دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
مجله ویستا
بیبی چَتَنتَن
در روزگار قديم چند نفرى عشاير بودند که محل نشستن آنها در بيابانى بود که يک دخترى از آنها سر کرده بقيه دخترها بود، بهنام بىبى چتنتن. اين دختر چهل شاگرد داشت که صبحها اينها را مىبرد و غروب آنها را جمع مىکرد و مىآورد به محل چادرها. تا يک روزى دزدها و اشرار آمدند خانههاى آنها را غارت کردند و هيچ براى آنها نگذاشتند. اينها پَسين (غروب) که از مدرسه آمدند ديدند جائى و اثرى از خانه و زندگى آنها نيست. گفتند: حالا کجا برويم و چه کار بکنيم؟ حيران مانده بودند که نگاه کردند ديدند توى دره، يک فرسخى کمتر يا بيشتر آتش روشن هست. اين آتش روشن و خاموش مىشد. گفتند ها (بله) اِيشوم (احشام) خودمان هست که مىترسن، آتش را مرتب روشن کنند. همينطور به هواى آتش کور مکور رفتند و رفتند تا رسيدند به آن آتش. ديدند نه، يک ديوزادى برِ اين آتش هست و دو تا دختر دارد. اينها رفتند جلو و سلام دادند. ديوزاد جواب داد: عليکمالسلام، بىبى چتنتن تو کجا اينجا کجا؟ بىبى چتنتن گفت: ما غروب اومديم تو اِيشوم اثرى از آنها نديديم، بعد ديديم اينجا چراغى روشن هست، گفتيم حتماً اومدن به اينجا، ما هم اومديم اينجا تا شما را ديديم. |
ديوزاد گفت: طورى نيست فرزند بيائيد خستگى بيندازيد (خستگى در کنيد) و بخوابيد و استراحت کنيد خودم فردا صبح مىآيم ايشوم شما را نشان مىدهم. منظور ديوزاد اين بود که اون شب همه اينها را از بين ببرد. بىبى چتنتن هم هوشيار بود، شب که مىخواستند بخوابند گرفت ناخنش را زخم کرد و نمک ريخت روى آنکه خوابش نبرد. خلاصه چه موقع شبى بود، ديوزاد از خواب بيدار شد و گفت: چه کسى خواب است چه کسى بيدار؟ بىبى چتنتن گفت: همه خواب به غير از بىبى چتنتن که بيداره. ديوزاد سؤال کرد: بىبى چتنتن چرا خوابت نمىبرد؟ دختر هم گفت: از بس اسبهاى شما شيهه مىزنند و صدا مىکنند، نمىگذارند ما بخوابيم. ديوزاد گفت: ناراحت نباش الان من مىروم اسبها را هفتا کوه مىکُنم آنطرف (هفت کوه آنطرفتر مىفرستم) تا شما خوابتون ببره. |
اسبها را سينه کرد و رفت که از هفت کوه رد کند. بىبى چتنتن هم ده تا از شاگردهايش را بيدار کرد و گفت: شما هم ده تا سنگ جاى خودتان بگذاريد و برويد فلانجا بايستيد و من همينطور ده تا ده از شما مىفرستم تا ببينم چه طور مىشه و همهتون سرِ يکجا بشويد و اگر يکمرتبه برويد مىآيد و پيدامون مىکنه. |
ديوزاد که برگشت باز سؤال کرد کى خواب است و کى بيدار؟ دومرتبه بىبى چتنتن گفت: همه خواب هستند به غير از من که بيدارم. ديوزاد گفت: اى بابا تو چرا خوابت نمىبره، اسبها را که بردم و رد کردم بخواب. دختر گفت: از بس ميشها صدا مىکنند نمىگذارند من بخوابم. ديوزاد گفت: من ميشها را هم رد مىکنم. تا اون رفت ميشها را رد کند، بىبى چتنتن ده تا ديگه از شاگردهايش را فرستاد و گفت برويد کنار همان ده نفر اولى در فلان جا. ديوزاد رفت و ميشها را هم رد کرد و آمد و باز هم سؤال کرد: کى خواب است و کى بيدار؟ دومرتبه بىبى چتنتن گفت: همه خوابيدند به غير از من که بيدارم. ديوزاد گفت: اى بابا، تو چرا خوابت نمىبره. گفت: از بس که گاوهايت صدا مىکنند گفت: گاوها را هم رد مىکنم تو ناراحت نباش و بخواب. تا رفت گاوها را از هفت کوه و دره رد کند، بىبى چتنتن ده تا ديگه از شاگردهايش را گفت هر کدام کنده هيزمى جاى خودش در رختخواب بگذارد و بروند پهلوى بقيه. |
ديوزاد برگشت و گفت: کى خواب است و کى بيدار؟ دختر گفت: همه خوابند و من بيدار. اين دفعه ديوزاد خيلى ناراحت شد و گفت: تو چه ناراحتى دارى که نمىخوابي؟ سه مرتبه تا حالا مرا فرستادى و نگذاشتى بخوابم و من دلم مىخواهد تو بخوابى و فردا بروى به ايشومتون برسي. بىبى چتنتن گفت: اى بابا همين خروسهايت خيلى آواز مىخوانند اگر همينها را بىصدا کني، من ديگر راحت مىخوابم. ديوزاد که رفت خروسها را بيرون کند بىبى چتنتن با ده نفر آخرى از آنجا بيرون رفت و به بقيه شاگردانش پيوست و گفتند خدايا به اميد تو. |
ديوزاد اين دفعه که برگشت هر چه صدا زد ديد سر و صدائى نمىآيد، خوشحال شد که همه خوابيدهاند، گرفت يک ديگ بزرگ آب کرد و هيزم فراوانى هم زير آن زد و گذاشت تا جوش بيايد و اينها را يکى يکى در ديگ بگذارد تا پخته بشوند و بخورد، ولى اينقدر از کارهاى بىبى چتنتن عصبانى بود که ندانست و بهجاى آنها دو تا دختر خودش را يکى يکى در ديگ آب جوش گذاشت و بعد که اينها آماده شدند به خيال خودش رفت دخترهايش را بيدار کند تا کمکش کنند هر چه صدا زد ديد دخترهايش نيستند. تمام رختخوابها را وارسى کرد ديد بهجاى دخترها هم سنگ و يا کنده گذاشتهاند و هيچ اثرى از آنها نيست و او بهجاى آنها دخترهاى خودش را کشته. در اين موقع ناراحت شد افتاد روى رد پاى دخترها و آنها را تعقيب کرد. |
بىبى چتنتن هم با شاگردهايش از آن منطقه دور شد و در بين راه ديد يک گل کبريتى افتاده، به بچهها گفت اين را برداريد به کارمان مىآيد. قدرى که جلو رفتند ديدند که يک گلوله نمکى افتاده، گفت: اين نمک را هم برداريد به دردمان مىخورد. باز يک تکه راهى ديگر رفتند باز ديدند که کمى کف دريا افتاده، گفت اين را هم برداريد و کف را هم برداشتند. نگاهى به دنبال سر خود کرد ديد به فاصله فرسخى کمتر ديوزاد پاچههايش را وَرماليد (بالا کشيده) و دارد بهعجله بهدنبال آنها مىآيد و هى به آنها صدا مىزند بايستيد من بيام کمکتان کنم تا به ايشوم برسيد. دخترها هم گفتند عجب تو مىخواهى تمام ما را بکشى و قصد کمک به ما نداري. بىبى چتنتن گرفت گل کبريت را پشت سر خودشان انداخت و گفت: يا حضرت سليمان پيغمبر ما را کمک کن، چون اين ديوزاد مىخواهد ما را از بين ببرد، يک آتشزارى به حکم خدا بشه بلکه نتونه بياد و بگذره که ما رد بشيم. يک شعله آتشى پشت سرشان از اين سر تا او سر شد. ديدند نه، ديوزاد باز هم از اين آتش عبور کرد. پاهايش هم سوخته ولى با اينکه پاهايش اوله (تاول) زده، ديدند داره مىياد. |
بىبى چتنتن گلوله نمک را انداخت پشت سرش گفت: ياحضرت سليمان پيغمبر اينجا يک نمکزار بشه اين نتونه ما را از بين ببره. به حکم خدا يک نمکزارى شد، شهر نمکى اندازه قد خونه کله زد، ديوزاد هم روى نمکها راه مىرفت تاولها هم پاره مىشدند پاهايش مىسوخت ولى به نمکزار هم محلى نگذاشت و تند عبور کرد. |
بىبى چتنتن ديد که ديگه خيلى به رسيدنشون نمونده. گفتند: ياحضرت سليمان پيغمبر اين ديوزاد حالا ديگه نزديکه ما را از بين ببرد، کف دريا را انداختن پشت سرشون و گفتند: ياحضرت سليمان پيغمبر اينجا يک دريائى بشه. به حکم خدا يک دريائى شد و چنان موجى گرفت که هيچجا معلوم نشد. ديوزاد رسيد لب دريا ديد اگر به دريا بزنه دريا مىبرش. صدا زد بىبى چتنتن من مىخواهم شما را نجات بدهم بلد نيستين، پرت افتادين به ايشومتون نمىرسين بايد نشونتون بدهم. هر طور تا شديد (رد شويد) بگوئيد تا من هم بشوم و بيايم شما را برسونمتون. بىبى چتنتن اشاره کرد و گفت: ما هر کدام را مىبينى به اندازه خودمون سنگ برداشتيم، اين دريا هر چه سنگينتر بشى زودتر تا مىشوى ما سنگ را وَرِبغل (به بغل) مىگيريم و تا مىشيم. ديو هم هى سنگ بزرگترى ورمىداشت ورنيفه (بر ليفهٔ شلوار) مىزد، دو تا هم وَرِبغل گرفت که رد شود ولى پاى اولى نه پاى دومى رفت ته دريا گم شد. |
همچنین مشاهده کنید
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست