|
| ديدگاههاى مکتب برهمکنشى نمادى
|
|
مفهوم نقشها در مکتب برهمکنشى نمادى که در اصل به ژرژ هربرت ميد برمىگردد و روشنترين بيان آن بهوسيله تورنر (۱۹۶۲، ۱۹۵۶،۱۹۵۵) ذکر شده است از سنت کارکردگرايان در دو نقطه مهم فاصله مىگيرد و بهوسيله اين دو نقطه از آن جدا مىشود. يکى اينکه بهنظر مىرسد نقشها در اينجا کمتر از چيزى است که قبلاً وجود داشته و بهمنزله متغير مستقل در تحليلها وارد مىشود. نقشها برحسب اين برداشت در فرآيندهاى برهمکنشى 'به جريان مىافتند' ، کسب مىشوند، مورد گفتگو قرار مىگيرند، تأييد مىشوند و دائماً تغيير مىکنند. بهعلاوه اين نقشها بر 'تفسيرها و تعبيرات' متفاوتى مبتنى هستند. اين مفهوم نقشها که همچنين بهعنوان مفهوم تفسيرى نقشها معرفى و مشخص مىگردد (رجوع کنيد به: ويلسون، ۱۹۷۰) بيشتر فرآيندهاى ايجاد نقشها و تغييرات آنها را منعکس مىکند و نيز به مراحل ادراک و استنباط و تفشير آنها از طريق شرکتکنندگان در تعامل يا برهمکنشي، به تفکر مىپردازد (رجوع کنيد به: کراپمان Krappmann در ۱۹۷۱). تورنر در اينجا بهويژه تفاوت بين 'Role Making Role taking' را وارد قضيه مىکند که به اصطلاح اول، برعهده گرفتن منفعل و منفى نقش بيگانه نشان داده مىشود و به اصطلاح دومى برعکس عناصر مرکبه تشکيلدهنده و سازنده مثبت نقشها و بهکار گرفتن آنها (بازى کردن نقشها) را نشان مىدهد.
|
|
تورنر از اين انديشهها آغاز مىکند (وکرد) و سپس بعدها مفهوم 'برعهده گرفتن نقشها' در پوشش کار او بهطور جدى دچار تغيير شده است. بعداً او ديگر برعهدهگيرى نقش بيگانه را مشخص نمىکند، بلکه بيشتر 'خود را داخل کردن' در شخص ديگر يا بهصورت برداشت و فکر کلى مطرح مىکند که اين شيوه تفکر و تحقيق قبلاً در نزد ژرژ هربرت ميد تاحدى آماده شده بود (بهصورت: 'Taking the role of another' )
|
|
روشن است که چنين ديدى از اشياء حدودى دارد. اين ديدگاه فقط در آنجا مىتواند کمک کار باشد که حقيقت در آن نقشها بهطور گوناگون قابل تفسير يا نيازمند تفسير باشند يا در آنجائى که قابل ساختدهى و بحث و گفتگو هستند يا آنجا که امکانات 'خودسازى نقشها' فراهم باشد و اين امر تقريباً وقتى مورد دارد که موقعيت شغلى معين، اولين بار اشغال مىشود؛ فىالمثل ساختدهى برنامههاى آموزشى بهوسيله دارندگان کرسىهاى درسى تازه مستقر يافته - يا اينکه وقتى مناسبات برهمکنشى غيررسمى ابتدائاً مىبايستى بهکار گرفته شوند - فىالمثل شکلدهى به نقشها تقريباً در چارچوب رابطه عشقى يا ازدواج. امکانات تفسيرى انديشههاى نقشها (و برداشتهاى نقشها) البته در مقياسى محدود مىشوند که در آنها نقشها بهنوعى صورتبندى شده و شکل گرفته باشند (به اصطلاح فورماليزه شوند)؛ تقريباً در سازماندهىهاى ديوانسالارانه، در جريانات و مراحل اجرائى توليد و غيره. با وجود اين انديشه تفسيرى نقشها به ما نشان مىدهد که تحليلهاى نقشها بر وضع مهمى دلالت دارند مبنى بر اينکه نقشها 'مىتوانند با درجات متفاوتى از شدت، شکل يابند' يعنى صوريت شوند بهطورى که آنها کم و بيش طرحهاى ساخت يافته را دارا باشند و اينکه آنها آزادى حرکت و تحرک متفاوت را براى عمل کردن، تضمين کنند. قبلاً اين ديدگاهها خيلى زود بهوسيله نظريه تجربى انجام شده روانشناسى اجتماعى براى نقشها، بهکار گرفته شده است (رجوع کنيد به: گراس و همکاران، ۱۹۵۸؛ بيدل (Biddle) و توماس، ۱۹۶۶ و نيز ويسوده ۱۹۷۷ و بيدل ۱۹۷۹ و ۱۹۸۶).
