|
|
از ميان شاهان عثمانى تا آغاز قرن دهم چند شاعر خوب را مىشناسيم که به فارسى و گاه به ترکى شعرهاى دلپذير ساختهاند. سلطانسليم (۹۱۸-۹۲۶) از شاعران به زبان فارسى بود و در اشعار خود گاه 'سليم' و گاه 'سليمى' تخلّص مىکرد. فرزندش سلطان سليمان خان (۹۲۶-۹۷۴هـ) هم شاعر بود و به فارسى و ترکى هر دو شعر مىساخت و در هر دو زبان 'محبّى' تخلص مىکرد.
|
|
|
در هندوستان ادب فارسى همچنان به حيات چند صد ساله خود ادامه مىداد و با رواج روزافزون اسلام و ادامهٔ تعليمات صوفيه و تشويقهاى پايانناپذير خاندانهاى متعدد حکومتى بر توسعه و تحکيم مبانى آن افزوده مىشد. خاندانهاى اين عهد در دستگاههاى خود منشيان و شاعران فارسى زبان داشتند و برخى از افراد آنها شعر فارسى مىگفتند مثلاً نظامالملک بحرى مؤسس سلسلهٔ نظام شاهيه فرمانرواى احمدنگر (۸۹۶-۱۰۰۴ هـ). مردى ادب آموخته و شاعرى پارسىگوى بود و 'سپهرى' تخلص مىکرد، و فيروزشاه بهمنى ملقب به روزافزون شاه علاوه بر مصاحبت با اهل فضل و ادب 'اشعار متقدّمين را خوب مىفهميد و گاه خود نيز شعر مىگفت و چندگاه 'عروجى' تخلص مىکرد و چندگاه 'فروزى ... ـ تاريخ فرشته جلد ۱ سص ۵۹۱' وى در علوم نيز نزد ميرفضللله انجوى شيرازى درس خوانده بود و همواره استاد خود را با عزّت و احترام در دربار خود نگاهدارى مىکرد. فخرى هروى و تذکرهٔ روضةالسلاطين نام چند تن ديگر از فرمانروايان و ملوک هند را مانند ملکحسامالدين و ملک فخرالدين تورانشاه ذکر کرده و از هر کدام يک يا چند غزل نقل کرده است. خلاصه سخن آنکه ادب فارسى در سايهٔ مهرورزى شاهان و خاندانهاى متعدد هند در قرن نهم آغاز قرن دهم همچنان در هندوستان در حال توسعه و انتشار بود و آمادهٔ آن مىشد تا در روزگار آلبابر بذروهٔ اعلاء ترقى در آن سرزمين برسد.
|
|
| پارسى و پارسىگوى در آسياى مرکزى
|
|
در آسياى مرکزى خاصه در ماوراءالنهر هنوز بقيةالسيف شاعران استاد بهسر مىبردند و بعضى مانند برندق خجندى خود از آن ديار برمىخاستند. سمرقند بزرگترين مرکز علمى و ادبى اين سامان بود و خاصه در دورهٔ ممتد حکومت الغبيک ميرزا رونقى بسيار يافته و همچنانکه يکى از مراکز علمى شده بود محّل اجتماع شاعران معروفى نيز بوده است و شاهزادگان تيمورى که تا عهد سلطانحسين بايقرا در اين سامان حکومت مىکردند و حتّى خانزادگان مغول و ازبکان نيز که از ديرباز در آسياى مرکزى دستگاهى داشتند از مشوّقان شعرا و گاه خود شاعر بودند و زبان فارسى در اين دوره در حال رواج بود و فرهنگ ايرانى همراه شعر و نثر فارسى توسعه مىيافت و اگر چه ايران از حيث ظاهر در حال شکست و در معرض تاخت و تاز نژادهاى غيرايرانى بود ولى فرهنگ ايرانى به يارى همان حوادث ناگوار و از خلال همان احوال نامساعد بر قلمرو حکومت و فرمانروائى خود مىافزود.
|
|
|
در حالى که شعر و نثر فارسى بر اثر تشويقهاى تيموريان و ترکمانان و عثمانيان و پادشاهان هند رواج داشت، يک زبان ادبى ديگر يعنى ترکى نيز در قرن نهم رواج مىيافت و بنيادى استوار پيدا مىکرد. عناصر ترک زبان ماوراءالنهر خاصه تيموريان و نيز ترکمانان سپيد و سياه گوسپند و ترکان آسياى صغير که اصلاً از ترکان آسياى مرکزى بودهاند بر اثر تمادى معاشرت و آميزش با ايرانيان و ارتباط دائم با زبان فارسى و حتى اشتغال گروهى از آنان به شعر فارسى تدريجاً براى ايجاد آثار ادبى به زبان رايج در بين خود مهيّا شدند. در اين مورد هم زبان و ادب فارسى همان اثرى را داشت که در زبان اردو مىبينيم. يعنى ترکيبات و تعبيرات و تشبيهات آماده و فرهنگ غنى و پيش ساختهٔ آن سرمايه کارشان در شعر و نثر ترکى شد و بدانان فرصت داد تا به آسانى و بدون حاجت به طى کردن قرون و گذشتن از مرحلههاى گوناگون تحول، ادبيات جديد ترکى را بهوجود آوردند و يا بهتر است بگوئيم شعر و نثر فارسى را تبديل به شعر و نثر ترکى کردند (۱).
|
|
(۱) . اگر تزوک تيمورى چنانکه غالباً حدس زدهاند مجعول نباشد بايد آن را يکى از نخستين آثار منثور بسيار مهم به زبان ترکى جغتائى دانست و اگر هم اثرى ساختگى مربوط به دورهٔ تيموريان ايران يا هند باشد حدّاقل بايد آن را يکى از آثار قابل توجه در ادب ترکى شمرد.
|
|
شعر ترکى سرودن امرى تازه نيست و در حقيقت بهوسيله شاعران پارسىگوى چون سلطانولد فرزند جلالالدين محمد بلخى و شاه قاسم انوار و قبولى و امثال آنان آغاز شده، ولى نضج واقعى آن در عهد تيموريان حاصل گشت و از آن دوران به بعد است که بهنام گروهى از ترکى سرايان صاحب ديوان بازمىخوريم و فهرست شاعرانى مانند مير حيدر مجذوب، لطفى، قطبى، لطيفى، مير على کابلى، مير حيدر ترکىگوى و جز آنان را مىبينيم و حتى شاهان و شاهزادگان را مىيابيم که به فارسى و ترکى طبعآزمائى مىکردند و ما نام چند تن از آنها را در صحايف گذشته ياد کرديم و اين نکته را بايد بر آنچه گفته شده است بيفزائيم که اوج ادب ترکى در اواخر قرن نهم و اوايل قرن دهم با ظهور شاعران و نويسندگانى بزرگ چون امير عليشير نوائى و ظهيرالدين بابر مؤلف بابرنامه و شاهاسماعيل صفوى متخلّص به خطائى صورت گرفت است. اميرعليشير که در شعر ترکى 'نوائى' تخلص مىکرد توانست با تقليد از همه انواع شعر فارسى از مثنوى و قصيده و غزل و غيره شعر ترکى بسرايد و ديوانهائى ترتيب دهد.
|
|
او حتى در کتاب 'محاکمةاللغتينِ' خود، که آن را دربارهٔ داورى ميان دو زبان فارسى و ترکى نوشته، مدعى رجحان زبان ترکى بر فارسى شده است و گويا فراموش کرده بود که آن ترکى که وى مدعى برترى آن بر فارسى بود از همهٔ نيروهاى زبان فارسى و عربى استفاده کرده بود. ميرعليشير علاوه بر آثار متعدد خود به نثر ترکى مانند: منشآت، محاکمةالغتين، مجالسالنفائس و غيره، منظومههاى حيرةالابردار، فرهاد و شيرين، مجنون و ليلى، سدّ سکندر، و سبعهٔ سيّاره را به تقليد از نظامى و ديوانهاى غرائب الصغر، نوادرالشباب، بدايعالوسط و فوائدالکبر را به ترکى تنظيم کرد و بدين ترتيب به ادب ترکى سرمايهاى وافر بخشيد که دستمايه شاعران و نويسندگان متعدد بعد از وى گرديد.
|
|
|
تأثير زبان ترکى در زبان فارسى
|
|
بنيانگيرى و توسعهپذيرى ادبيات ترکى در قرن نهم ما را آسان به اين مطلب مىرساند و آن نفوذ لغات ترکى جغتائى در زبان فارسى و ادامه کاربرد عدهاى از کلمات و ترکيبات مغولى است که از دوران پيش به زبان فارسى راه جسته بود. در کتابهاى منثور بهويژه متنهاى تاريخى اين دوره مانند ظفرنامه شامى و مطلعالسعدين و روضةالصفا و غيره واژهها و ترکيبات ترکى و مغولى ديده مىشود چنانکه در شعر فارسى اين دوره نيز نه تنها بنابر رسم شاعران قرن هشتم بعضى از لغات ترکى و مغولى را مىيابيم بلکه در ديوانهاى برخى از آنان مانند قبولى و شاه قاسمالانوار چند غزل يا قطعه ترکى و يا ملمّعات ترکى و فارسى آمده است. با اين همه بايد به اين نکته توجه داشت که اثر زبان ترکى و مغولى در شعر فارسى اين دوره بهشدّت دورهٔ پيشين نبود و حتى بايد گفت که بيشتر کلمات مغولى و ترکى که در شعر اين دوره مىبينيم بازماندهٔ دورهٔ پيشين بوده است مانند: يرليغ، پرچم، قاپو، قاپوچى (قاپُچى)، باورچى، بيتکچى، نوئين، آلطمغا، قرقون و ايلچى. غير از اين نمونهها، مفردات و ترکيبات فراوان ديگر ترکى هم در پارسى آن دوران ديده مىشود و اينها همه علاوهاى است بر آنچه پيش از اينها در زبان ما راه جسته بود و از آنها است: قورچى: سرباز محافظ، تواچى: حسابدار، يراق: ساز و برگ، بلوک: ناحيه، يورت: سر منزل، قاپُچى: حاجب، قوشچى: بازدار، آذوقه: توشه.
|
|
|
زبان عربى در ايران همراه با توسعه دين اسلام و ادامه آن در ميان ايرانيان، نفوذ و تأثير روزافزون مىيافت و بنابر همان اصل است که هر چه به دورانهاى اخير نزديکتر شويم تأثير زبان تارى را در زبان فارسى بيشتر مىيابيم و هر چه در زمانهاى قديم بالاتر رويم کمتر. امّا به واقع در منشآت اين عهد حتّيٰ در آثار ساده و خالى از تکلّف و تصنّع، ميزان بهکار بردن واژهها و ترکيبهاى تازى بيرون از شمار است و بدتر از همه آنکه همراه با اين واژهها و ترکيبها، قاعدههاى زبان تازى نيز در پارسى راه يافت و پيدا است که اين هر دو جريان امرى تازه نبود بلکه ادامه رسمى بود که از حدود قرن ششم آغاز شده و در قرنهاى هفتم و هشتم افزايش يافته و در قرن نهم تندتر از پيش گرديده بود و بعد از آن دوران هم از شتاب باز نايستاد. چنانکه با نگاهى کوتاه و شتابآميز به برخى از کتابهاى اين دوران و واژهها و ترکيبهائى از اين دست را فراوان مىيابيم. لازمالاحترام، صعودبقاء، اسلام ملاذى، آصفصفاتى، هبوطفنا، ميلان، بتحتحکم، مستغرق بحرمعانى. بعداليوم، علىاسرع الحال، على اختلاف طبقاتهم و درجاتهم، کرّةبعداُخريٰ، مرفوع الطبع، مسلوباليد، على التوالى، به سمع قبول استماع کردن... و بسى از اينگونه ترکيبها که هر يک جاى واژه يا ترکيب زيبائى از پارسى دلانگيز ما را گرفت و آن را به ديار فراموشى فرستاد.
|