اعتراض بديهى به نظريه 'روانشناسى عنصرگرائي' (Psychological Elementism) اين است که 'تجربه پديداري' مداوم در حال تغيير است. اين تغيير همانطور که جيمز به روشنى بيان نمود، مانند جريان رودى است که نمىتوان گروهبندى عناصر را در ان تعيين نمود. وونت براى تأکيد بر اين واقعيت به لغت 'عنصر' نام 'فرآيند رواني' (Mental Process) داد. اهميت و قدرت اين واژه در اين است که تجربه را بهعنوان يک فرآيند مداوم متغير و امرى 'فعال' مىداند.
اين ديدگاه ما را به مطرح کردن 'نظريه واقعيت' (Theory of Actuality) وونت مىکشاند. در اساس اين نظريه چيزى بيش از اين نيست که روان بهعنوان موضوعى واقعي، امرى پديدارى است و عنصرى ثابت نيست. ولى در اص روان فعال است، و در اينجا است که معناى قديم و جديد لغت 'واقعي' (Actual) در کاربرد آن در مورد روان مشهود است بهعبارت ديگر مىتوان گفت که بشر صاحب يک 'روان زنده واقعي' (A Real, Live Mind) است.
از واژه 'فرآيند رواني' هميشه انتظار مىرفته که روانشناسى را عليه ورود مفهوم ثابت روان محافظت کند، ليکن چنين نبوده زيرا که معناى اين اصطلاح متغير بوده است. از ديدگاه روانشناسان دروننگر فرآيندهائى مانند احساسات، تصاوير ذهنى و عواطف ساده اغلب بهعنوان تکههاى ثابت هوشيارى فرض مىشد و درنتيجه منجر به جزئىگرائى يا 'عنصرگرائى کاذب' (false Elementism) مىگرديد که وونت را مسئول آن مىدانستند و نهضتهائى مانند روانشناسى گشتالت و رفتارگرائى عليه آن قيام نمودند. البته وونت تاحدى مسئول بود، زيرا اعتقاد به اينکه يک عنصر، يک فرآيند است آنطور که وونت مىگفت، فقط سبب ايجاد مفهومى دشوار و مبهم مىگردد، همچنان که شد.
وونت برداشت خود از محتواى روان را با بيانيهاى متضاد ارائه داد. بدين معنى که؛ روان پديدهاى واقعى است، و از اينرو عنصرى ثابت نمىتواند باشد. او موجودى فعال است و فعلپذيرى و نافعالى در آن نيست. او فرآيند و نه شيء است. از اين جهت روند آن طبق تکامل قانونمندانهاى است. اين بيانيهها نظريه او را راجع به واقعيت روانى خلاصه مىکند.
قوانين رواني
از نظر وونت قانون اصلى در روانشناسى همان چيزى است که با واژه 'علت رواني' (Psychic Causality) معرفى نمود. تحت اين اصل او تمام قوانينى که ارتباط بين دادههاى هوشيارى را تعيين مىنمود، آورد. اساس اين اصل فقط در حيطهٔ پديدارى صادق بوده، و نبايد با 'علت پسيکوفيزيکي' (Psychophysical Causality) که شامل اتکاء روان بر بدن است، اشتباه گردد.
در اين مورد چنين گفته شده است که علت و معلول مفاهيم فيزيکى هستند که کاربردى براى روان ندارند. پاسخ وونت به اين سؤال اين بود که رابطه على در امور روانى با رابطه على در مسائل فيزيکى فرق مىکند، ليکن کاربرد لغت 'علت' در امور روانى نيز جائز است، بهشرطى که ما بفهميم در اين حيطه چه معنائى مىدهد.
