بهنظر میرسد برخی عقاید با یکدیگر همخوانی دارند. مثلاً افراد خواهان اصلاحات اجتماعی غالباً همانهائی هستند که از قوانین مربوط به کنترل اسلحه نیز حمایت میکنند، مخالف سانسور کتاب هستند، و بیشتر از همه به خلع سلاح هستهای توجه دارند. به ظاهر بهنظر نمیرسد که این نگرشهای گوناگون منطقاً قابل استنباط از یکدیگر باشند، اما حقیقت این است که اگر بدانیم فرد معینی یکی از نگرشهای ذکر شده را دارد، غالباً میتوانیم وجود نگرشهای دیگر را با دقتی نسبی حدس بزنیم. بهنظر میرسد که این کار چندان هم غیرمنطقی نیست. همه این نگرشها ظاهراً برخاسته از یک سلسله ارزشهای بههم پیوسته زیربنائی هستند که عنوان 'آزادیخواهانه' (لیبرال) به آنها اطلاق میشود.
در مورد نگرشهای 'محافظهکارانه' نیز منطق مشابهی در کار است. بسیاری از مردمانی که با قوانین لغو تبعیض نژادی یا قوانین مربوط به حمل اسلحه مخالفت میورزند اساس عقاید خود را اعتباد به ارزش آزادی فردی میدانند. حتی کسانی هم که با چنین عقایدی به ارزش آزادی فرد میدانند. حتی کسانی هم که با چنین عقایدی مخالف هستند، میتوانند منطق این عقاید را درک کنند. اما بسیاری از این دلباختگان آزادی در عین حال احساس میکنند که زنان باید در خانه بمانند، مجازاتهای استفاده از ماریجوآنا باید تشدید شود، و رفتار همجنسبازی بین دو فرد بزرگسال که با رضایت طرفین انجام میگیرد باید غیرقانونی اعلام شود. در اینجا دیگر متعلق کار چندان روشن نیست، اما در نهایت تعجب میبینیم که این عقاید نیز قابل پیشبینی هستند.
کوتاه سخن اینکه نگرشها واقعاً به شکلی منسجم سازمان یافته بهنظر میآیند، اما این سازمانیافتگی همیشه مبتنی بر نوعی منطق صوری دقیق نیست، بلکه در اینجا نوعی 'منطق روانی ـ psycho-logic' 'در کار است که روانشناسان اجتماعی آن را تحت عنوان همسازیشناختی (cognitive consistency) مطالعه کردهاند.
فرض بنیادی در نظریههای همسازیشناختی این است که همه میکوشیم باورها و نگرشها و رفتارهایمان از همسازی برخوردار باشد، و ناهمسازی آنها عامل محرکی است که ما را برمیانگیزد. باورها، نگرشها، و رفتارهای خود را بهگونهای تغییر دهیم که بهصورت یک مجموعه منطقی یا لااقل منسجم درآیند. در این زمینه محققان به جستجوی همسازی میان باورها، میاننگرشها، بین باورها و نگرشها، و بین نگرشها و رفتارها برآمدهاند. ما به هر یک از این جنبهها به نوبت نظری میافکنیم.
همسازی میانباورها
یکی از نخستین تحقیقات مربوط به همسازیشناختی به ارزیابی این مسئله پرداخت که مجموعه باورهای هر شخص تا چه اندازه واقعاً منطبق بر قواعد منطق صوری است. به آزمودنیها پرسشنامهای داده شد شامل ۴۸ گزاره که از ۱۶ قیاس منطقی استخراج شده بودند. هر قیاس منطقی شامل سه گزاره است - دو مقدمه و یک نتیجه که از آن دو مقدمه استخراج میشود. برای مثال سه گزاره آن پرسشنامه از قیاس منطقی زیر استخراج شده بود:
- هرگونه تفریحی که متضمن خطر جدی برای سلامت باشد از طرف مطئول بهداشت شهر غیرقانونی اعلام شده است.
- آلودگی روزافزون آب در این ناحیه، شنا کردن را بهصورت خطری جدی برای ملامت درآورده است.
- شنا کردن در استخرهای ناحیه از طرف مسئول بهداشت شهر غیرقانونی اعلام شده است.
در پرسشنامه، گزارهها بهصورت قیاسهای منطقی ارائه نشده بود بلکه لابهلای گروههای دیگر و مطالب نامربوط پخش شده بود.
