دوشنبه, ۲۴ دی, ۱۴۰۳ / 13 January, 2025
مجله ویستا
مقامهٔ سکباجیه
سکباج و سکباجه، به کسر اول: معرب (سکبا) است و آن آشى است که با بقولات و سرکه پزند، و اين مقامهٔ ۲۲ از مقامات حميدى است و مؤلف آن قاضى ابوبکر حميدالدين عمربنمحمود بلخى متوفى به سال ۵۵۹ هجرى است نقل از مقامات تصحيح شدهٔ آقاى شميم طبع تبريز - و اين مقامه تقليد ناتمامى است از مقامهٔ مضريه بديعالزمان که از شيرينترين مقامات بديعى است و ما زوايد اين مقامه را حذف کرده و آن را با نقطهگذارى جديد صورت طبيعىترى بيرون آوردهايم. | |||||||||||||||
حکايت کرد مرا دوستى که در گفتار امين بود، و در اسرار ضمين، پيشرو ارباب وفا بود، و سردفتر اصحاب صفا که. | |||||||||||||||
وقتى از اوقات که کسوتِ صِبى بر طَيِ خويش بود و شيطان شباب در غَيِّ خويش حُلّهٔ کودکى از نقش خلاعت طرازى داشت، و غُصن جوانى از نسيم امانى اهترازي، عمر را نِضرتى و طراوتى بود و عيش را خضرتى و حلاوتى ... | |||||||||||||||
| |||||||||||||||
| |||||||||||||||
من در غلواى اين غرور، و در خُيَلاى اين سرور، با زُمرَهاى از ظريفان، و فرقهاى از حريفان، چون باد صبا از صَفْ به صَفْ و چون بادهٔ مُصفّا از کَفْ به کَفْ مىگذشتم، و بساط نشاط را به قدم انبساط مىنوشتم، و با دوستان در بوستان از سر طيش و عيش مىگشتم. | |||||||||||||||
هر روز مُضيفى تازهروى مىديدم، و هر شب حريفى خوشخوى مىگزيدم ... تا روزى يکى از جماهير دهر و مشاهير شهر که در فتوّت نامى داشت و در مروّت کامي، خواست که اِخوان صفا را بر گوشهٔ خوان سخا جمع کند و اَبکارِ افکار هر يک را بداند، و درج هنر هر يک از بخواند، با آن قوم همکاسه و کاس گردد، و با آن طايفه هم الفاظ و انفاس شود، با يکى از آن طايفه که آشنائى داشت و به اَمْر و نهى فرمانروائي، ميقاتى مرقوم و ميعادى معلوم نهاد، از شبها شب يلدا معيّن بود، و از خوردنىها خورش سِکبامُبيّن، بر سِکبا مزعفرِ معطرقرار دادند و لوزينهٔ مُدَهّن مُکَفّن اختيار کردند. | |||||||||||||||
چون اصحاب آن اشارت بديدند، و اين بشارت بشنيدند آهارِ معده به احتماء يک هفته پيراستند و احراز اين فايده را بياراستند، و حضور اين مائده را به پاى خاستند، و صوفىوار لبّيک اجابت را جملگى لب و دندان شدند، و خوارزمىوار لقمهٔ دعوت را همگى معده و دهان گشتند. | |||||||||||||||
| |||||||||||||||
چون اوقات محسوب به اَجَل مَضْروب رسيد، و ايام مَعْدود به شب موعود کشيد، که آن اِصناف اِضياف و کرام اشراف منالقَلَق اِلَى الغَسَق بر يک صفت و نَسَق بر زاويهٔ مُضيف با معدههاى مدبوغ و اناهاى مفروغ، رياضت مجاعت کشيده، و رنج احتماى پنجروزه ديده هر يک چون نعامه آتشخوار گشته، و چون هماى استخوانخاى شده. | |||||||||||||||
| |||||||||||||||
پيش از طلب آن غنيمت، و اتفاق اين عزيمت، پيرى اديب غريب، با ما همزاد بود و در مباحثه و مناقشه همآواز، خواستيم تا از فايدهٔ آن مائده محروم نماند، و بى ما آن شب مغموم و مهموم نگردد صورت آن اجتماع از وى ننهفتيم، و قصهٔ آن لوت و سماع با وى بگفتيم. | |||||||||||||||
پير را در مسند استماع بنشانديم و نص: لَوْ دُعَيْتُ الَى کُراع لأَحبْتُهُ بر وى خوانديم؟ | |||||||||||||||
پير به زبانى قاطع و بيانى ساطع، گفت ايّهاالسّاده، مَالَى به عَهْدٌ وَ لاَ عادَةٌ، اسباب لذّاتتان مهيا باد و کئوس راحاتتان مهنّا، که تَتَّزلُ بطريق تَطَفّلُ عادت کريمان نيست، و استجلاب فوائد، به اجتماع موائد، جز سيرت لئيمان نه، اَلْکَريمُ يستَضْئَيٍ بِزِيْتِه وَ يَلْتَقَطُ کَسْرَةَ بَيِتْهِ. | |||||||||||||||
| |||||||||||||||
از جگر خود کباب کردن، بهتر که از کاس مردمان شراب خوردن، در اين قالب مجوّف، چه خمر و چه جمر، و در اين تِن معُلَّفَ چه خار و چه تَمْر، نه هر که نان دهد حاتم طى است و نه هر که خوان نهد صاحب ري، به سعادت برويد که کن سر تَطَفُّل و دل تَسَفُّل ندارم. | |||||||||||||||
گفتيم: اللهالله در اين ضيافت فرع مائيم و اصل تو و در اين هيجاتير مائيم و نصل (در نسخه: فصل - و در حاشيه آن را پيکان معنى کردهاند - و نصل به معنى چوبه تير است) تو، بر خار (کذا - پر خار هم بهنظر مىرسد) باد بساطى که بىتو سپريم، و بدگوار باد طعامى که بىتو خوريم. | |||||||||||||||
پير گفت: آنچه من مىگويم تَعَّلُم ارباب حقيقت است، و آنچه شما مىجوئيد تحکّم اصحاب طريقت، چون سخن از روى تحکّم رودنه از روى تعلّم، شما را بر جان من فرمان بُود، و مرا جان در ميان ... | |||||||||||||||
چون بر آن مائدهٔ موعود، کالَحلَقِ المَسْرُود، بنشستيم و عقدهاى احترام از گردن احتشام به انبساط و ابتسام بگستيم، و وقت آنکه آفتاب منوّر بر چرخ مدوّر از گريبان مشرق به دامن مغرب رسيد و کحّال شب سرمهد ظُلام در چشم روز کشيد و مشک تاتار در عِذارِ نهار دميد، حالت روز مُتَغيَّر گشت و رداى صبح مُقَيّر. | |||||||||||||||
| |||||||||||||||
(۱) . اينجا (را) زايده است که بارى تأکيد معنى (براي) و ضرورت شعر آمده است. | |||||||||||||||
مضيف ظريف، با جبهٔ لطيف، و دستار نظيف بيامد و گستردنى بگسترد، و خوردنى بياورد، خوانى بنهاد از روى عروسان آراستهتر، و از زلف شاهدان پيراستهتر چون دَرْجِ از تنگ مزّين به هزار رنگ، به هر ظرفى اِبائي، و به هر گوشهاى اِنائي، اِبا از اِنا لطيفتر، و ظرف از مظروف ظريفتر، حيوان برى و بحرى را شامل و شايع، و الوان عتيق و طَرى را حامل و جامع، ثوربا حَمَل در يک برج انباز گشته و سَمک باطير در يکدُرج همراز. | |||||||||||||||
| |||||||||||||||
در هر نوع خُضرتى و طراوتي، و در هر لقمه لذّتى و حلاوتي، هالاتِ کاسات سِکبا، چون بَدْر در صدر جاى گرفته،و چشمهٔ خورشيد از صفاى آن تيره شد، و ديده در آن سکباج خيره گشته، سرکهٔ او چون روى بخيلان، و زعفران او چون رنگ عليلان، چون چهرهٔ عاشقان مُخلّل و چون لب معشوقان معسّل، به مغز بادام مُلَوَزّ و به شکر عسکرى مطرّز، و به زعفران مطيّب و مزعفر. | |||||||||||||||
| |||||||||||||||
چون پير را چشم بر اِناى سِکبا افتاد، لرزه بر اعضاء و اجزاء افتاد. |
همچنین مشاهده کنید
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست