بدهکار بود. دوازدهتاى آنها را قبلاً آوردى اين هم دوازدهتاى ديگر. روباه به گرگها گفت: دروغ مىگويد: بز گفت به اين 'پير مقدس قاقالا' قسم بخور که من دروغ مىگويم. روباه رفت که قسم بخورد سگ از چاله پريد و گلويش را گرفت و خفهاش کرد. گرگها پا به فرار گذاشتند. به پيشنهاد بز هر کدام از حيوانات به خانهٔ خودشان در ده برگشتند تا از دست جانوراها راحت باشند. |
- بز ريش سفيد |
- افسانههاى آذربايجان - ص ۱۸۰ |
- گردآوري: صمد بهرنگي. بهروز دهقاني |
به نقل از فرهنگ افسانههاى مردم ايران - جلد اول -على اشرف درويشيان - رضا خندان (مهابادى) |
همچنین مشاهده کنید
- شغالِ بیدُم
- غریب و شاهصنم (۲)
- کچلتنبل و مهرهٔ مار
- پیرمرد و تاجر
- پاداش
- شهر بانو و ملک رحمان
- کلاغ و سیب (۳)
- فسقلی
- سلمان تنبل
- حسینقلی خان چوپان به مقام ملکالتجار رسید
- سرگالش (سر چوپان)
- دختری که از دهانش یاسمن و سوسن میریخت
- بلبل سرگشته (۲)
- کلاغ لجباز
- حسنخرک
- سبزقبا
- میراث سه برادر
- حیوان عجیب
- دزد
- پیدایش خربزه و هندوانه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست