|
|
بهمنزله هويتپذيرى نقشها (Rollenidentifikation) حجم و گسترهاى مشخص مىشود که در آن فرد با نقش خود با هم رشد و نمو مىکند. در اينصورت از موردى سخن گفته مىشود که يکى خود را کاملاً وقف نقش خود مىکند که اين نقش گهگاه قلمروهاى نقشهاى ديگر را نيز فرا مىگيرد؛ مثلاً يک فرد که با جان و دل معلمى را انتخاب کرده و معلم شده است تا حد امکان در وضعيات غيردرسى و معلمى (که ممکن است نامناسب هم باشد) بهصورت يک معلم جلوه مىکند. از طرف ديگر اشخاص ديگر نيز بههيچوجه به خودسازى و خودشناسى از طريق وظايف خود نمىپردازند، بلکه آنها فعاليت خاصى را فقط بهعنوان 'شغل' (Job) که آن را نيز مىتوان عوض کرد، در نظر مىگيرند عيناً مثل يک تکه لباس خود که آن را تعويض مىکنند. نقش بهصورت 'نقش شامل' (role-involvement) ناچيز و قليل است.
|
|
مفهوم فاصله نقشها بهطور تنگاتنگ با هويتپذيرى متفاوت نقشها وابسته است (گوفمان). دلايلى براى اين نوع تفاوتگذارى و تمايز يک نقش بهخصوص و معين مىتواند متفاوت باشد از جمله:
|
|
- تراز منفى نقشها (فىالمثل اين تفکر و انديشه که بازى با اين نقش خيلى گران است).
|
- ارزيابى انتقادى نقشها (فىالمثل تفکر مجدد درباره پيامدهاى اخلاقى نقشها).
|
- سبک کردن و رهاسازى گويا و بليغ (expressive Entlastung) از لحاظ فشار نقشها (فىالمثل شوخى کردن جراحان با مريض بههنگام برگزارى يک جراحى مشکل).
|
|
اگر انسان فاصله نقشها را بهطور اساسى بهمنزله گستره حالت انعکاسى انتقادى در برابر نقش دريابد و فهم کند، در اينصورت براى اين موضوع جاى بحث باقى مىماند که انتقاد در جزئيات چه معنائى مىدهد؟ بهمنزله تلقىگاه اين موضوعات، اين مسئله مورد بحث است که آيا واقعاً نقش معنىدار است و آيا نقش عناصر ثابت و پايدارى را نشان مىدهد؟ و آيا نقش بهدرستى شکل گرفته و بهدرستى هم تفسير شده است؟ آيا نقش براى من نتيجه کافى و وافى به ارمغان مىآورد؟ آيا نقش در اين شکل واقعاً مشروع است؟ آيا نقش متناسب با زمان است؟ و آيا اين نقش بر نقش شريک من تطبيق مىکند؟ و آيا نقش با برداشت و تصور ذهنى خود هماهنگ و منطبق است؟ و غيره.
|
|
در عين حال سنتهاى تحقيقى زيادى با آخرين طرح پرسشهاى ذکر شده بهکار پرداختهاند. مسئلهاى که در اينجا وجود دارد امکان مىدهد که آن را بهسادگى عملى و قابل سنجش سازند، بهشرط اينکه درجه انطباق به شيوه زير مورد اندازهگيرى قرار گيرد:
|
|
انسان بايد نظرگزينىها و برداشتهائى را مورد بررسى قرار دهد که يک شخص در مقابل يک نقش مشخص و در مقابل خودش دارد (نظرگزينى و برداشت به قصد خوديابي). در مورد تفاوتها و تنوع نمونهبرداشتها، فرد آن نقش را نمىپذيرد. اگر قرار باشد تاحدى فشار براى برعهدهگيرى اين نقش وجود داشته باشد (مثلاً شخصى پدر مىشود در اينصورت اين فرد الزاماً بايد براى پيداکردن محل اشتغال و درآمد بکوشد)، در اين مورد آن تضادى رخ مىدهد که در طرح کلى سابق ما بهعنوان شخص - نقش - تضاد يا خود - نقش - تضاد بدان اشاره کردهايم.
|
|
مطالعات پديدارشناسى با مفهوم توقعبرانگيز و پرمدّعاى خويشتن پديدارى (phänomenalen Selbst) يا مفهوم هويت شخصى (personale Identität) بهکار مىپردازد، همچنان که از زمان هربرت ميد اين موضوع قبل از همه مرجع و منبع تفکر اصلى مداوم مکتب برهمکنشى نمادى قرار گرفته است. به اين ترتيب بايد به مفهوم تفسيرى نقش اين امکان عرضه شود که تفاهم مشترک درباره برهمکنشى ضوابط اجتماعى پيدا کند، بهطورى که عمل ارتباطى را بتوان با آن انتظارات و منطبق با آنها ساخت داد و اصلاح کرد. به اين ترتيب تعيينکنندهترين متعادلکننده براى اين نوع تفسير نقشها در انديشه هويت ديده مىشود.
|
|
اکنون مىشود نشان داد که مفهوم بهکار رفته هويت در اينجا فوقالعاده مسئلهبرانگيز است بهويژه اگر آن را بهمنزله مفهوم مخالف نقشپذيرى عمل از نو بهصورت يک مقوله تعارض (Antagonismus) احتمالى (فرضي) فرد و جامعه مورد تأکيد قرار دهند (رجوع کنيد به: ويسوده، ۱۹۷۶ و ۱۹۷۷). يعنى ما بايد ببينيم که آيا هويت از همان مراحل کودکى آلياژ و درهمجوشى غيرقابل حل عوامل شخصى (در اينجا مخصوصاً استعداد فطرى و ذاتى و عوامل ارثى و ژنتيکي) و نيز فرآيندهاى آموزشى را تبيين مىکند؟ هويت از لحاظ سببيابى و انگيزهشناسى (ätiologisch) سرشار از قضاياى اجتماعى است که بيش از پيش مجموعه و ذخيره معينى از نقشها به آنها متعلق است. از جمله هويت نيز نتيجه آموزش نقشها تاکنون است، بهطورى که هويت يا خوديابى را نمىتوان بهمنزله زمينه و بنمايه شخصى غيرقابل حلى انديشيد که 'معلق' و 'به شکل و ساخت طبيعي' يا در 'ذات و سرشت خاص' انسانها وجود دارد. البته اين امر موضوع شخص - نقش - تضاد را از جهان خارج خلق نمىکند: هميشه اصطکاکات بين توقعات بيش از حد نقشهاى جديد و تجربه نقشهاى کنوني، بين نقشهاى تحميل شده و خود نقشها، ايجاد ناشى مىشوند (رجوع کنيد به: مککال و سايمون - McCall, Simmons در ۱۹۷۴).
|
|
- اهميت موضوع و نقش و هويت براى قلمرو اقتصاد:
|
برهمين منوال در قلمرو اقتصاد افراد هميشه بهمنزله دارندگان نقشها ظهور مىکنند: آنان کار مىکنند از جمله بهمنزله عضو اتحاديه کارگري، عضو هيئتمديره، مسئول و مديربخش خريد، فروشنده، مافوق و رئيس، عضو يک گروه کارگرى و غيره. به اين ترتيب تقسيمبندى شغلها بههيچوجه چيزى نيست مگر ديدگاه خاص از تفاوتگذارى و تمايز در نقشها. حتى تقسيم کار و تقسيم کارکردها از لحاظ اقتصادي، موارد کاربردى چنين تفاوتگذارى است.
|
|
به اين ترتيب در قلمرو اقتصادى خيلى از نقشها دوطرفه است: رئيس و مافوق / مادون و زيردست؛ خريدار / فروشنده؛ نماينده اتحاديه کارگرى / نماينده اتحاديه کارفرمائى و غيره. اغلب بهوسيله ديدگاه نقشپذيرى عمل، اين مطلب مورد تأکيد قرار مىگيرد که انسانها به سيستمهاى گوناگون تعلق دارند (فىالمثل به سيستم کارخانه و به سيستم قلمرو خانوادگي)، بهطورى که تضادها در قلمرو عمل مثل سطح سيستمهاى از پيش برنامهريزى شدهاند. برداشتها و انديشههاى اصلى و محورى مثل آنچه در فشار نقشها، ابهام نقشها، هويتپذيرى نقشها و ستيزهاى نقشها وجود دارند از همان ابتدا با ساخت و ترکيب در طرح مسائل اقتصادى تکامل يافتهاند که در اينجا بهويژه مناسبات اجتماعى و کارکردى کارخانه تطبيق داده و بهحساب مىآورند.
|
|
همچنين در سطوح ساختاري، کاربردهاى مربوط اقتصادى نيز روشن و آشکار است. سازماندهىها مثل آنچه تقريباً در کارگاههاى اقتصادى جريان دارد مىتوانند بهمنزله شبکه کارى نقشهاى مربوط بههم، شناخته شوند که تا حد وسيعى مستقل از آن قابل تحليل هستند، که حالا چه اشخاصى چه موقعيتهائى را بهطور جداگانه انجام مىدهند. همچنين اين موضوع نه فقط اجازه مىدهد که سيستم داخلى کارخانه را بهمنزله ساختار نقشها بشناسند و در آن هر موقعيت بهوسيله دستهاى از انتظارات (با اشارات کارکردى مشابه) قابل توصيف باشد، بلکه همچنين مناسبات سيستم خارجى هم بر همين منوال باشد. به اين ترتيب ساختارهاى انتظارات بين کارخانه و تحويلدهندگان آن، بين مشتريان و پولدهندگان آن، مقامات صالح سياسى و غيره برقرار مىشود.
|