|
|
|
کسى که نداند کدام چيز شايسته توجه است و کدام در خور توجه نيست: او به ناشايسته رو مىکند نه به شايسته. و نابخردانه چنين مىانديشد: آيا من در گذشته بودهام؟ در گذشته چه بودهام؟ در گذشته چگونه بودهام؟ من در گذشته از چه حالتى به چه حالتى درآمدهام؟ آيا در آينده خواهم بود؟ در آينده چگونه خواهم بود؟ و از اين قبيل پندارهاى واهي.
|
|
|
با چنين انديشههاى نابخردانه، اين يک يا آن يک از اين شش نظر را مىپذيرد و اعتقاد و باور آن بر اين استوار مىشود که: من خود دارم يا من خود ندارم، من با خود، خود را احساس مىکنم يا با آنچه نيست، من خود را احساس مىکنم. يا در اين خيال مىافتد که اين خود من است که مىتواند بىانديشد و حس کند و گاه اينجا و گاهى آنجا ثمره کردارهاى نيک و بد را احساس کند. اين خود پاينده، استوار و جاويد است و دستخوش دگرگونى نيست و بدين سان هميشه همان است (کسى که به خود تعلق داشته باشد يعنى خودى و از خود شمرده شود.). به راستى اگر آنجا خود هست، و نه چيزى از خود مىتواند يافت شود. پس آيا بهراستى اين نظر نابخردان نيست که مىگويند: اين جهان است، این منم، من پس از مرگ پاينده، پايدار و جاويد خواهم بود! اينها را نظرهاى محض مىخوانند، يک بيشهٔ نظرها، يک خيمه شببازى نظرها، يک بند ديدها، يک دام ديدها. مرد معمولى نادان افتاده به بند اين نظرها از دوباره زائيدهشدن، از پيرى و مرگ، از رنج و درد، از اندوه و نوميدى آزاد نخواهد بود. من مىگويم او از رنج آزاد نخواهد شد.
|
|
|
ولى سالک و رهرو آموخته و شريف به مردان قدسى ارج مىنهد، آموزش آنها را مىشناسد، در تعليم شريف خوب پرورده شده است. او آنچه را که شايان توجه است و آنچه را که شايسته توجه نيست خوب مىشناسد. چون اين امر را مىداند، به شايسته توجه مىکند نه به ناشايسته. او بخردانه مىداند و درک مىکند که رنج چيست؟ مىداند که خاستگاه رنج چيست؟ و راه رهائى از رنج چيست و سرانجام آنکه مىداند راهى که به رهائى از رنج مىانجامد چيست؟.
|
|
| سوتهپن٭ يا رهرو به رود رسيده
|
|
با توجه به مطالب بالا، سه بند از ميان مىرود، يعنى پندار خود، ترديد و دلبستگى به آداب و رسوم محض، ولى آن رهروانى که اين سه بند در آنها از ميان رفته است همه به رود رسيدهاند، براى هميشه از حالتهاى رنج و اندوه رهائى يافته و به روشنشدگى پايانى يقين دارند.
|
|
٭ Sotapan که به پالى Sota = Panna مىشود و معنى آن: پا به رود نهاده، رود را يافته، به رود رسيده است، کوتاه سخن آنکه به هدف نهائى رسيده.
|
|
| ده بندى که تمام موجودات را به چرخ وجود مىبندد
|
|
۱. پندار خود ۲. شک و دودلى ۳. دلبستگ يبه آداب و رسوم محض ۴. کامجوئى ۵. بدخواهى ۶. تشنگى به وجود مادى لطيف ۷. تشنگى به وجود غير مادى ۸. کبر و منى ۹. بىآرامى ۱۰. ناداني
|
|
رهروئى که از سه بند اول آزاده شده سوتهپن خوانده مىشود که در لغت به معناى (به رود رسيده) است، يعنى او به رودى پا نهاده که به نيروانه مىبرد. او به بودا، به آئين و به انجمن ايمان استوار دارد و د يگر نمىتواند پنج دستور اخلاقى را بشکند. او حداکثر هفت بار ديگر زائيده خواهد شد، که هيچيک در حالتى پائينتر از جهان انسانى نيست. رهروئى را که به چهارمين و پنجمين بند، در شکل بزرگتر آنها چيرگى يافته (سَکَداکام) (Sakadagami) يعنى باز آينده مىخوانند، يعنى او تنها يک بار ديگر در سپهر کام (لذت حسي) زائيده خواهد شد و پس از آن به مقام (اَرَهَتي) مىرسد.
|
|
آناگامى (Anagami) يعنى بىبازگشت، رهروئى که هرگز باز نمىگردد، او بهطورکلى از پنج بند اول که انسان را در سپهر کام به دوباره زائيده شدن مىبندد آزاد است، او پس از مرگ، و حال آنکه در سپهر مادى لطيف زندگانى مىکند به مقصود خواهد رسيد.
|
|
اَرَهَت يعنى مرد ارزنده، مرد تمام عيار کامل، او از هر ده بند آزاد است. هريک از اين چهارم مقام ارهتى از راه و ثمره ساخته شدهاند، يعنى راه رسيدن به رود و ثمره رسيدن به رود.
|