|
علاوه بر تفکر گزارهای میتوانیم بهشیوهٔ تجسمی نیز، بهویژه بهکمک تصویرهای ذهنی، بیاندیشیم. در مبحث حاضر با این نوع تفکر دیداری سروکار داریم.
|
|
بسیاری از ما احساس میکنیم که بخشی از اندیشیدن ما بهشیوهٔ دیداری صورت میگیرد. اغلب چنین بهنظر میآید که یا ادراکات گذشتهٔ خود و یا پارههائی از آنها را از حافظه بازیابی میکنیم و بعد عملیاتی روی آنها انجام میدهیم طوریکه گوئی با ادراکهای واقعی سروکار داریم. برای درک بهتر این نکته سعی کنید به سه سؤال زیر پاسخ دهید:
|
|
۱. گوشهای سگ پلیس چه شکلی است؟
|
۲. اگر حرف انگلیسی N را ۹۰ درجه بچرخانید آن را بهشکل کدام حرف دیگری خواهید دید؟
|
۳. خانهٔ پدری شما چند پنجره دارد؟
|
|
در جواب پرسش اول، بسیاری از پاسخدهندگان گفتهاند که تصویر ذهنی سر سگ پلیس را در ذهن خود میسازند و در این تصویر به گوشهای سگ 'نگاه میکنند' تا 'ببینند' چه شکلی است. در پاسخ به پرسش دوم، اغلب افراد گزارش میکنند که نخست تصویر ذهنی حرف N را در ذهن خود میسازند و سپس آن را ۹۰ درجه 'میچرخانند' ، و بعد به آن 'نگاه میکنند' تا 'ببینند' چه حرفی است. در برابر پرسش سوم نیز اغلب مردم میگویند که نخست صورت ذهنی آن خانه را در ذهن خود مجسم میکنند و بعد با 'وارسی' (scanning) این صورت ذهنی تعداد پنجرههای آن را میشمارند (کاسلین - Kosslyn در ۱۹۸۳؛ شپرد - Shepard و کوپر - Cooper در ۱۹۸۲).
|
|
هرچندمثالهای فوق بیشتر برداشتهای شخصی را بازگو میکنند، اما همراه با شواهد دیگر گویای این نکته هستند که تجسم نیز متضمن همان بازنمائیها (representations) و فرآیندهای ادراک است (فینک - Finke در ۱۹۸۵). آدمی در تصویرهای ذهنی خود اشیاء و مکانها را با جزئیات بصری آنها میبیند: تصویر سگ پلیس، حرف N، و خانهٔ پدری را با 'چشم ذهن' خود تماشا میکنیم. علاوه بر این، عملیاتی که برروی این صورتهای ذهنی انجام میدهیم شبیه عملیاتی است که برروی اشیاء واقعی قابل رؤیت انجام میدهیم. تصویر ذهنی خانهٔ پدری را درست مثل خانهای واقعی بازبینی میکنیم و صورت ذهنی حرف N را طوری در ذهن میچرخانیم که گوئی یک شیء واقعی را میچرخانیم.
|
|
|
قانعکنندەترین شواهد دربارهٔ همانندی تصویرهای ذهنی با ادراکات شاید از آزمایشهائی بهدست آید که نشان دهند این دو (تصویرهای ذهنی و ادراکات) تحت کنترل ساختارهای مغزی واحدی هستند. در سالهای اخیر شواهد درخور توجهی در این زمینه گرد آمده است.
|
|
بخشی از شواهد یادشده حاصل بررسیهائی با بیماران آسیبدیده مغزی است. این بررسیها نشان میدهند که مشکلات ادراک دیداری بیماران با مشکلات مشابهی در تجسم فضائی آنان همراه است (فرح - Farah و همکاران، ۱۹۸۸). نمونهٔ بسیار بارز این پدیده در بیمارانی دیده میشود که دچار آسیب قطعهٔ آهیانهای نیمکرهٔ راست هستند. اینان گرفتار بیتوجهی دیداری (visual neglect) بهسمت چپ میدان بینائی میشوند. برای مثال، مردهائی که دچار این عارضه هستند، موقع اصلاح ممکن است در تراشیدن سمت چپ صورت خود غفلت کنند. عصبشناس ایتالیائی بیزیاک (Bisiach) نشان داده است (بیزیاک و لوزاتی - Luzzatti در ۱۹۷۸) که بیتوجهی دیداری خواست در ذهن خود مجسم کنند که در میدانی آشنا در شهر خود، میلان، در مقابل کلیسائی ایستادەاند. این بیماران اغلب اشیائی را که در سمت راستشان قرار داشت گزارش کردند ولی از اشیاء سمت چپ خود بهندرت نام بردند. سپس از این بیماران خواسته شد صحنه را از منظری دیگر در حالیکه جلوی کلیسا و رو بهمیدان ایستادهاند در ذهن مجسم کنند.
|
|
در این شرایط، گزارشهای بیماران فاقد چیزهائی بود که قبلاً گزارش کرده بودند (حالا همان چیزها در سمت چپ تصویر ذهنی آنان قرار داشتند). بنابراین، در این مورد بیتوجهی خاصی، هم در تجسم و هم در ادراک نمایان بود و این نکتهای است حاکی از آنکه ساختارهای آسیبدیدهٔ مغزی معمولاً هم در تجسم و هم در ادراک دخالت دارند. در برخی بررسیهای تازهتر کوشیدهاند بهکمک شیوههای بازبینی مغز نشان دهند که در افراد بهنجار، بخشهای معینی از مغز، هم تجسم و هم ادراک، را در کنترل خود دارند. در آزمایشی آزمودنیها، هم بهیک تکلیف محاسبه پرداختند ( 'سه تا سه تا از عدد ۵۰ کم کنید' ) و هم به یک تکلیف تجسم دیداری ( 'گردشی را در حوالی منزل خود مجسم کنید که طی آن از منزل بیرون میآئید و یک درمیان به کوچههای سمت چپ و سمت راست خیابان میپیچید' . در حال انجام هریک از این دو فعالیت، میزان جریان خون در بخشهای مختلف قشر مخ شخص اندازهگیری میشد. نتایج نشان داد که هنگام پرداختن به تکلیف تجسمی در مقایسه با تکلیف محاسبه، خون بیشتری در قشر بینائی مغز جریان دارد. بهعلاوه، معلوم شد که الگوی جریان خون در ضمن تکلیف تجسمی همان است که در تکالیف ادراکی نیز دیده میشود (رولند - Roland و فرایبرگ - Friberg در ۱۹۸۵).
|
|
|
|
|
تکالیف مورد استفاده برای تعیین اینکه آیا تجسم و ادراک ساختارهای مغزی همانندی دارند یا نه. در تکلیف ادراکی، آزمودنی بایستی بگوید حرف X برروی بخشی از حرف F قرار گرفته یا نه. در تکلیف تجسمی، آزمودنی بایستی شکل حرف بزرگ را در ذهن مجسم کند و بعد بگوید که حرف X بر بخشی از تصویر ذهنی آن حرف بزرگ قرار دارد یا نه. آزمودنی میداند کدام حرف بزرگ را مجسم کند چون حرف کوچک معادل آن در پائین زمینهٔ مخطط نوشته شده است (حرف کوچک در بخش مربوط به تکلیف ادراکی نیز ارائه شده است تا شرایط آزمایش همسان باشد) (اقتباس از کاسلین و همکاران، ۱۹۹۳).
|
|
در آزمایشی که اخیراً با روش پیایتی (مغزنگاری گسیل پوزیترون) (PET - Positron emission tomography) توسط کاسلین و همکارانش (۱۹۹۳) انجام شد ساختارهای مغزی مربوط به ادراک و تجسم به شیوهٔ جالبی مقایسه شدند. آزمودنیها در حالیکه مغزشان بازبینی میشد دو تکلیف متفاوت انجام دادند: تکلیف ادراکی و تکلیف تجسمی. در تکلیف ادراکی، نخست یکی از حروف بزرگ زبان انگلیسی (برای مثال F) با اندازهٔ بسیار بزرگ، در زمینهای مخطط ارائه میگردید و سپس حرف X در یکی از خانههای زمینهٔ مخطط ظاهر میشد. آزمودنی میبایستی بلافاصله بگوید که حرف X در یکی از خانههای زیرپوشش حرف F قرار گرفته یا نه (شکل تجسم و ادراک). در تکلیف تجسمی، همان زمینهٔ مخطط، بدون تصویر حرف بزرگ، اما همراه با یکی از حروف کوچک در بخش پائین آن، ارائه شده بود. به آزمودنیها گفته شده بود که بایستی تصویری از حرف بزرگ مربوط به حرف کوچک معینی را در ذهن مجسم کنند و آن را بهطور ذهنی روی زمینهٔ مخطط بیاندازند.
|
|
در این مرحله حرف X در یکی از خانههای زمینهٔ مخطط نمایان میشد و آزمودنی میبایستی بگوید که X برروی بخشی از تصویر ذهنی حرف بزرگ قرار دارد یا نه (شکل تجسم و ادراک). تکلیف ادراکی موجب تشدید فعالیت عصبی در بخشهائی از قشر بینائی مخ شد - که البته مطلب شگفتی نیست. اما همین پدیده در تکلیف تجسمی نیز دیده شد. در واقع، فعالیت عصبی در همان بخشهائی از مغز تشدید شد که محل دریافت اطلاعات دیداری هستند. بنابراین، تجسم و ادراک در همان آغاز پردازش مغزی روند همانندی دارند. بهعلاوه، مقایسهٔ مستقیم فعالیت عصبی در جریان این دو تکلیف نشان داد که فعالیت عصبی در تکلیف تجسمی بیشتر از تکلیف ادراکی است - شاید به این دلل که تکلیف تجسمی در مقایسه با تکلیف ادراکی مستلزم 'کار ادراکی' بیشتری است. در پرتو چنین نتایجی، شکی نمیماند که تجسم و ادراک، مکانیسمهای مغزی همانندی دارند.
|