|
|
|
گذشته از اين، يعنى پذيرش تأثير متقابل فرستنده و گيرنده و طرد نظريههاى انفعال مخاطب، بسيارى نيز بر اثرگذارى وسيله انتقال پيا بر فرآيند ارتباطى سخن به ميان آوردهاند. ليکن در اين تأثير حدى است و نبايد چندان بر آن تأکيد شود که در ورطه مادهگرائى گرفتار آئيم. اين تعبير، بيان معروف مارکس را به ذهن متبادر مىسازد که: در شرايط آسياى بادى و کشتى بخار با جامعهاى خاص مواجه هستيم. چنين انديشههائى که در چارچوب مادهگرائى (Materialism) جاى مىيابند، بر اولويت شيء يا پديده مادى بر انسان تأکيد دارند. در حالى که چنين نيست و از سوى ديگر چنين نبايد باشد. زيرا انسان، سازنده کالا و در نهايت به کار گيرنده آن است، پس اصالت از او است. او مىتواند از يک وسيله (بهعنوان مثال اتم) براى امحاء آنى دهها هزار نفر سود برگيرد، يا آنکه آن را در راه ايجاد برق، مبارزه با سرطان و... مورد استفاده قرار دهد. او مىتواند با برنامهريزىهاى مشخص از توليد شيء يا کالائى خاص اجتناب ورزد. پس در برابر مکاتب مادى مىتوان از روحگرائى (Spiritulism)، سخن به ميان آورد، يا به تعبيرى از انسانگرائى (Humanism) رسيد.
|
|
|
هنگامى است که فنون و صاحبان آنان بر حيات انسانى مستولى مىشوند و قانون هستى را تعيين مىکنند.
|
|
اين مفهوم در دو معناى متمايز به کار مىرود:
|
|
۱. حاکميت وسايل فنى بر انسان: در اين معنى به پديده خاصى اطلاق مىشود که مخصوصاً در عصر جديد با انباشتگي، گسترش و حضور همه جانبه و همه جائى وسايل فنى و ماشين تجلى يافته است. اين وسايل چنان پيچيدهاند که گاه پديد آورندهٔ خود يعنى انسان را اسير خود مىسازند. آهنگ خاص خود را بر حيات انسانى تحميل مىکنند. با توليد انبوه، بايد مصرف انبوه نيز همراه گردد. از اينرو تبليغات شديد تجارى حريم آزادى را از بين مىبرد، انسانهائى همواره نيازمند به بار مىآورد.
|
|
۲. حاکميت صاحبان فنون: در اين معنى اين واژه به تخصصهاى پيچيدهاى اشارت دارد که با خود قشر جديدى را فراهم مىسازد. انسانهائى که حاکم بر اين فنون هستند و از اين طريق خواست و نظر خود را بر جامعه تحميل مىنمايند.
|
|
|
هنگامى است که اشياء ارزش گذارند و انسان ارزش خود را از شيء يا وسيلهاش مىگيرد. در اين شرايط حجم و مدل ماشين يک فرد شخصيت اجتماعى او را مىسازند.
|
|
بدينسان، با ورود يک وسيله ارتباطى (نظير تلويزيون) به خانه يا روستا، ساکنان آن با ديدن آگهىهاى پر زرق و برق چنان از خودبىخود مىشوند که تعادل هستى آنها ناپديد مىشود. زمانى که در وسيلهٔ نظير تلويزيون از شيوههاى هدايت از راه دور (Tele-Kinesis) سود بر مىگيرند و در جريان آن فنونى بسيار پيچيده نظير تبليغات تجارى فرا آگاهى (Subliminal advertising) به کار مىآيند، نيازهائى خاص مىآفرينند، شيء يا کالائى را چنان در ذهن انسانها وارد مىسازند که موجبات ايذاى آنان و امحاء تعادل را در هستى آنها فراهم مىسازد. از همين رو است که اخلاق انسانى سستى مىگيرد و هزينه بر درآمد چنان پيشى مىگيرد که فرد مجبور است کار سالهاى آتى خود را به فروش گذارد و به زندگى قسطى اعتياد يابد. تمامى اين فرآيند به معناى اسارت انسان است در برابر شيء يا کالا و بهطور کلى ساختههاى آن. بايد در صدد آگاهى انسانها برآمد، موجبات بازگشت به خويشتن يا خوديابى (Appropriation)، را در آنان فراهم ساخت و کالا يا وسيله را در خدمت رفاه و سعادت آنان به کار گرفت.
|
|
اين مفهوم که در زمان ما از رواجى خاص برخوردار است. در معناهاى گوناگون به کار مىرود:
|
|
۱. در عرف عام از مفهوم لاتين آن تملک و اختصاص مستفاد مىشود.
|
|
۲. در اصطلاح مارکس گرايان تسخير طبيعت و مخصوصاً طبيعت انسان است توسط انسان، متعاقب عمل رهائى بخش انقلابى (Praxis)، با امحاء از خود بيگانگى و در جهت اعاده تأميت حيات انساني.
|