شنبه, ۱۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 1 February, 2025
مجله ویستا
وضع سياسى ايران از نخستين سالهاى سدهٔ دهم تا ميانه سدهٔ دوازدهم هجرى
دورهاى که اينک کار خود را دربارهٔ آن آغاز مىکنيم، دوران مهمى از تاريخ ايران است که نيک و بد احوال آن در وضع روزگاران بعد به تمام معنى مؤثر است. اين دوران و دنبالهٔ منطقى آن تا انقلاب مشروطيت، با فراز و نشيبهائى که داشت، مجموعهاى از اضداد با جنبههاى خوب و بد آن شمرده مىشود، زيرا در همان حال که با کاميابىهاى نظامى و سياسى و با جنگاورىها و پيروزىهاى مردانى چون شاه اسمعيل و شاه عباس صفوى و نادرشاه افشار همراه بود، با فرمانروائى مردانى نالايق و عياش و بانفوذ مفسدهجويان و با پيشوائى فکرى و عقلى متعصبان کوتهنظر جاهل نيز ملازمه داشت؛ و اگرچه با ايجاد وحدت ملى در آن عهد مرکزيت و تماميت ايران که با حملهٔ تازيان و هجوم مغول و ايلغار تيمور از ميان رفته بود، احياء شد ولى در همان حال با برترى يافتن شمشيرزنان بىفرهنگ سرخکلاه و با چيرگى عالمان قشرى ظاهربين دورانى جديد از تنزّل فکرى و عقلى و ادبى در ايران پىريزى شد که نه تنها با سقوط دولت صفوى از ميان نرفت، بلکه هنوز و شايد تا ديرگاه هم برقرار خواهد ماند؛ و باز اگرچه اين عهد باانضباط شديدى که شاه اسمعيل بانى آن بود، و با نظام دربارى و اجتماعى والائى که شاه عباس بزرگ بهوجود آورده بود، يکى از دورههاى خوب تاريخ ايران شمرده شده است، ليکن در همان حال با بىنظمىها و کشتارها و قانونشکنىهائى که در پادشاهى کسانى چون شاه اسمعيل دوم و شاه سلطان محمد خدابنده و شاه صفى و شاه سليمان و شاه سلطان حسين و شاه تهماسب دوم و قسمت اخير سلطنت نادر رواج يافته بود، مىتواند از عهدهاى ناسازگار تاريخ هم بهشمار آيد. |
بارى تاريخ ايران در اين عهد پر است از ملائم و ناملائم، زشت و زيبا و نيک و بد، و اينها را جز با توضيح کافى و مطالعهٔ مشروح در احوال اين دوران نمىتوان باز گفت. پيداست که در اداى چنين وظيفهاى دشوار بار سنگين تحقيق بر دوش تاريخنويسانى خواهد بود که مطالعات اجتماعى و فرهنگى را با ذکر وقايع سياسى همراه کنند، و آنچه در اين مباحث بيان خواهد شد شمّهاى است از ترسيم کلى اوضاع تا بتوان با مطالعهٔ آن محيط فکرى دوران را بهتر و بيشتر شناخت. |
در اين دوره چون نابغهٔ خردسال صفوى شاه اسمعيل دعوى گماشتگى از سوى امام زمان و ادعاى يافتن کمر و شمشير و تاج و فرمان خروج از او داشت، سلطنت بهصورت يک مأموريت مقدس دينى تلقى گرديد و دين با سياست درآميخت و طغيان او بر پادشاهان عصر که همه از اهل سنّت بودند قيامى مذهبى و مأموريتى دينى قلمداد شد و او مدعى شد که هرچه مىکند به فرمان و ارادهٔ صاحبالامر است. |
از رويدادهاى شايستهٔ گفتار در دوران چهار پادشاه صفوى، نخست تجديد حملههاى عثمانيان است به ايران و شدت دستاندازىهاى دولت روس (مسکوى) در متصرفات ايران و حمله تزار به سواحل درياى خزر. اين تجاوز را تزاران روس از دوران پادشاهى تهماسب آغاز کرده بودند؛ و ديگر تاخت و تاز گورکانيان هند بر استان قندهار که آن را از زمان ظهيرالدين بابر همواره از آن خويش مىپنداشتند. |
