|
|
اما حروف الفباى ميخى مادى ۴۲ حرف بوده است و ۳۶ حرف آن را از روى حرف ميخى آشورى ساختهاند که پنج حرف آن از حروف صدادار بوده است و شش حرف ديگر از جنس 'نمودار' بر آن افزودهاند و آن شش علامت: بَغا ـ اوهرمزد ـ دَهْيو ـ شاه ـ بومى و علامت ختم جمله مىباشد ـ توضيح آنکه نمودارها در الفباى آشورى از هشتصد حرف هم تجاوز مىکند ولى در الفباى مادى يا هخامنشى چنانکه مىبينيم از شش حرف نيست و اين است صورت آنها:
|
|
|
|
|
(۱) . از اين نمودارها تنها ختم جمله در زمان داريوش مستعمل بوده است و مابقى در کتيبههاى خشايارشا و جانيشينان او ديده شده است ـ و معلوم نيست آنها قديمى است يا بعد پيدا شده.
|
|
|
|
|
|
|
اصلاح مهمى که در ايران راجع به خط ميخى شده است، جاى حيرت است، زيرا چنانکه گمان کردهاند و علىالقاعده نيز همينطور بهنظر مىرسد که ايرانيان اين خط را از مردم همسايه 'آشور' يا 'عيلام' يا هر دو گرفتهاند و اگر فرض کنيم که در آغاز تمدن و استقلال دولت مادى اين وام گرفته شده است باز تا ابتداى دولت هخامنشى از نظر مدّت چندان دور نبوده است که بتوان گفت که بالطبع و از لحاظ تطّور چنين اصلاحى در خطميخى صورت گرفته است ـ يعنى اولاً آن را از حالت علامتى و صوتى (هجائي) به حالت الفبائى درآورند و ثانياً اعراب را جزء حروف قرار دهند و ثالثاً براى حروف مختص به زبان آريا که در خط آشورى نبود صورتهائى اختراع نمايند، بنابراين شکى نيست که اين اصلاحات تدريجى و به طريق تکامل و تطوّر طبيعى صورت نگرفته بلکه بر حسب هوش و قريحهٔ ملى به امر و فرمان بزرگان يا شهنشاهان يا مغان وجود يافته است و دفعةً و بهطور انقلاب و نو درآمد موجود شده است.
|
|
ممکن است گفته شود که به راهنمائى دبيران فنيقى يا آرامى يا يهودى که در زير دست بزرگان ايران خدمت مىکردند و حروف الفبائى داشتهاند و از پيش با آن آشنا بودهاند اين اصطلاح پيدا شده است. اين تصور دور نيست ليکن اشکالى دارد و آن اينکه خود يهود يا آراميان با فنيقيان هم حروف مصوّته و اعراب را داخل خط نکردهاند، چنانکه از آثار قديم فنيقى و يهود و آرامى معلوم مىشود که نه تنها اعراب جزء کلمات آنها نيست بلکه الف و واو و يا هم در کتيبهها و نوشتههاى قديم آن مردم پيدا نمىشده است و در اواخر الف و واو يا را، براى نشان دادن حرکات، گاهى بهکار مىبردهاند. پس از انقراض يهود و پراکنده شدن در آفاق، چون ديدند اين سه حرف کافى براى اداء مقصود نيست و لغات آنان دستخوش فنا خواهد شد، قاعدهاى براى حرکات وضع کردند (تاريخ اللغات الساميه ص ۱۰۳) که امروز بهطور ناقص در خط مربع (خط عبري) ديده مىشود. در اين صورت معنى ندارد که اصلاح خطميخى از ناحيهٔ مردم سامى صورت گرفته باشد و شکّى باقى نمىماند که اين اصلاح مربوط به غريزهٔ ذاتى و طبيعى آريائى است چنانکه ملل گِرِگ و لاتين و هند نيز بعد از قبول حروف فنيقى همين کار را کردند. و اگر بخواهيم ساميان را در عمل کتابت ايرانيان مؤثر بشناسيم بايد بهعکس تصور فوق ضايع شدن خط ايران و از ميان رفتن اعراب را در خط پهلوى و خطوط اسلامى مربوط به تأثير وجود آن قوم بدانيم چنانکه در جاى خود به اين معنى اشارت خواهيم نمود.
|
|
و چيزى که خطميخى را از بين برد (چنانکه معروف است) حملهٔ اسکندر و قدرت سرداران او نبود ـ بلکه دشوارى اين خط سبب از ياد رفتن آن گرديد، چه خطميخى با قلمى نوکتيز چوبى يا فلزى بر روى پارههايِ گل سختشده کنده کارى گرديده و يا با همان قلم بر الواح سنگى و معدنى حکاکى مىشده است، برخلاف خط مصرى و فنيقى که روى چوب يا پاپيروش(۱) و پوست حيوانات با هر نوع قلمى کنده شده يا با رنگ نوشته مىشده است. اما در خطميخى چنين نبوده بلکه بيشتر پارچهٔ گلى را برداشته با چنين قلمى بر روى آن خطوطى کنده و پارچهها را خشکانيده و سپس پهلوى هم قرار مىدهند، و آن پارچههاى گِل را به زبان 'کلداني' 'اَجُر' و آن خطوط را 'دُپي' مىناميدند، و از آن آجرها دو کتابخانه يکى در شوش و ديگرى در تختجمشيد اخيراً کشف گرديده است.
|
|
(۱) . کاغذى است از برگ و الياف نباتى که آن را به فارسى 'بردي' گويند و کل آن را 'لوخ' گويند و در ساروج بهکار برند.
|
|
همچنين بر روى فلزات يا سنگها حروف ميخى با دقت بايستى کنده شود. و به درد پاپيروس و غيره نمىخورده است ـ به همين سبب عامهٔ مردم ايران در آن عصر براى تحريرات عادى بر روى پوست يا پاپيروس خط آرامى بهکار مىبردهاند.(۲) .
|
|
(۲) . اسنادى بهدست است که اين معنى را تقريباً مدلل مىدارد منجمله اسنادى در سوريه و آناطولى و عراق بهدست آمده است و نيز در کتيبهٔ معروف به نقش رستم هم سطورى به خط آرامى موجود است. اين کتيبه که متعلق است به داريوش بزرگ دليل روشنى است که اين خط (خط آرامي) در عهد هخامنشى متداول بوده است.
|
|
اين اشکال کتابت، و خشنونت شکل حروف و جاى زياد گرفتن سطور سبب شد که از همان زمانِ هخامنشى خط آرامى (که از مدتها دور از کنعانيان به سرزمين کلده و آشور رسيده بود) به همراه کاتبان و دُپيوران سامى به ايران آمد وسيلهٔ مبادلهٔ افکار و رفع حاجت بزرگان و تجار و ساير مردم قرار گرفت و اين است که در دورهٔ اشکانيان خطميخى روى به تراجع گذارد و تا مدتى خط يونانى مورد استعمال واقع شد و بهتدريج از نيمهٔ قرن دوم پيش از ميلاد خط آرامى متداول گرديد ليکن نبايد تصور کرد که خطميخى در عهد اشکانيان به کلى منسوخ شده بود چه در بابل لوحههائى يافتهاند که متعلق به دورهٔ اشکانى است و به خطميخى نوشته شده است، در اين لوحها مطالب قانونى و نجومى و سرودهاى مذهبى مندرج است.
|