|
|
| ساز و کارهاى آموزش نقشها
|
|
بهعنوان آموزش دادن نقشها آن فرآيندهائى معرفى و معين مىشوند که براى آمادهسازى و برعهدهگيرى نقشهاى اجتماعى مستعد هستند و اجراء مناسب نقشهاى مربوط و نيز کنار آمدن موفقيتآميز با آن نقشها را اجازه مىدهند. در اين رهگذر عوامل تقويتکننده و منعکننده متعددى وجود دارد (رجوع کنيد به: سکورد و بکمان- Secord, Backman در ۱۹۷۶) فىالمثل عوامل ساختار اجتماعى (مثل وضوح و حراست، حجم و گسترده، تطابق انتظارات، قلمرو اعتبار و مصداق داشتن) يا عوامل وضعيتى (مثل مناسک و تشريفات، تفکيک و محدود کردن در برابر ارتباطات نقشهاى ديگر، تعيين هويت با سرمشق ناشى از نقشها) و نيز عوامل مشخص عملکننده (مثل تجربههاى نقشى که تا بهحال انجام مىشده، معيارهاى شخصيتى مثل همدلي، توانائى و قابليت درباره نقشهاى مورد بحث و گفتگو، انگيزهها و منافع، برعهدهگيرى نقشها و غيره).
|
|
بسيار مفيد است که آموزش دادن نقشها را بهمنزله مورد خاص و فوقالعاده از فرآيندهاى کلى آموزشى درنظر گيرند. آموزش نقشها از اين لحاظ بيان تجربههاى معين است، تجربههائى با همين نقشها، با پاداشدهىها و انگيزههاى مجازاتى که با نقشها مربوط بودهاند، تجربههائى که با تکنيکهاى معين مربوط به نقشها وابسته هستند و نيز کنار آمدن با نقشهاى مشابه و در مجموع با کل نقشها. در اينجا ممکن است اين مطلب معتبر باشد که فرد هرچه يک نقش را بيشتر و شديدتر برعهده گيرد (involvier)، بههمان نسبت تراز مجازات و ضمانت اجراء يعنى محاسبه و سبک و سنگين کردن اين دو براى آن نقش مساعدتر است. عوامل مشدده در اين زمينه يک بار نتايج بازىهاى نقشها (بهصورت نتايج حاصل از تأثير عوامل خارجي) (extrinsische Konsequenzen) و نيز بازى خود نقشها (يا نتايج برخاسته از عوامل دروني) (intrinsische Konsequenzen) است.
|
|
بهعلاوه آموزش نقشها بيانگر انتظارات خاص مىباشد، فىالمثل انتظارات مبنى براينکه نتايج برعهدهگيرى يک نقش مناسب و مساعد هستند. اين موضوع را انسان بهطور کامل و دقيق نمىداند بهويژه اگر انسان مثلاً پست جديدى برعهده گيرد و يا در آينده مثلاً بايد نقش مادرى را اجراء کند. انتظارات مربوط به يک نقش بهطور مداوم با تجربههاى بهدست آمده جارى از اين نقش، مورد آزمون و بررسى قرار مىگيرد. گاهى اين انتظارات در جهت برداشتها و تصوراتى از نمونه گويا و براساس اين نقشها، سوگيرى مىشوند: چگونه انسان فىالمثل در نقش مادر يا در نقش سخنگوى دولت خود را در نظر مىگيرد و مجسم مىکند؟ تقويتها و تشديدهاى مهم مربوط به انتظارات، با نگاهى به بديلهاى ديگر و نيز با بيلان بازدهى احتمالى آنها صورت مىگيرد.
|
|
آموزش نقشها نيز بيانگر تعميم است که خود توسعه و گسترش ذخيره نقشهاى انسانى را در معناى انتقال تجربهها، بيان مىکند. اگر نقش آغازين R موفقيتآميز باشد و نقش جديد Ŕ نيز شبيه R درک شود و اگر تجربه و کوشش قبلى براى انتقال موفقيتآميز بوده باشد تجربه شخص P تعميم خواهد يافت. يک مدير که پست جديدى را برعهده مىگيرد، براين اساس خواهد کوشيد که تجربههاى حاصل از فعاليتهاى موفقيتآميز مديريتى قبلى را به پست جديد منتقل کند؛ يعنى نقش يا عناصر خاص اين نقش را به آينده انتقال دهد. برهمين شيوه موضوع تبعيض مطرح مىشود؛ يعنى در مورد نتايج گوناگون با نمونه انتظارات مشابه؛ مثلاً P مورد تبعيض قرار خواهد گرفت اگر نقشها يا عناصر نقشهاى R۲، R۱،... و Rn بهطور متفاوت موقعيت داشته باشد. فىالمثل P ملاحظه خواهد کرد که او با شيوه رهبرى معين در وضعيت نقشى خاص برخورد مىکند که سابقاً با آن شيوه بهطور کلى موفقيتآميز بوده است. بهطور کلى مىتوان آموزش دادن نقشها را در بسيارى از موارد بهمنزله بيان اکتشاف (Exploration) در معناى کاوش دستارى و تجربه، درک و فهم کرد.
