و گويند موجب بيرون آمدن مردم بلخ بر انورى آن بوده است که اين قطعه را به او منسوب کرده بودند:
|
|
|
چار شهر است خراسان را بر چارطرف
|
|
|
|
|
که وسطشان به مسافت کم صددرصد نيست
|
مرو شهرى است به ترتيب همه چيز در او
|
|
|
|
|
جدّ و هزلش متساوى و هرى هم بد نيست
|
بلخ شهريست در آکنده به اوباش و رنود
|
|
|
|
|
در همه شهر و نواحيش يکى بخرد نيست
|
مصر جامع را چاره نبود از بد و نيک
|
|
|
|
|
معدن زرّ و گهر بى سُرُب و بُسَّد نيست
|
حبذا شهر نيشابور که در روى زمين
|
|
|
|
|
گر بهشتيست همانست و گرنه خود نيست
|
|
|
و گويند اين قطعه را مخالفان انورى گفته و به وى باز بستهاند و گفتند که گويندهٔ آن قطعه فريدالدين کاتب بوده است.
|
|
عوفى در لبابالباب فضايل قاضى حميدالدين را ستوده و او را در نظم و نثر قرينهٔ صابى و بونواس نموده و رسايل او را شرح مىدهد بدينطريق: مقامات، وسيلةالعِمفاة الى اَکفى الکُفاه حَنين المستجير الى حضرة المجير، روضةالرضا فى مدح ابىالرضا، قِدح المُغنى فى مَدح المعني، رسالةالاستغاثه الى اخوان الثلاثه، مُنْيَةُالرّاجى فى جوهر التاجى و گويد: 'که در هر يک داد فضل بداده است و برهان هنر فرانموده، و اگرچه در سخن مراعات جانب سجع کرده چنانکه اهوازى در نثر تازي، و امام رشيدالدين وطواط در ترسل، فاما جائى که سخن از حدّ تکلّف مىگذرد لطافتى دارد به غايت' (ج ۱، ۱۹۸-۱۹۹).
|
|
و نيز مثنوى در سفرنامهٔ مرو داشته است، و اشعار او در مقامات جاى به جاى ديده مىشود و لطفى ندارد و بهتر از نثر او نيست.
|
|
قديمترين جائى که از مقامات حميدالدين صحبت شده است در چهارمقالهٔ نظامى عروضى سمرقندى است که در حدود سنهٔ ۵۵۱ يا ۵۵۲ (۱) يعنى تقريباً در همان سال تأليف مقامات يا سال بعد تأليف شده است، بعد از آن در ديباچهٔ مرزباننامهٔ للسعد الوراوينى که مابين سنهٔ ۶۰۸-۶۱۲ تأليف گرديده نام مقامات حميدى با تمجيد بسيار برده شده است، بعد از آن لبابالباب که در سنهٔ ۶۱۷ تأليف شده و بعد از آن ابنالاثير در حوادث سنهٔ ۵۵۹ بعد از ذکر وفات او گويد 'و له مقامات بالفارسيه على نمط مقامات الحريرى بالعربيه' - اندک تصرف از حواشى لبابالباب استفاده شد - و انورى در مدح مقامات مذکور گويد:
|
|
هر سخن کان نيست قرآن يا حديث مصطفى
|
|
|
|
|
از مقامات حميدالدين شد اکنون تُرّهات
|
اشک اعمى دان مقامات حريرى و بديع
|
|
|
|
|
پيش آن درياى مالامال از آب حيات
|
شادباش اى عنصر محموديان را روي، تو
|
|
|
|
|
رو که تو محمود عصرى ما بتان سومنات
|
از مقامات تو گر فصلى بخوانم بر عَدَدْ
|
|
|
|
|
حال از نامنطقى جذر اَصَمّ يابد نجات
|
عقل کل خطى تأمل کرد ازو گفت اى عجب (۲)
|
|
|
|
|
علم اکسير سخن دان مگر اقضىالقضاة؟ (۳)
|
ديرمان اى رأى و قدرت عالم تأييد را
|
|
|
|
|
آفتابى بىزوال و آسمانى باثبات
|
|
|
(۱) . در حواشى لبابالباب ۵۵۰ ضبط است و حال آنکه در مقدمهٔ مقامات تاريخ اواخر جمادىالآخر سنهٔ احدى و خمسين و خمسمائه تصريح شده است (مقامات طبع تهران) و از طرفى خود آقاى قزوينى در مقدمهٔ چهارمقاله هم به اين معنى تصريح کردهاند.
|
|
(۲) . ديوان چاپي: 'گفتا بعجب' تصحيح قياسى شد.
|
|
(۳) . قدماى ادبا 'قاضىالقضاة' را از روى تعظيم 'اقضىالقضاة' آوردهاند.
|