|
|
یک مثل قدیمی میگوید که 'متضادها همدیگر را جذب میکنند' . عشاق هم با شور و حرارت از تفاوتهائی که با یکدیگر دارند صحبت میکنند: 'من عاشق قایقرانی هستم، او از کوهنوردی خوشش میآید' ؛ 'من دانشجوی مهندسی هستم، اما او در رشته تاریخ درس میخواند' . اما این افراد فراموش میکنند که هر دوی آنها فعالیت در فضای باز را دوست دارند؛ هر دو دوره تخصصی را میگذرانند؛ هر دو عضو حزب دموکرات هستند؛ ملیّت، دین، طبقه اجتماعی و سطح تحصیلات هر دو یکسان است، و احتمالاً از لحاظ سنی دو یا سه سال و از لحاظ هوشی تنها چند نمره هوشبهر از هم فاصله دارند. خلاصه اینکه، مَثَل قدیمی مزبور عمدتاً نادرست است.
|
|
پژوهشهائی که از ۱۹۷۰ تاکنون صورت گرفته نتیجه یاد شده را تأیید کرده است. بیش از ۹۲ درصد زن و شوهرهای آمریکائی همنژاد، و ۹۴ درصد آنان همکیش هستند. بهعلاوه زمینهیابیهای آماری نشان میدهد که زن و شوهرها بهطور معنیداری به یکدیگر شبیه هستند و این شباهت منحصر به ویژگیهای جامعهشناختی همچون سن، نژاد، دین، تحصیلات، و طبقه اجتماعی - اقتصادی نیست، بلکه در مورد ویژگیهای جسمی از قبیل بلندی قد و رنگ چشم و ویژگیهای روانشناختی همچون هوش نیز صادق است (روبین، ۱۹۷۳).
|
|
در یک تحقیق پردامنه درباره شباهت و دوستی، در ازاء شرکت در آزمایش، به مدت یک سال مسکن رایگان در یکی از ساختمانهای بزرگ دانشگاه میشیگان در اختیار دانشجویان پسر قرار گرفت. برای هر دانشجو براساس اطلاعات بهدست آمده از آزمونها و پرسشنامهها، یک هماتاقی در نظر گرفته شد بهطوری که در مورد گروهی از دانشجویان، دو هماتاقی کاملاً شبیه یکدیگر و در مورد گروه دیگر کاملاً نامشابه بودند. بعد پژوهشگر با اجراء پرسشنامهها و سنجش نگرشها، الگوهای دوستی دانشجویان را در خلال یک سال تحصیلی مورد مطالعه قرار داد. زندگی این دانشجویان از جهات دیگر شبیه زندگی در سایر خوابگاههای دانشجوئی بود.
|
|
هماتاقیهائی که از آغاز شبیه هم بودند عموماً به یکدیگر علاقه نشان دادند و در پایان برای دوستان بهتری شدند تا هماتاقیهائی که در آغاز شبیه یکدیگر نبودند. اما وقتی سال بعد این تحقیق با گروه دیگری از مردان تکرار شد، معلوم گردید که اثر 'آشنائی موجب علاقهمندی میشود' ، حتی از اثر شباهت هم قویتر است. صرفنظر از اینکه هماتاقیها در آغاز بر مبنای شباهت زیاد انتخاب شده بودند یا شباهت کم، در هر حال بین همه هماتاقیها علاقهمندی بهوجود آمده بود (نیوکام 'Newcomb' ، سال ۱۹۶۱).
|
|
یکی از علل بهوجود آمدن علاقهمندی بر اثر شباهت احتمالاً این است که افراد برای عقاید و سلیقههای خود ارزش قائل هستند و از معاشرت با کسانیکه انتخابهای آنها را تأیید میکنند لذت میبرند و چهبسا از این راه عزتنفس آنها تقویت میشود. اما شاید دلیل اصلی بهوجود آمدن علاقهمندی بر اثر شباهت صرفاً همان عواملی باشد که گفتگو میشود. یعنی مجاورت و آشنائی. هم هنجارهای اجتماعی و هم شرایط موقعیتها سبب میشوند ما در کنار کسانی شبیه خود قرار گیریم. اغلب گروههای دینی ترجیح میدهند یا اصرار دارند که پیراوانشان عشق و دوستی خود را به جامعه دینی خود محدود سازند. هنجارهای فرهنگی نیز به جور بودن افراد از لحاظ نژادی و سستی در حد متعارف نظم میبخشند. مثلاً، یک زن مسن و یک مرد جوان هنوز هم یک زوج نامتناسب محسوب میشوند. شرایط موقعیتها نیز نقش مهمی ایفاء میکند. بسیاری از زن و شوهرها در دانشگاهها با هم آشنا میشوند و این خود تضمین میکند که آنان از نظر سطح تحصیلات، هوش عمومی، آرزوهای شغلی، و احتمالاً از نظر سن و پایگاه اقتصادی - اجتماعی شبیه یکدیگر باشند. به همین ترتیب احتمال دارد تنیسبازان در زمین تنیس، لیبرالهای سیاسی در یک راهپیمائی ضد تبعیض نژادی، و کارگران در جلسات اتحادیه کارگری با یکدیگر آشنا شوند.
|
|
بهرغم آنچه گفته شد، ضربالمثل 'متضادها یکدیگر را جذب میکنند' هنوز هم ممکن است در مورد برخی ویژگیهای مکمل شخصیتی صادق باشد (وینچ 'Winch' ، کتسانز 'Ktsanes' و کتسانز ، ۱۹۵۴). روشنترین نمونه در این زمینه، وضع یک فرد بسیار سلطهجو است که احتمالاً خواهان دوستی با یک فرد نسبتاً سلطهپذیر خواهد بود؛ یا فردی که در انتخابهای خود بسیار یکدنده است احتمالاً با کسی بهتر میتواند بسازد که آدمی بسیار انعطافپذیر و حتی 'بیاراده' باشد. این پدیده را 'فرضیه نیاز مکمل ـ need complimentarity hypothesis' نام نهادهاند. اما حتی در مورد ویژگیهای مکمل نیز میتوان یک شباهت زیربنائی در نگرشها مشاهده کرد. مثلاً رابطه زناشوئی شوهر سلطهجو و زن سلطهپذیر تنها هنگامی میتواند رضایتبخش باشد که آنان این نقشهای جنسی سنتی را مطلوب بدانند. حتی موفقیت نقشهای مکمل نیز منوط به این است که یک شباهت زیربنائی در نگرشهای طرفین در مورد عدم شباهت وجود داشته باشد.
|
|
اما اشکال اصلی فرضیه نیاز مکمل این است که شواهد چندانی در تأیید آن وجود ندارد (لوینجر 'Levinger' ، سن 'Senn' ، ویورگنسن 'Jorgensen' ، سال ۱۹۷۰). یک تحقیق نشان داد که سازگاری زناشوئی زوجهائی که حداکثر پنج سال از ازدواجشان میگذشت بیشتر تابع میزان شباهت آنها بود تا میزان مکمل بودن آنها (مییر 'Meyer' و پهپر 'Pepper' ، سال ۱۹۷۷). کوشش در راه شناسائی آن دسته از ویژگیهای شخصیتی که دو به دو نقش مکمل دارند چندان موفقیتآمیز نبوده است. با در نظر گرفتن همه بحثها و بررسیها باید گفت شباهت نقش مهمتری بر عهده دارد.
|
|
|
فرضیه جور بودن (matching)
|
|
جذابیت جسمانی نقش چندان مهمی در انتخاب همسر ندارد. مردم معمولاً در کوششهای همسریابی خود سرانجام به همسری میرسند که از نظر شکل ظاهر شباهت زیادی به خود آنها دارد (برشید و الستر، ۱۹۷۴). در یک تحقیق، داوران عکسهای ۹۹ زن و شوهر را از نظر جذابیت جسمانی ارزیابی کردند بیآنکه بدانند چه کسی همسر چه کسی است. بین ارزیابیهای جذابیت جسمانی زن و شوهرها بهطور معنیدار همخوانی بیشتری وجود داشت تا بین ارزیابیهای عکسهای زنان و مردانی که بهطور تصادفی بهعنوان زن و شوهر همتا شده بودند (مرستاین 'Murstein' ، سال ۱۹۷۲). در یک تحقیق میدانی نیز که در شرایط زندگی واقعی صورت گرفت نتایج مشابهی بهدست آمد. در این تحقیق مشاهدهگران مستقل میزان جذابیت زن و شوهرها را در رستورانها، سالن انتظار سینماها، و گردهمائیهای اجتماعی مورد ارزیابی قرار دادند (سیلورمن 'Silverman' ، سال ۱۹۷۱).
|
|
پدیده جور بودن معمولاً طبق نظریه تصمیمگیری مبتنی بر انتظار - ارزش تبیین میشود. افراد ارزش کلی فردی را که جذابیت جسمانی دارد در میزان انتظار خود از دستیابی به او ضرب میکنند و از این راه کیفیت بازده انتخاب خود را به حداکثر میرسانند. بهعبارت دیگر، ما میکوشیم به جذابترین فرد برسیم، منتها در این میان واقعبینانه به تمایل ظرف مقابل نسبت به خودمان نیز میاندیشیم. بنا به این تحلیل، افراد کمجاذبه به سراغ افراد کمجاذبه میروند، زیرا انتظار دارند که اگر هدف را خیلی بالا بگیرند، شکست بخورند. حاصل کلی این بازار مکاره جور شدن افراد برحسب میزان جذابیت است: اغلب ما سرانجام به همسری میرسیم که از نظر جذابیت تقریباً همپایه ما است.
|