|
|
انسان ابتدا ملاحظه مىکند که ديگران آن را چگونه انجام مىدهند و مىگذارد تا خوب باخبر شود و بهطور گزينشى دنبال اطلاعات مىرود. بهويژه وقتى P به اکتشاف و تحقيق خواهد پرداخت که نقش مبهم باشد و نيز P کمترين تجربه شخصى خود يا ديگران را داشته باشد، تا بتواند آن نقش را انجام دهد. اغلب اين امر به 'اقتداء و تقليد' (Imitation) در معناى نظريه الگوى آموزشي، منجر مىشود. اگر توجه (بهصورت جاذبه، وضوح)، خاطره و يادآورى (قابليت سازماندهي، تکرار)، استعداد و توانائى (صلاحتى اجتماعي، همدلي) و آمادگى براى خدمت (تشديد، انگيزش) در مقياس زياد وجود داشته باشد، در اينصورت P به تقليد دست خواهد زد، براين اساس خيلى زود نقشهاى معين تمرين يا پيشبينى مىشود. بچهها نقش پدر و مادر را بازى مىکنند يا نقش پزشکان را برعهده مىگيرند يا خود را رئيس گروه و دسته مىنامند. همچنين بعداً براساس نقشهاى پيشبينى شده و احتمالي، فرآيند پيشبينى شده اجتماعى شدن مداوم، برقرار مىشود؛ مثلاً آماده کردن (يا شدن) افراد در سنين بلوغ در نقش مشاغل يا نقشهاى خانوادگي، در نقشهاى تقويت يا کمککردن، در نقشهاى قطع و از همگسيختگى مشاغل، در نقش تحصيل برحسب سن، نقش تنها بودن و تنها زيستن و غيره.
|
|
سرانجام آموزش نقشها نيز ممکن است بيانگر آموزش چگونگى پرهيز کردن (Vermeidumgslernen) باشد. انسان مىآموزد، نقشهاى معينى را رها ساخته و ترک کند (مثل نقشهاى سن خاصى از زندگى که حالا منسوخ و کهنه شدهاند)، انسان مىآموزد که از نقشها فاصله گيرد (مثل نقش آدم حريصى که مىخواهد خيلى سريع، صعود کند) (Streber) و انسان مىآموزد که نقشهاى معينى را اصلاً برعهده نگيرد (فىالمثل پستهاى افتخارى که با کار و تلاش زياد همراه است) يا آنها را به نمايندگى انجام دهد. آموزش اجتناب کردن هم به همه امکانات جداسازى (Abschottung) (مزايا و امتيازات ناشى از نقشها نبايد خيلى آشکار شوند)، دو طرفهبازى کردن (پيوستگى به يک نقش اين خدمت را مىکند که بهمنزله عذرخواهى و پوزش براى فقدان تعهد در نقش ديگر بهحساب آيد)، پائين آوردن و تقليل قدرت ديد (فىالمثل اجازه نمىدهد که کارتهاى بازى را ديگران ببينند) مربوط مىشود.
|
|
از آنجا که نقشها را مىتوان بهمنزله شناختها و معرفتهائى بهحساب آورد - فىالمثل انتظارات و توقعاتى که متوجه دارندگان يک موقعيت مىشود - مىتوان نقش و بازى نقشها را بهمنزله بيان آموزش پايدارى درک کرد. در اينصورت يک سرى از برداشتها و تصورات در اين باره وجود دارد که چه نقشهائى با هم تقارب و توافق دارند (فىالمثل صاحب رستوران يا مهمانخانه و قصاب با هم تطابق دارند، ولى نقش صاحب رستوران و کشيش با يکديگر توافقى ندارند) و نيز چه نمونههائى از انتظارات با يکديگر تطبيق مىکنند (فىالمثل براى فرزند و وارث يک مدير صنعتى بزرگ ايجاب مىکند که فلسفه تحصيل نکند) در اينجا هم فرد بهطور کلى مىکوشد تا نقشهاى ثابتى را برعهده گيرد و نمونههائى از انتظارات ثابتى را محقق سازد تا از شرّ فشار ناهماهنگى ناشى از آن نجات يابد.
|