در وهله اول، 'علت' در امور فيزيکى مفهومى است که در ارتباط با بستگىهاى عناصر وجوددار معنىدار است؛ از اين ديدگاه هيچ 'عنصر رواني' وجود ندارد، زيرا که روان 'واقعيتهاى فعال' است. بنابراين بايد اين فرض را بپذيريم که 'علت' در امور روانى با ارتباطات جداگانه بين عناصر ثابت و دائمى روانى سروکار دارد. در وهله دوم، مشاهده مىکنيم که رابطه علّى در مسائل فيزيک در آن زمان براساس برابرى انرژى در علت و معلول محاسبه مىشد؛ بدين معنى که اين دو عامل نه تنها به شکلى با يکديگر همبستگى دارند که علت مقدم بر معلول است، بلکه آنها بهگونهاى با يکديگر بستگى دارند که تغيير علت را بهصورت معلول مىتوان با تعيين مقدار مشخصى انرژى محاسبه نمود. اين يک ديدگاه متداول قرن نوزدهم از مسئله 'عليت' بود، گرچه شتباه بودن آن بعداً معلوم شد. مىدانيم که چيزى مستقل به نام انرژى روانى يا مفهوم دربرگيرندهاى که تمام انرژىهاى روانى را به آن پديده بهخصوص تقليل داد، وجود ندارد. بنابراين هنگامى که از عليت در روان صحبت مىشود، برابرى يا توازى آن با عليت فيزيکى مدّنظر نيست. عليت روانى فقط عبارت است از اصل رشد يا تکامل روان، در جائى که تغييرات 'قانونمند' (Lawful change) روند طبيعى يک روان فعال است. خوانند در اينجا مىتواند ببيند که نظريه وونت درباره عليت با بحث هيوم (Hume) در اين ارتباط مطابقت دارد، و اينکه در علم فيزيک، اصل 'برابرى انرژي' (Quantitative Energy) به ديدگاه کلى عليت پيوند زده شده تا دکترين صرفهجوئى انرژى (conservation of Energy) بهوجود آيد.
وونت معتقد بود که 'روان پديداري' هميشه در تغيير است، ليکن اين تغييرات قانونمند هستند. 'عليت رواني' (Psychic Causality) بهعنوان يک اصل تنها بيان اين نظر است که جهت و الگوى هوشيارى سيال، دائماً بستگى به 'قوانين مشخص ترادف' (Definite Laws of Sequence) دارد، بدين معنى که 'اين' (This) معمولاً به دنبال 'آن' (That) واقعه مىآيد، و 'اين' و 'آن' خود 'فرآيندها' هستند و نه عناصر يا اشياء ثابت. تحت عنوان قانون کلى عليت قوانين فرعى ديگر نيز آمده است. يکى از مهمترين آنها قانون 'برآيند رواني' (Psychic Resultant) است. اين قانون با آنچه که جان استوارت ميل ارائه داد تفاوت چندانى ندارد. در اين اصل، با نظريه 'شيمى رواني' وونت آشنا مىشويم. مهمترين تغييرات در نظريه 'ترکيبات رواني' (Mental Synthesis) بهدست جيمز ميل و جان استوارت ميل انجام شد.
جيمز ميل معتقد بود که تعداد بسيارى از ايدههاى انسان ممکن است بهوسيله 'ارتباط' به يکديگر بافته شده و يک ايده مرکب (Complex Idea) را بهوجود آورند، و ماهيت اين ترکيب را براساس اين واقعيت مىتوان درک کرد که تمام اجزاء آن در واقع هنوز حاضر هستند. ولى جان استوارت ميل، براساس علم شيمى قياس بهعمل آورد، بدين معنى که ترکيب عناصر برآيندى کيفى بهدست مىدهد که شامل ويژگىهائى است که با ويژگىهاى يک يک عناصر ترکيبکننده آن متفاوت است اين نظريه 'ترکيب خلاقه' (Creative Synthesis) است که مرادف همان فرضيه برآيند روانى است، و معنى آن اين است که اين ترکيبات برحسب علت و قانونمندى ايجاد مىگردند.
هنگامى که نظريه 'ارتباطي' را مخالفين او شبيه نظريه شيمى روانى مىدانند، معمولاً معترضين به ديدگاه شيمى رواني، اتمى - مولکولى که خاص جيمز ميل بود اشاره دارند تا 'شيمى رواني' نسبتاً منطقى و معقول جان استوارت ميل و وونت.
قانون فرعى ديگر، قانون 'روابط رواني' (Psychic Relations) است؛ که مىگويد يک 'مضمون رواني' در ارتباط با مضامين روانى ديگرى که با آنها مرتبط است اهميت مىيابد. چنين ديدگاهى بهوضوح شامل نظريه 'ارتباطى معانى و اشياء' (Associationistic Theory of Meaning And Objects) مىشود که ما مورد بررسى قرار دادهايم. ولى تفکرات وونت را مىتوان در سطح مشخص و ملموسترى ترسيم کرد، زيرا که استفاده او از اصل فوق براساس دادههاى 'قانون وبر - فخنر' (Weber - Fechner Law) استوار است. وبر گفته بود که اين قانونى است پسيکوفيزيکي، بدين معنى که بيانگر رابطه قابل سنجشى بين فرآيندهاى روانى و بدنى مىباشد. برخى معتقد بودند که اين ارتباط کاملاً فيزيولوژيک بوده و نشانگر رابطه بعضى فرآيندهاى پيرامونى با برخى فرآيندهاى مرکزى اعصاب است. وونت اعلام کرد که اين ارتباط کاملاً روانشناختى است. احساس، تحريکات عصبى و محرک همه با مقدار 'شدت' خود تناسب دارند، ليکن قضاوت درباره مقدار تفاوت بين دو احساس متناسب با حجم احساسات است.
چنين بيانيهاى کاملاً شبيه اين نظريه است که قضاوت تفاوتها به شکل مستقيم متناسب با لگاريتم مقدار يا حجم احساس مورد قضاوت است. با اين تفصيل پرواضح است که قانون روابط روانى در اينجا حاکم است. اهميت تفاوت بين دو احساس بستگى به رابطه 'حجمهاى مطلق' (Absolute Magnitude) آنها دارد. 'قانون روانى نسبيت' (Psychological Law of Relativity) وونت از اين بحث بهوجود آمد. وونت همچنين قانونى بهنام 'قانون رونى تضادها' (Law of Psychic Contrasts) ارائه داد که در واقع مورد خاصى از قانون روابط روانى است. براساس آن پديدههاى متضاد روانى يکديگر را تقويت مىنمايند. وونت اين قانون را بر اين اساس پايه گذارد که مشاهده کرده که تضادهاى عاطفى زمانى رخ مىدهد که تعارض بين عواطف جفتى (Paits of Feelings) کاملاً محسوس است.
انواع ارتباطات دولت
براى وونت 'ارتباط' ، يکى از مهمترين موارد عملکرد قانون برآيندهاى روانى محسوب مىشد، اين امرى طبيعى است، زيرا که او از روانشناسى انگليس به مقدار زيادى الهام گرفت، ليکن وى خود آن را تکامل بخشيد. 'ارتباط' اصل اساسى برقرار کردن اتصال است و در شکل ابتدائى آن همزمان رخ مىدهد، گو اينکه بهصورت متعاقب نيز حادث مىگردد. ارتباط امرى منفعل (Passive) است زيرا ارتباط فعال را اندريافت مىگويند.
۱. درآميختگى (Fusion): که ممکن است درآميختگى شديد (Intensitive Fusion) صداها و عواطف باشد، و يا درآميختگى گسترده ديدن و لمس کردن باشد. يک درآميختگى بهنظر او، هميشه شامل ترکيب عناصرى است که نتيجه آن از دست رفتن استقلال هريک از عناصر و يا حاکميت يکى بر ديگرى است. نمونههاى درآميختگى صداهاى کلى که قابل تجزيه به نواهاى فرعى بوده و يا عواطف مرکب و پيچيده که قابليت تجزيه به عواطف ساده را دارد.
۲. جذب (Assimilation): بهوسيله 'شباهت' يا 'تضاد' صورت مىگيرد. نمونه بارز اين موضوع خطاهاى بصرى است. هنگامى که 'گسترش پديداري' (Phenomenal Extension) يک خط، توسط افزودن يک 'گسترش هندسي' (Geometrical Extension) زياد مىشود، جذب بهوسيله شباهت انجام مىگردد؛ زمانىکه گسترش پديدارى بهعلت گسترش انگيزه تقليل مىيابد، جذب بهوسيله تضاد صورت مىگيرد.
۳. پيچيدگى (Complications): که در آن 'ارتباط' بين حواس مختلف رخ مىدهد. اين واژه را همانطور که قبلاً ديديم نخست هربارت بهکار برد. اهميت آن تا اندازهاى مرهون 'آزمايش پيچيدگي' است، يعنى آزمايش کلاسيکى که از کشف معادله شخصى توسط ستارهشناسان بهوسيله روش مشاهده 'گوش و چشم' نشأت مىگيرد. معهذا، پديده پيچيدگى از نظر وونت شامل تقريباً کليه ادراکات پيچيده مىگردد، مانند ادراکات بصرى سختى يا سردى يک جسم، افزودن تصوير بصرى يک وسيله موسيقى به صداى آن، و 'ارتباطات کلامي' (Linguistic Association) بين ايدهها مانند صداهاى لغات که نماينده خود لغات و نيز شکل لغات بوده است.
۴. علاوه بر اين ارتباطات ادراکي، ارتباطات متعدد مربوط به حافظه نيز وجود دارد، موضوعى که ابينگهاوس بعدها با اختراع روش آزمايشگاهى مطالعه ارتباطات و حافظه را تکامل داد.