سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

چنان مستم چنان مستم من امروز


چنان مستم چنان مستم من امروز    که پیروزه نمی‌دانم ز پیروز
به هر ره راهبر هشیار باید    در این ره نیست جز مجنون قلاوز
اگر زنده‌ست آن مجنون بیا گو    ز من مجنونی نادر بیاموز
اگر خواهی که تو دیوانه گردی    مثال نقش من بر جامه بردوز
خلیل آن روز با آتش همی‌گفت    اگر مویی ز من باقیست درسوز
بدو می‌گفت آن آتش که ای شه    به پیشت من بمیرم تو برافروز
بهشت و دوزخ آمد دو غلامت    تو از غیر خدا محفوظ و محروز
پیاپی می‌ستان از حق شرابی    ندارد غیر عاشق اندر آن پوز
بده صحت به بیماران عالم    که در صحت نه معلومی نه مهموز
چو ناگفته به پیش روح پیداست    چو پوشیده شود بر روح مرموز
خمش کن از خصال شمس تبریز    همان بهتر که باشد گنج مکنوز


همچنین مشاهده کنید