دانشآموزان یک دبیرستان به پرسشنامه پاسخ دادند و عقیده خود را در مورد درست بودن هر یک از گزارهها روی یک مقیاس عدد مشخص کردند. تقریباً یک هفته بعد، این دانشآموزان پیام متقاعدکنندهای در تأیید درست بودن گزاره اول هر یک از قیاسها دریافت کردند اما در این پیامها به گزاره دوم با نتایج قیاسهای منطقی اشاره نشده بود. بلافاصله پس از دریافت پیام و همچنین یک هفته بعد، دانشآموزان مجدداً عقیده خود را در مورد ۴۸ گزاره مشخص کردند.
چنانکه انتظار میرفت بلافاصله پس از دریافت پیام متقاعدکننده، نه تنها تغییر معنیداری در جهت افزایش اعتقاد به گزاره تأیید شده در پیام مشاهده شد بلکه هماهنگ با پیشبینی فرضیه همسازیشناختی تغییر معنیدار کوچکی نیز در جهت افزایش اعتقاد به نتایج قیاسهای منطقی که در پیام ذکر نشده بود مشاهده گردید. یک هفته بعد، اثرات قانعسازی (persiation) روی گزارههای تأییدشده در پیامها کاهش یافته بود، اما اکثر باورهای قویتر افراد به نتایج قیاسهای منطقی همچنان استوار باقی مانده بود. بهنظر محقق، چنین وضعی نشاندهنده نوعی تنبلی فکری است، به این معنی که تغییر اولیه در اعتقاد به گزارههای تأیید شده، در طول یک هفته بهتدریج جذب نتایج قیاسها شده بود و از این راه محو شدن آثار مستقیمتر متقاعدسازی تا حدودی جبران شده بود (مک گوایر 'Mc Guire' ـ ۱۹۶). یک مطالعه بعدی نشان داد که همیشه نیازی به متقاعدسازی نیست. صرف پر کردن پرسشنامه سبب میشود که آزمودنیها تغییراتی در باورهای خود بدهند بهگونهای که یک هفته بعد همسازی بیشتری در باورهای افراد به گزارهها و نتایج قیاسها حاصل شود.
همسازی میاننگرشها
این مطلب که نگرشها دارای انسجام هستند زیرا از یک مجموعه ارزشهای زیربنائی ریشه میگیرند بیش از همه بهوسیله میلتون روکیچ (Milton Rokeach ـ ۱۹۷۳،۱۹۶۸) مورد بررسی قرار گرفته است. از نظر روکیج ارزش عبارت است از نگرشی بنیادی درباره برخی شیوههای گسترده رفتار (از قبیل شهامت، شرافت، و دوستی) یا بعضی حالات شبه هدف هستی (مانند برابری، رستگاری، آزادی، و خودشکوفائی 'self-fultillment' ). از این قرار، ارزشها نوعی نگرش هستند اما به هدفها اطلاق میشوند نه به وسیلهها. مثلاً، خانمی که نگرش مثبتی نسبت به پول دارد ممکن است در توجیه آن بگوید که با داشتن پول میتواند بازنشسته شود، بازنشسته شدن به او امکان میدهد تا درس موسیقی بگیرد، و درس موسیقی به او کمک میکند که به احساس خودشکوفائی برسد. پول، بازنشستگی، و درس موسیقی بنا به تعریف روکیج ارزش محسوب نمیشوند. زیرا همه در حکم وسیله هستند نه هدف، یعنی وسایلی برای رسیدن به ارزش خودشکوفائی هستند. برچسبهائی از قبیل 'لیبرال' و 'محافظهکار' به ما امکان میدهند تا بسیاری از نگرشهای فرد را پیشبینی کنیم زیرا این دو اصطلاح به ارزشهای زیربنائی وسیعی اطلاق میشوند که مورد پذیرش بخش بزرگی از مردمان جامعه است. در واقع غالب آمریکائیان، چه لیبرال باشند و چه محافظهکار، دارای ارزشهای مشترک متعددی هستند و تفاوتهائی که در باورهای آنان دیده میشود ناشی از میزان اهمیتی است که آنان برای هریک از این ارزشها قائل هستند. این مطلب در یکی از نخستین تحقیقات روکیج درباره ارزشها بهخوبی نشان داده شده است.
روکیج از عدهای خواست تا ۱۲ ارزش را به ترتیب اهمیتی که برای هر یک قائل هستند رتبهبندی کنند. او بهویژه اهمیتی که افراد برای دو ارزش آزادی و برابری قائل بودند، علاقهمند بود. مثلاً وی رتبهبندیها را به تفکیک سه گروه جدولبندی کرد: افرادی که در تظاهرات حقوق مدنی در سالهای ۱۹۶۰ شرکت کرده بودند، افرادی که در آن تظاهرات شرکت نکرده اما از آن هواداری کرده بودند و افرادی که از آن هواداری نکرده بودند جدول (آزادی و برابری در ارتباط با نوع نگرش به حقوق مدنی) نشان میدهد که چگونه هر یک از این گروهها دو ارزش آزادی و برابری را در فهرستی شامل دوازده ارزش رتبهبندی کردهاند. همانطور که در جدول دیده میشود، آزادی در تمام گروهها رتبه بالاتری دارد، در حالیکه برابری برای کسانیکه هوادار تظاهرات حقوق مدنی نبودند اهمیت نسبتاً کمتری (یکی مانده به آخر در میان ۱۲ ارزش) داشته است.
جدول آزادی و برابری در ارتباط با نوع نگرش به حقوق مدنی
غیرهوادار
هوادار
شرکتکرده
آزادی
۲
۱
۱
برابری
۱۱
۶
۳
سه گروه افراد با نگرشهای مختلف به حقوق مدنی، آزادی و برابری را در فهرستی مرکب از ۱۲ ارزش رتبهبندی کردند. هر چند همه آزمودنیها به آزادی رتبه بالاتری دادند، اما فقط هواداران تظاهرات حقوق مدنی به برابری هم رتبه بالا دادند (اقتباس از 'روکیج' ، ۱۹۶۸).
روکیج آنگاه به تحقیقی شبیه تحقیق مکگوایر در زمینه همسازی باورها دست زد. پس از تعیین رتبهبندی ارزشهای دانشجویان و نگرشهای آنان نسبت به تظاهرات حقوق مدنی، روکیج درباره رتبههای پائینی که افراد غیرهوادار حقوق مدنی به مقوله آزادی داده بودند با آنان به بحث نشست و ضمن بحث با صدای بلند اظهارنظر کرد که ممکن است آنان بیشتر نگران آزادی خود باشند و کمتر به آزادی دیگران فکر کنند. دانشجویان تشویق شدند که از این دیدگاه درباره ارزشها و نگرشهای خود بیندیشند. یک هفته بعد و همچنین دو تا سه ماه بعد از آنان خواسته شد که یک بار دیگر ارزشهای خود را رتبهبندی کرده و نگرشهای خود را بازگو کنند.
در این تحقیق نیز مانند تحقیق قیاسهای منطقی این نتیجه بهدست آمد که ناهمسازی موجب تغییر نگرش میشود. بهویژه دانشجویانی که در ابتدا به برابری رتبه بالا داده ولی مخالف تظاهرات حقوق مدنی بودند، بعداً ضمن آنکه باز هم برای برابری ارزش بیشتری قائل شدند تمایل بیشتری نیز به هواداری از حقوق مدنی نشان دادند. بهعلاوه، یک اثر درنگ، مشابه آنچه در تحقیق قیاسهای منطقی گزارش شده بود در اینجا نیز وجود داشت: در مقایسه با سه هفته اول پس از آزمایش، طی سه تا پنج ماه بعد تغییر بیشتری در نگرش نسبت به حقوق مدنی صورت گرفت. در این مورد نیز میبایستی مدتی سپری میشد تا تغییرات حاصل از صافی نظام باورها بگذرد. بالأخره، دانشجویانی هم که در آغاز به برابری رتبه پائین داده بودند اما موافق حقوق مدنی بودند، بعداً اهمیت برابری را در رتبهبندی ارزشها بالا بردند و در عین حال نگرش موافق با حقوق مدنی را همچنان حفظ کردند (روکیج، ۱۹۶۸).
هر چند این نتایج مؤید این فرض است که افراد تلاش میکنند بین نگرشها و ارزشهای خود همسازی ایجاد کنند، اما مستقیماً مؤید این فرضیه علی روکیچ نیستند که نگرشها از ارزشها مشتق میشوند. مثلاً امکان دارد افراد از طریق وارسی نگرشهای عینیتر خود به رتبهبندی ارزشهای انتزاعی خویش برسند.