|
حدايقالسّحر از کتب علمى است که در حدود نيمهٔ قرن ششم تأليف گرديده است و از بهترين کتبى است که به امروز در علم بديع به رشتهٔ تأليف کشيده شده است، شيوهٔ اين کتاب در نثر مانند ديگر معاصرين او ساده و استادانه و بالنسبه کهنه و قديمى است و غير از لفظ 'در' که غالباً بهجاى 'اندر' استعمال شده است. و مطابقهٔ صفت و موصوف مانند 'صفات حميده' و نگاه داشتن ضمير مؤنث در فارسى چون 'کلمهٔ بعينها' و 'آن کلمات رابينها يا به تصحيفها' ديگر آوردن جمعهاى تازى با تنوين چون 'اسجاع' و 'ابيات' و 'لواحق' و 'بلغا' و 'فصحا' ديگر آوردن کلمات تازى با تنوين چون 'صورة' و 'معنيّ' و 'نسياً مَنْسياً' ديگر گاهى ضماير غير ذوىالعقول را در موارد غيرمُجاز جمع مىآورد چون: 'در اين دوبيتى چهارگونه ميوهٔ متناسباند و چهار عضو همچنين' ص ۳۵، ولى اين عمل بسيار نادر است و شايد از اغلاط کتابت باشد - ديگر اسم فاعل و اسم مفعولهائى به عربى چون 'مستکره' و مستقبح' و 'مستحسن' و 'مستعملش و 'مشتق' و 'متجانس' و 'متقارب' و 'مخفف' و 'مشدد' ديگر حذف چند فعل جملهٔ متعاطفه و ايراد آن فعل در جملهٔ آخر، مثال:
|
|
'اين صنعت چنان باشد که يک مصراع تازى و يکى پارسى و روا بود که بيت تازى و يکى پارسى و يا دو بيت تازى و دو پارسى و يا ده بيت تازى و ده پارسى بياورند' ص ۶۳، ديگر آوردن 'اِمّا' به کسر الف بهجاى 'يا' و 'وقتي' مانند:
|
|
'امّا بقلب، اِمّا بحساب، اِمّا بتشبيه، اِمّا بوجهى ديگر' ص ۷۰، ديگر 'الاّ که' در مورد استثناء منقطع يا اِضراب عوض 'جز که' يا 'جز اينکه' مثال: 'اين صنعت همان معمّى است، الا که اينرا طريق سؤال گويند' ص ۷۰، ديگر ضمير مفرد غائب غير ذيروح را که معاصرين او همه 'او' آوردهاند و رشيد هم غالباً رعايت کرده است، گاهى 'آن' آورده است، به شيوهٔ متوسطين و متأخرين، و من آن همه را از تصرف کاتبان پندارم.
|
|
|
- اَخشيج: ضد.
|
- آفرين و نفرين: مدح و هجو.
|
- افتادن: زايل شدن.
|
- باشگونه - واژگونه: مقلوب و عکس.
|
- بخشش: تقسيم.
|
- بر بند: وشاح.
|
- پارهپاره: مُقطّع.
|
- پهنا: عرض.
|
- چهارسو: مُربّع.
|
- درازنا: طول.
|
- دورويه: مُوجَّه.
|
- نمودار: انموذج، نمونه.
|
|
|
'حکايت است که بوعلىسينا روزى در بازار نشسته بود، روستائى بگذشت برّهٔ بهائى بر دوش گرفته بود، بوعلى پرسيد که: برّه بچند؟
|
|
روستائى گفت: بره اينجا بگذار و ساعتى ديگر باز آى تا بها بدهم.
|
|
روستائى او را مىشناخت گفت که: تو حکيم عالمى چرا بايد که اينقدر ندانى که بَرّه در مقابلهٔ ترازو باشد تا بها برنسنجى بره بخانه نبري.
|
|
بوعلى را از آن عجب آمد و او را اضعاف بهاى بره بداد.
|
|
اکنون در کمال لطافت اين سخن بايد نگريست حالى خاطر مردم ببره رَوَد که جانورست و بترازو که بدو زر بسنجند و مراد روستائى خود برج حمل و ميزان بود، چه اين هر دو برابر يکديگراند و نادره گفته است از جنس علم حکما و لايق بحال بوعلي ' ص ۴۰.
|
|
در اين دوره کتب علمى بسيارى به پارسى تأليف شده است از قبيل کيهان شناخت تأليف امام حَسَن قطّان مروزى در علم جغرافيا و ايزد شناخت تأليف عينالقضاة همدانى در توحيد و ذخيرهٔ خوارزمشاهى تأليف اسمعيلبنحسن جرجانى در تشريح و طب و قرابادين در نه مجلد و خود مؤلف آن کتاب را به عربى ترجمه کرده است و از اين قبيل کتب ديگر را که اگر بخواهيم به فهرست هريک بپردازيم بحث ما به درازا مىکشد و فايدتى بيش حاصل نيايد - سبک همهٔ اين کتب تقريباً همان است که مىدانيم، يعنى ساده و قدرى کهنهتر از کتب ادبى عصر و بدون تکلف و تصنع، و اين حالت در کتب علمى را عصرى قديمتر جارى بوده است و هم اين حالت تا قرن دهم که علما هنوز اهل ادب بودند دوام داشت.
|