جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

دو چشم مست میگونت ببرد آرام هشیاران


دو چشم مست میگونت ببرد آرام هشیاران    دو خواب آلوده بربودند عقل از دست بیداران
نصیحتگوی را از من بگو ای خواجه دم درکش    چو سیل از سر گذشت آن را چه می‌ترسانی از باران
گر آن ساقی که مستان راست هشیاران بدیدندی    ز توبه توبه کردندی چو من بر دست خماران
گرم با صالحان بی دوست فردا در بهشت آرند    همان بهتر که در دوزخ کنندم با گنهکاران
چه بویست این که عقل از من ببرد و صبر و هشیاری    ندانم باغ فردوسست یا بازار عطاران
تو با این مردم کوته نظر در چاه کنعانی    به مصر آ تا پدید آیند یوسف را خریداران
الا ای باد شبگیری بگوی آن ماه مجلس را    تو آزادی و خلقی در غم رویت گرفتاران
گر آن عیار شهرآشوب روزی حال من پرسد    بگو خوابش نمی‌گیرد به شب از دست عیاران
گرت باری گذر باشد نگه با جانب ما کن    نپندارم که بد باشد جزای خوب کرداران
کسان گویند چون سعدی جفا دیدی تحول کن    رها کن تا بمیرم بر سر کوی وفاداران


همچنین مشاهده کنید