|
|
قاضىضياءالدين نورالله بن سيد شريف شوشترى از عالمان بزرگ مذهب شيعه و از مؤلفان معروف فارسى و عربى در سدهٔ يازدهم هجرى است. وى شعر پارسى و عربى مىسرود و نورى تخلص مىکرد. پدر و نياکانش همگى شيعى مذهب بودند و او تحصيلاتش را در شوشتر نزد وحيد شوشترى آغاز کرد و هم در جوانى به سال ۹۷۹ از آن شهر به مشهد رفت و تحصيلاتش را نزد عبدالواحد شوشترى دنبال نمود و پس از دوازده سال در سال ۹۹۲ هـ به هند رفت و بهوسيلهٔ حکيم ابوالفتح گيلانى به خدمت جلالالدين اکبر پادشاه راه يافت و آن پادشاه مقدم او را گرامى داشت و رياست قاضيان عسکر را بدو داد. سپس قاضى لاهور شد امّا به سبب اعمال نفوذ علماى اهل سنت از آن مقام معزول و متقول شد.
|
|
وى تأليفات متعدد به عربى دارد که همگى دربارهٔ مسائل مذهبى شيعه از قبيل و تفسير و فقه و احاديث و اخبار و اصول و کلام است و از مشهورترين آنها است احقاقالحق، مصائبالنواصب، کشفالعوار، عشرةالکامله، صوارمالمهرقه در رد بر کتاب صواعقالمحرقهٔ ابن حجر هيثمى مکى.
|
|
اما مهمترين اثر او چه در اثبات تشيع و ترجمهٔ رجال بزرگ شيعه و چه در قلمرو زبان و ادب فارسى کتاب مجالسالمؤمنين است که به سال ۹۹۳ تأليف آن را شروع کرد و در سال ۱۰۱۳ پايان داد. اين کتاب در يک 'فاتحه' و دوازده 'مجلس' تأليف شد و قاضى نورالله کوشيده است هرکس را خواه واقعاً شيعه و خواه به مناسبتى بسيار ضعيف منسوب به تشيع بوده است در شمار شيعيان بياورد و به همين سبب است که قاضى را 'شيعهتراش' لقب دادهاند. در ذکر احوال شاعران پارسىگوى شيعه بيست و دو شاعر از فردوسى تا لسانى ذکر شدهاند.
|
|
اگر از بعضى مبالغات عقيدتى در کتاب مجالسالمؤمنين بگذريم آن را يکى از کتابهاى اساسى دربارهٔ تشيع اثنىعشرى و عدهاى از رجال بزرگ اين مذهب مىيابيم. نثر آن هم خوب و روان و خالى از عيب است.
|
|
قاضى نورالله شعر فارسى مىسروده و 'نورى' تخلص مىکرد. ديوان اشعارش را سه هزار بيت نوشتهاند.
|
|
|
محمد قاسم هندوشاه استرآبادى معروف به 'فرشته' در استرآباد به سال ۹۶۰ هجرى ولادت يافت و پس از رشد، در اوايل جواني، به همراه پدر رهسپار هند شد و در احمدنگر پايتخت مرتضى نظامشاه (۹۷۲-۹۹۶هـ) مستقر گرديد. وى از طرف سلطان ابراهيم ثانى عادلشاه (۹۸۷-۱۰۳۵) مأمور تأليف تاريخى دربارهٔ سلاطين هند گرديد و آن را با استفاده از کتابهاى متعددى که پيش از وى تدوين شده بود در سال ۱۰۱۵ به پايان رسانيد و آن را گلشن ابراهيمى ناميد ولى بعداً نام آن را نورسنامه گذاشت امّا عاقبت در عرف مورخان و محققان به تاريخ فرشته شهرت يافت.
|
|
گلشن ابراهيمى يا تاريخ فرشته در رديف اول کتابهائى است که به تاريخ عمومى هند ارتباط دارد، و مورد استفادهٔ تمام مؤلفانى است که بعد از آن خواستهاند تاريخ هند را بنويسند.
|
|
کتاب در يک مقدمه و دوازده مقاله و خاتمه تدوين شده است و در آن احوال مشايخ تصوف و عدهٔ قابل توجهى از شاعران از عصر غزنويان تا زمان تأليف آمده که بسيار قابل استفاده است، و نيز به سبب استقصاء مؤلف حاوى اطلاعات وسيع و موثق در تاريخ هند است. فرشته غير از تاريخ مذکور يک اثر پزشکى بهنام دستورالاطباء نيز دارد.
|
|
|
ميرتقىالدين محمدبن شرفالدين على حسينى کاشانى معروف به 'ميرتذکره' بود. وى شعر هم مىسرود و 'ذکرى' متخلّص مىکرد و در شمار مؤلفان پرکار عهد صفوى و از شاعران آن دوران است. ولادتش پيرامون سال ۹۴۶هـ در کاشان اتفاق افتاد و او در همان شهر برآمد و از جمله در محضر محتشم کاشانى شاگردى کرد و سپس به تتبع ديوانها و جمعآورى شرح حال شاعران پيش از خود و معاصر خويش پرداخت و مشروحترين تذکرهٔ شاعران فارسى را که موسوم است به خلاصةالاشعار و زبدةالافکار ترتيب داد و در حدود سال ۱۰۲۲ بدرود حيات گفت و چند اثر از خود به يادگار گذارد:
|
|
۱. خلاصةالاشعار و زبدةالافکار: اين کتاب بزرگترين و سودمندترين تذکرهاى است که در عهد صفويان ترتيب يافت. ذکرى تأليف اين کتاب را به سال ۹۷۵هـ در دوران پادشاهى شاهطهماسب و بهنام او آغاز کرد و کار خود را دربارهٔ آن تا حدود سال ۱۰۱۶ ادامه داد و براى کسب اطلاعاتى دربارهٔ شاعران بعض نواحى بدانجاها سفر کرد و چون محل اقامتش در زادگاهش کاشان مىبود به ذکر شاعران آن شهر و نواحى آن توجه بيشترى نمود. خلاصةالاشعار و زبدةالافکار هم از حيث شمارهٔ شاعران مذکور در آن و هم از جهت منتخبات فراوانى که از ديوانهاى استادان متقدم در آن شده نظير ندارد و تنها عيب آن در اين است که ميرتقىالدين بهسبب آنکه با نوع مثنوى ميانهٔ خوبى نداشت از منقل آنها جز در يکى دو مورد خوددارى نمود. اين کتاب عظيم به يک مقدمه و چهار فصل و چهار دکن و يک خاتمه تقسيم و در آنها مجموعاً از ۶۵۱ شاعر متقدم و متأخر ياد شده است. در مقدمهٔ کتاب از سبب جمع کردن اشعار و انتخاب از ديوانهاى شاعران سخن رفته و در فصلهاى چهارگانه از 'حقيقت صفات و حالات عشق' در ارکان اربعه از حالات شاعران بزرگ از عنصرى تا غزالى مشهدى سخن به ميان آمده و با گشادهدستى کمسابقهاى شعر بسيار از آنان انتخاب گرديده است. خاتمهٔ خلاصةالاشعار مشمل است بر ذکر شاعران عصر و زمان خلاصةالاشعار در دوازده اصل و هر اصل در دو فصل که در آغاز آن کتاب به شاهعباس بزرگ تقديم گرديده است. مؤلف دربارهٔ شاعران متقدم اصرارى داشت که براى هر يک عشقى بتراشد و داستانى در آن زمينه بياورد.
|
|
۲. مجمعالقصائد مشتمل بر قصيدههائى که تقىالدين از متقدمان براى تذکرهٔ خود انتخاب کرده بود، ظاهراً در پنج جلد.
|
|
۳. تدوين ديوان محتشم کاشانى که بنابر وصيت شاعر با افزودن مقدمهاى بهدست ميرتقى انجام شد.
|
|
۴. مآثرالخضريه در شرح حال و ذکر بناها و اثرهائى که آقا خضراى نهاوندى در زمان حکومت کاشان در آن سامان پديد آورد.
|
|
|
دولتخانگواليارى متخلص به 'طرزى' از شاعران و مؤلفان سدهٔ يازدهم هجرى بود که کتاب معدنالجواهر را به اسم جهانگير پادشاه تأليف نموده و هم در عهد او به انجام رسانيده است. اين کتاب مجموعهٔ حکايات و قصص نادر است که داراى فوايد اخلاقى هستند و از آن دو تحرير داريم که يکى در هفده باب است و ديگرى در بيست و دو باب و بخشى در پايان بهنام اختتام، و از هر دو تحرير نسخههائى در دست است.
|
|
طرزى در آغاز هر حکايتى لحنى و بيانى خاص دارد و آنها را بدين شيوههاى گوناگون شروع مىکند:
|
|
'جادونفسان نکته طراز و داستانسرايان سحرپرداز به قلم گوهر بار بر صحيفهٔ روزگار چنين نگاشتهاند...'
|
|
'مدهوشان راوق عشق و محبت و دردنوشان خمخانهٔ حقيقت و معرفت به گزارش اين حکايت پرکيفيت بدينگونه مستمعان را سرمست ساختهاند که....'
|
|
گاهى ازين گونه تهميدات در سرآغاز داستانها صرفنظر مىکند و بهسادگى مىگويد: 'در نامههاى باستانى ديدم و در ولايت گيلان فرمانروائى بود به معدلت و سخاوت آراسته' .
|
|
حکايتهاى کتاب مختلف و متنوعى است و همهٔ آنها بهنام شاهجهانگير غازى و به دعاى او ختم مىشود. مؤلف از خود با عنوان جامع حکايات ياد مىکند و همين خود دليلى است بر آنکه او واضع داستانها نبود و آنها را از مأخذهائى که در دسترس داشت فراهم آورد. عنوانهاى اخلاقى که اين حکايتها در ذيل آنها نقل شده در دو تحرير مذکور از اين کتاب تفاوتهائى دارد.
|