تارنر و کيليان معتقدند که در تودهٔ مردمي، تنها هنجارها به حالت تعليق در نمىآيند، بلکه راههاى عادى ايجاد ارتباط نيز معلق مىماند:
|
|
اطلاعات، دهان به دهان مىگردد. 'مىگويند' نيروهاى پليس چند دانشجو را کشتهاند، صدها نفر را بازداشت کردهاند، ديشب تا صبح صداى تيراندازى به گوش مىرسيد و ... مردم طورى حرف مىزنند که گوئى واقعهٔ آبادان يا واقعهٔ خرمآباد را به چشم خود ديدهاند.
|
|
در بافت وسيعتر، مىتوان پرسيد که چگونه در لحظهٔ معينى از زمان، همهٔ افراد، در مورد تفسير يک واقعيت، ظاهراً به توافق مىرسند؟ چگونه است که يک فکر مبهم بهصورت شايعه در مىآيد بعد به باور عمومى تبديل مىشود؟ چه عاملى موجب مىشود که مردم به يک محصول يا به يک سياستمدار، تنها به اين علت که 'مىگويند' سمّى يا ديکتاتور است، بىاعتماد مىشوند؟ و چگونه است موقعيت استادى که درس خود را با دانشجويانى که او را نمىشناسند آغاز مىکند، اما همه از قبل مىدانند که اولاً 'بدنمره' است ثانياً همه در کلاس آن مىخوابند؟ سؤالى که به هنگام مطالعهٔ مکانيسمهاى شکلگيرى و پخش شايعه سعى خواهيم کرد به آن پاسخ دهيم.
|
|
|
|
بخش بزرگى از علاقه به مطالعهٔ شايعه از اينجا ناشى مىشود که آن را معمولاً وسيلهٔ ارتباطى ناسالم مىدانيم، وسيلهاى که واقعيت را به شيوهٔ زشت و زننده تغيير شکل مىدهد:
|
|
آيا کشته شدن چند دانشجو درست است؟ يا فقط شايعه است؟ آيا دولت از انگلستان، گوشت گاوهائى را که به جنون گاوى مبتلا شدهاند خريده است يا آنها شايعه است؟
|
|
آلپورت و پستمن (۱۹۷۴) طى مطالعهاى ويژگى تغيير شکلدهندهٔ شايعات را نشان دادهاند. در چارچوب آزمايش، آنها از دستيار خود مىخواهند که اجزاء يک شکل را براى اولين آزمودنى توصيف کند. از آزمودنى اول مىخواهند که باز اجزاء همان تصوير را براى آزمودنى دوم توصيف کند و همينطور تا آخر. بدين طريق، پژوهشگران موفق مىشوند، انتقال پيام اصلى را دقيقاً مشاهده کنند.
|
|
هر پيام، در جريان انتقال، سه نوع تحريف پيدا مىکند. تقليل، تشديد و تسبيه. با فرآيند تقليل، آزمودنىها، بهصورت پيشرونده توصيف صحنه را کوتاهتر مىکنند، تا جائى که طبق آلپورت و پستمن، به يک شعار تبديل مىشود. تشديد به بزرگنمائى برخى عناصر محتوا منجر مىشود که بهنظر مخاطبان متوالى بنيادى تلقى مىشود:
|
|
کلمات، اصطلاحات و وقايعى که در پيام اصلى وجود نداشت اضافه مىشود. تشبيه بهصورت فرآيندى عمل مىکند که نتيجه آن تغيير شکل محتوا است: افراد، پيام اصلى را مىگيرند اما معنا و نظم آن را تغيير مىدهند. بهعبارت سادهتر، افراد، در توصيف صحنه، عناصرى را که مهم نمىدانند حذف مىکنند، عناصرى را که بهنظر آنها مهم مىرسد برجسته نشان مىدهند و معنا و ترتيب عناصر را تغيير مىدهند.
|
|
تحليل محتواى شايعه نشان مىدهد که تغيير شکل محتواى اصلى بهطور تصادفى انجام نمىگيرد، بلکه از فرآيندهاى عاطفى و شناختى تبعيت مىکند. در مباحث قبل ديديم که خود پنداره، واقعيت را دوباره خلق مىکند تا آن را با آنچه خيال مىکند وجود دارد يا با آنچه مىخواهد وجود داشته باشد، انطباق دهد. همچنين، انسانها شايعه را طورى تغيير مىدهند که بتوانند آنچه را که مىخواهند بگويند. مثلاً، در يکى از تصاوير مورد استفادهٔ آلپورت و پستمن، سياهپوستى ديده مىشود که در ايستگاه مترو با يک سفيدپوست هفت تير به کمر حرف مىزند. همين تصوير را براى يک سفيدپوست توصيف مىکنند، از او مىخواهند تا آنچه را که شنيده است براى سفيدپوست بعدى توصيف کند و جريان همينطور ادامه مىيابد. سرانجام، توصيف صحنه به اين صورت در مىآيد:
|
|
هفت تير بهدست سياهپوست داده مىشود که با آن سفيدپوست مورد تهديد قرار مىگيرد. اين توصيف نه تنها با پيشداورىهاى اين آزمودنىها بلکه با طرحوارههاى آنها مطابقت مىکند: فرآيندهاى شديد (برجسته کردن)، تقليل و تشبيه طورى عمل مىکنند که داستان بسيار ساده و سازمان يافتهاى بهوجود مىآيد و با تجسمى که آزمودنىها از واقعيت دارند مطابقت مىکند.
|