|
|
و اما تفاوت دوم با مفهوم نقشهاى کارکردگرائى براى مکتب برهمکنشى نمادى عبارت از اين است که اين مفهوم نقش اجتماعى را کمتر بر انتظارات موقعيتى مبتنى مىکند، بلکه بيشتر آن را بهمنزله 'طرح نمونهسازىهاى اجتماعي' (soziales Typisierungsschema) مىفهمد. به اين ترتيب اين مکتب مفهوم نقشها را در نزديکى آن مفهومى قرار مىدهد که ما قبلاً آن را بهعنوان 'نمونههاى سيستمي' معرفى کردهايم آن هم بهمنزله روى هم قراردادن و جمع کردن قضاياى پيچيده تحت يک طرح تفسيرى ساده شده يا سادهکننده. به اين ترتيب ممکن مىشود که از 'نقشهاى انحرافي' (رجوع کنيد به،مبحث انحراف اجتماعى - نقش انحرافى و هويت) سخن گفته شود، مثل نقش همجنسبازان، نقش دختران رقاصه بدکاره (Mauerblümchen)، نقش بىسرپناهان، نقش افراد تکرو و کنارهگير و غيره. تاحدىکه اين مفهوم نقشهاى کاملاً جدا از ديدگاه موقعيتى (Positionale Aspekt)، کاربرد پيدا کند، ما ترديد نداريم که اين مفهوم همچنين مىتوانست ثمربخش و مفيد باشد و در عين حال با اين کار انسان بيش از پيش از ساختارهاى ضابطهاى و هنجارهاى انتظارات (نورماتيو) دور مىشود که در مرکز تعريف ذکر شده قرار دارند. با وجود اين انتقال از نقشهاى مورد تأکيد قرار گرفته نورماتيو (مثل نقش مردان) تا حد ساده نمونههاى گوياى نقشها (مثل مرد نمونه) بهطور کلى سيال و نامشخص است. اين امر منعکسکننده حالتى است که حتى فهم و درک و تفسير هنجارها و انتظارات در جامعه ما فرآيند مبتنى بر نمونهسازى گويا مىباشد.
|
|
طراحى نمونهسازىها در خدمت تفاهم سادهتر هستند، يعنى کار تفاهم را سادهتر مىکنند. از ديد جامعهشناسى تفسيرى مىتوان نقشها را بهمنزله 'طرحهاى تفسيري' نوع خاص، فهميد و تلقى کرد. اين طرحها در اين ديدگاه 'وسايل و ابزارهاى واسطهاي' و يا همچنان که شولاين (Schülein) در ۱۹۸۹ مىگويد: شيوههاى (Modi der Thematisierung) موضوعى کردن واسطهها ناميده مىشوند. بهنظر اين مؤلف 'نقش در جهت تسهيل فرآيندهاى برهمکنشى و نيز در جهت حراست از ساختارهاى معين برهمکنشى عمل مىکند. نقشها در تدارک اين امر هستند که برهمکنشىها بهطور کامل در نقطه صفر (يعنى در وضعيت موجود فرآيندهاى بخشي) (Teilprozesse) آغاز بهکار نکنند، بلکه از همان ابتداء و پيشاپيش بتوان با وجود اينکه غيرمحتمل مىنمايد، روى تصريحات و قرارهاى ثابت حساب کرد' (شولاين، ۱۹۸۹، ص ۴۹۲).
|
|
درنتيجه نقشها پيچيدگى امکانات برهمکنشى را (در مفهوم و معناى مورد نظر لومان) تقليل مىدهند و با اين کار هزينههاى برهمکنشى را نيز تخفيف مىدهند (در معناى ديدگاه نظريه سودمندي). نمونه ساختار 'حفظ شده' يا نهادينه شده در اينصورت تا حدى براى کنار گذاشتن، آماده است و با اين کار عملکردنها از ذهنيتها خالى مىشود.
|
|
با وجود اين و با اين شيوه نگرش - نقشها را بهمنزله ابزارهاى مبادله در نظر گرفتن - انسان مجدداً به پارادايم کارکردگرائى نزديک مىشود. در اينجا هم سرانجام موضوع عبارت است از اين مسئله که چگونه مىتوان سيستم عمل کردن را با نيازها و ضرورتهاى ساختارى - اجتماعى مربوط کرد.
|