اما بلاى بزرگ در روزگار اين پادشاهان چهارگانه سستى تدريجى بود که بر پيکر دولت صفوى چيره مىشد و آثار اين انحطاط در روزگار پادشاهى سلطان حسين که مردى بسيار سست رأى و بىتدبير و ناتوان بود، به نهايت رسيد و سرکشى امراى ولايات و خودکامگى آنان و تجاوزهاى گستردهٔ پتر بزرگ تزار روسيه در کنارههاى جنوبى درياى مازندران و اينگونه بىنظمىها در کشور شدت يافت بىآنکه 'پورسون حسين' (۱) پادشاه سادهدل صفوى، و اطرافيان عافيتجوى او را از خواب گران بيدار کند و پادشاه را که دل به حرامسراى بارونق و پر از حوران بهشتى بسته (۲) و هنگام فراغ از کار زنان و تجرع کأس مدام (۳) با مدعيان 'علم' به طلبگى نشسته و دل از ملک و کار ملک گسسته بود، به خود آرد و از عاقبت شومى که در کمين وى بود، بر حذر دارد. |
(۱) . کروسينسکى (Krusinsky) از آباء يسوعى که پيش از هجوم افغانان در اصفهان مىزيست، در وصف شاه سلطان حسين مىگويد: 'اين پادشاه حالت طلبگى داشت و از علم فقه بىاطلاع نبود، بىاندازه تحت نفوذ ملاها واقع مىگشت و در انجام مراسم دينى و تلاوت قرآن جدى بليغ داشت به حدى که براى خود لقب ملا يا پورسون حسين (Porson Hossein) تحصيل کرده بود' . (تاريخ ادبيات برون ج ۴، ترجمهٔ رشيد ياسمى، تهران ۱۳۱۶ خورشيدى، ص ۹۲). وى حجرهاى خاص طالب علمى خود در مدرسهٔ مادر شاه اصفهان داشت که هنوز هم بهنام او مشهور است. |
(۲) . دراين باره بنگريد به شرح مستوفاى محمد هاشم آصف، رستمالتواريخ، چاپ سوم، تهران ۲۵۳۷ شاهنشاهى، ص ۷۴-۷۶. |
(۳) . کروسينسکى در اين باب گويد: 'هر چند بدواً در نهى منکرات سعى کامل مبذول مىداشت اما بعدها به اصرار مادربزرگ و ابرام ندماى شرابخوار و خواجهسرايان جاهطلب لب به آن مايع ممنوع آلوده ساخت و بهتدريج چنان در وى تأثير نمود که به هيچوجه مقتضيات کار را رعايت نکرده تمام مشاغل را به اختيار ندما و خواجگان خود وامىگذاشت' . ادوارد برون، تاريخ ادبيات ايران، ج ۴ ترجمهٔ ياسمى، ص ۹۲. |
اما بدتر از همهٔ آنها آتش اختلاف و ناخشنودى که زبانههاى خود را هر روز بالاتر مىکشيد. از جانبى خواجهسرايان و دولتيان و متنفذ با هم بر سر کسب قدرت رقابت مىکردند و براى يکديگر پاپوش مىدوختند و از جانبى ديگر دستورهاى شاه، در آزار سنيان مردم داغستان و بلوچستان و افغانستان و ديگر جاىهاى سنىنشين را بر دولت مىشورانيد. راهها نيز ناامن بود و راهداران بهجاى حمايت از کاروانها از آنان باج و تالان مىخواستند. درباريان و خانان و حاکمان و واليان در پايتخت و استانها به گرد آوردن مال و مکنت و تاراج ملک و ملت پرداخته بودند و شاه نيز آن چنان غرقهٔ درياى لذائذ بود که به هيچ کار ديگر نمىپرداخت. |
بدتر از همهٔ اينها گسيختگى نظام ارتش بود که پس از مرگ شاه عباس بزرگ آغاز شد. امنيت ظاهرى که پس از آن پادشاه چند گاهى در ايران برقرار بود مايهٔ آن گرديد که پادشاهان اهتمامى در نگاهدارى نيروى نظامى شاه عباسى نداشته باشند. |
ضعف و تباهى کار ارتش ايران با کشتار بيشتر سرداران آزمودهٔ سپاه به فرمان شاه صفى و شاه سليمان به آخرين درجه رسيد و شاه سلطان حسين و درباريان، خود به هيچ روى اعتنائى بهکار سپاهيان و سپاهىگرى نداشتند. |
غلبهٔ افغانان بر اصفهان تقريباً به همان سهولت انجام گرفت که چيرگى تازيان بر تيسفون. زيرا آخر عهد صفوى از حيث فساد دربار شاهى و تباهى کار ملک و غلبهٔ اوهام و خرافات و چيرگى عالمان شرع در کار مملکت، يعنى پرداختن آنان به امورى که باز بسته به دانش و اطلاعاتشان نبود، و خودکامگى واليان و حاکمان و سرکشى رئيسان ايلها و تبارها و گسيختگى کامل ارتش و فقدان نيروى کار آزمودهٔ نظامى و مانند اين عاملهاى خردکننده با پايان عهد ساسانى يکسان و همانند بود و طبعاً نتيجهٔ کار هم مىبايست در هر دو داهيه و مصيبتى که به ايرانيان رسيد بر يک منوال باشد. |
نکتهٔ سزاوار گفتن در اين ميانه آن است که دو قوم در اين يورش افغانان را يارى دادند تا دولت صفوى را براندازند: نخست زردشتيان کرمان و يزد که از بس از قزلباشان و شاعيان و ملايان ظاهربينشان خوارى کشيده بودند هجوم افغانان را فوزى عظيم شمردند. دوم سيدعبدالله مشعشع پيشواى مشعشعيان. اين فرقهٔ مذهبى هم که مبغوض اهل زمان بودند از آزار صفويان برکنار نماندند و با اين حال هنگامى که افغانان به جانب اصفهان پيش مىرفتند سيدعبدالله با دوازده هزار عرب به يارى پادشاه صفوى آمد ولى نهانى به سر قصد تاراج داشت چنانکه هنگام روياروئى سپاه اصفهان با سپاه محمود افغان از جاى نجنبيد مگر براى غارت اردوگاه ايران که پس از شکست شرمانگيز سپاه اصفهان رخ داد. |
ديگر از نکتههاى عبرتانگيز که در گيراگير واقعهٔ افغانان شايستهٔ بيان است اين که: شاه سلطان حسين و سپاهيانش که ياراى ستيزه با افغانان نداشتند به نذر و نياز و چلهنشينى، و دعا و وردهاى گوناگون و به سحر و جادو و احضار پادشاه جن با سپاه جنيان، و استفسار از احکام نجومى، و همانند اين چارهگرىهاى زنانه متوسل شدند تا مگر آن بلاى بىامان را از خود بگردانند اما با اين همه 'تدابير' کارى از پيش نرفت و اصفهان در محاصرهٔ هشت ماهه چنان گرفتار قحط و غلا شد که گندم منى به پنج و ده تومان (دو هزار درهم) رسيد و سپس نه گندمى در ميان بود و نه جوى و برنجى و ارزنى، و کار به خوردن گوشت خر و شتر و سگ و موش و اجساد مردگان و کشتن و خوردن کشتگان کشيد در حالى که همه چيز در بيرون حصار يافته مىشد. |
عاقبت در دوازدهم محرم سال ۱۱۳۵ اصفهان تسليم شد و محمود دو روز بعد در کاخ چهل ستون بر تخت سلطنت نشست و تاج پادشاهى را که 'طلبهٔ علوم شرعيهٔ' مدرسهٔ چهار باغ اصفهان تسليم او نموده بود، بر سر گذاشت و به دوران پادشاهى او که از رسواترين عهدهاى تاريخ ايران بود پايان بخشيد. |
بعد از تسليم کردن تاج و تخت صفوى بهدست شاه سلطان حسين به محمود افغان، پسر سلطان حسين يعنى تهماسب دوم در قزوين اعلام سلطنت کرد (۱۱۳۵ هـ) ليکن به همين اعلام ساده اکتفا نمود و چون فوجى از افغانان به قزوين تاختند او آن شهر را رها کرد و به تبريز گريخت و پس از آن هم چندگاهى آلت دست فتحعلىخان قاجار و سپس متکى بر دلاورى و اراده نادرقلى بيک افشار بود و عاقبت هم بهدست همين سردار نامى از پادشاهى عزل شد (۱۱۴۴ هـ) و بعد از او نيز چندگاهى نوبت اين سلطنت اسمى با پسرش عباس سوم بود (۱۱۴۴-۱۱۴۸ هـ) و با اعلام سلطنت نادر اين آخرين نشانهٔ پادشاهى تبار شيخ صفىالدين اردبيلى از ميان رفت و نوبت شاهنشاهى به نادرقلى بيگ افشار رسيد که با عنوان 'نادرشاه' بر اريکهٔ سلطنت تکيه داد. |
همچنین مشاهده کنید
- زبان و ادب فارسى از نخستين سالهاى سدهٔ دهم تا ميانهٔ سدهٔ دوازدهم هجرى
- وضع علوم از سدهٔ دهم تا ميانهٔ سدهٔ دوازدهم هجرى
- وضع اجتماعى ايران از نخستين سالهاى سده دهم تا ميانهٔ سدهٔ دوازدهم هجرى
- وضع سياسى ايران از نخستين سالهاى سدهٔ دهم تا ميانه سدهٔ دوازدهم هجرى
- وضع اجتماعى ايران از نخستين سالهاى سده دهم تا ميانهٔ سدهٔ دوازدهم هجرى (۳)
- وضع اجتماعى ايران از نخستين سالهاى سده دهم تا ميانهٔ سدهٔ دوازدهم هجرى (۴)
- وضع اجتماعى ايران از نخستين سالهاى سده دهم تا ميانهٔ سدهٔ دوازدهم هجرى (۲)
- وضع اجتماعى ايران از نخستين سالهاى سده دهم تا ميانهٔ سدهٔ دوازدهم هجرى (۵)
- وضع اجتماعى ايران از نخستين سالهاى سده دهم تا ميانهٔ سدهٔ دوازدهم هجرى (۶)
- وضع دينى ايران از اوايل سدهٔ دهم تا ميانهٔ سدهٔ دوازدهم
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست