پنجشنبه, ۱۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 6 February, 2025
مجله ویستا
لوییس بونوئل
سینمای اسپانیا تا چندین دهه تقریباً با فیلمهای لوییس بونوئل (۱۹۸۳-۱۹۰۰) شناخته میشد، کسیکه غالب دوران خلاقهاش را در تبعید گذراند. پس از ساختن یک فیلم تلخ و کتابی بهنام لانس هوردِس / زمین بینان (۱۹۳۲) بونوئل تا پانزده سال فیلم نساخت. او پیش از مهاجرت به آمریکا در ۱۹۳۸، برای فرار از فاشیسم بهطور پراکنده در فرانسه، هالیوود و مادرید بهعنوان مدیر تولید فعالیت داشت. در این دوره برای موزهٔ هنر مدرن (MoMA) در نیویورک فیلمهای مستند جنگی تدوین میکرد و بر روایتهای اسپانیائیزبانِ فیلمهای برادران وارنر و متروگلدوین مهیر نظارت داشت. در ۱۹۴۷ به او فرصتی داده شد تا دو کمدی مردمپسند برای تهیهکنندهای مکزیکی بهنام اُسکار دانسیگرز بهنامهای کازینوی بزرگ (۱۹۴۷) و خوشگذران بزرگ (۱۹۴۹) بسازد. به واسطهٔ موفقیت تجاری این دو فیلم بود که بونوئل امکان ساختن اُس اُلویدادُس (فراموششدگان / جوان و نفرینشده، ۱۹۵۰) را بیابد، فیلمی که پایگاه او را همچون هنرمندی با اعتبار جهانی تعیین کرد. |
فیلم فراموششدگان با ظاهری نئورئالیستی تصویری است از تخلفهای نوجوانان در شهر مدرن مکزیکوسیتی، و عملاً فهرستی است از سیاهترین و مخربترین انگیزههای انسانی که همچون آثار سوررئالیستی پیشین او فیلمی است ویرانگر. در این فیلم تصاویر ترسناک و واقعیِ بسیاری واقعیِ بسیاری ضبط شده: یک مفلوج بیپا از درشکهاش به بیرون پرتاب میشود و مانند لاکپشتی بر پشت بر زمین دست و پا میزند؛ دستهای از جوانان مرد کوری را آزار میدهند و پولهایش را میربایند؛ پسری را تا پای مرگ با سنگ میزنند؛ و سرانجام قهرمان جوان و رقتآور فیلم به ضرب چاقو کشته میشود و جسدش میان تودههای زباله انداخته میشود. فراموششدگان را فیلمبردار مکزیکی، گابریل فیگهروا (متولد ۱۹۰۷) با دقت و ظرافت تمام فیلمبرداری کرده بود، و پس از آن در همهٔ شاهکارهای مکزیکی بونوئل با او همکاری داشت. فیلم فراموششدگان با نمایش بیرحمانهٔ تصویر واقعیت بیرونی به مرز خیالپردازی نزدیک میشود. چنانکه گوئی دوزخ را به زمین آورده است. کیفیت فوقالعادهٔ این فیلم با دریافت جایزهٔ بهترین کارگردانی در جشنوارهٔ کن در ۱۹۵۱ مورد شناسائی قرار گرفت. بونوئل پس از آن پنج سالی به ساختن فیلم در سینمای تجاری مکزیک ادامه داد و در این مدت یک سلسله فیلم منحصربهفرد و استادانه با هزینهٔ اندک و زمان کوتاه تولید کرد. |
برخی از این فیلمها ملودرامهائی نئورئالیستی یا مایههای نفسانی بودند، از جمله سوزانا (۱۹۵۱) و اِل بروتو (مرد خشن، ۱۹۵۲)؛ و بعضی دیگر آثاری غریب و گاه کمدیهائی خیالپردازانه، مانند صعود به آسمان (نام انگلیسی اتوبوس سواری مکزیکی، ۱۹۵۲) و رؤیا با تراموا سفر میکند (۱۹۵۴). بونوئل دو اقتباسِ به یادماندنی نیز از رمانهای انگلیسی بهعمل آورد - فیلم انگلیسیزبان رابینسن و کروزو (۱۹۵۲) و بلندیهای بادگیر (۱۹۵۲) در این دوره بونوئل خود ویژهترین و شخصیترین فیلمهای خود را ساخت - اِل / آن زن (نامهای انگلیسی وسوسهٔ غریب / شکنجه، ۱۹۵۲) و تمرین جنایت / زندگی جنایتبار آرچیبالدو دلاکروز (۱۹۵۵). |
فیلم اِل، که در آن واقعیت و خیال بهصورتی عینی فیلمبرداری شده است حکایتی است از امیال نفسانی و رقتآوری که دائماً میخواهند سر برآورند. |
فیلم اِل در میان آثار بونوئل حاوی وحشیانهترین حمله به کلیسای کاتولیک و سازوکار سرکوبگرانهٔ فرهنگ بورژوائی است. این فلم در هنگام نمایش در جشنوارهٔ کَن هو شد، اما در مکزیک محبوبیت فوقالعادهای بههم زد. |
تمرین جنایت فلم دیگری است دربارهٔ مردی که در چنگال وسواسی کامپرستانه گرفتار است. در این کمدی سیاه - چیزی همچون آثار دیگر بونوئل - که بسیار سبکتر از فیلم اِل است، به قهرمان جوان داستان گفته شده است که جعبهٔ موسیقی او دارای نیروئی جادوئی است که هر کسی را او بخواهد به قتل میرساند. او این نیرو را در مورد پرستار خود که بلافاصله بر اثر گلولهای اتفاقی طی یک شورش خیابانی کشته میشود، میآزماید و با نوعی شیفتگیِ شهری به جنایت پا به دوران بلوغ میگذارد و تصمیم میگیرد به یک جنایتکارِ سادیست زنانِ جوان تبدیل شود، اما در همهٔ کوششهای خود ناموفق است لذا از این وسوسه دست میشوید و زندگی عادی خود را در پیش میگیرد. |
بونوئل پس از ۱۹۵۵ به پاریس رفت و در آنجا سه فیلم با تهیهکنندگان کشورهای مختلف، با درونمایههای آشکار سیاسی، کارگردانی کرد. این سه فیلم عبارتند از، نامش سپیدهدم است (۱۹۵۵، ایتالیا/فرانسه)، مرگ در این باغ (نام انگلیسی بهشت شرّ، فرانسه/مکزیک، ۱۹۵۶) و در اِل پائو تب بالا میگیرد (نام انگلیسی جمهوری گناه، فرانسه/مکزیک). بهنظر رایموند دورنیات این سه فیلم یک پردهٔ سهبخشی هستند که اخلاقیات جنگِ مسلحانه بر ضد فاشیسم را منعکس میکنند. |
در سال ۱۹۵۸ بونوئل به مکزیک بازگشت تا فیلم نازارین (۱۹۵۸) را کارگردانی کند و با این فیلم بهترین دوران شاهکارهای او آغاز شد. نازارین، اقتباسی از یک رمان مکزیکی از دیکتاتوری پُرفیریو دیاز متعلق به سدهٔ نوزدهم، داستانِ هجرت عرفانیِ یک کشیش مقدسمآب است که با اجراء صادقانهٔ مراسم مسیحی و تقلید از زندگی مسیح دست به اشتباه بزرگی میزند. مقامات کلیسائی او را طرد میکنند و پدرْ نازارین سر به بیابان میگذارد و پیروانش به دنبال او به راه میافتند، اما معلوم میشود که به شخصِ جسمانی و انسانی او دل بستهاند و نه مسیح. سرانجام پلیس او را به جرم طراحیِ یک انقلابِ کارگری دستگیر و زندانی میکند. این فیلم از جانب مرکز بینالمللی سینمای کاتولیک نامزد دریافت جایزه بود. |
فیلم ویریدیانا (۱۹۶۱) تمثیلی است ضدفاشیستی که بونوئل آن را در اسپانیای کاتولیک و در مقابل چشمان تیزبین سانسور ساخت، زیرا همین رژیم فیلمنامهاش را تصویب کرده بود. ویریدیانا (نامی که از یک قدیس ناشناسِ قرون وسطائی گرفته شده) ماجرای زن جوان و زیبائی است که قصد دارد خود را وقف رهبانیت کند. |
ویریدیانا با ساختاری کفرآمیز، کنائی اما استادانه، در واقع فیلمی است که جوهرهٔ اصلی اندیشههای بونوئل را تشکیل میدهد. چند صباحی از نمایش آن نگذشته بود که سران اسپانیا جنبهٔ تحقیرآمیز آن را دریافتند و کوشیدند همهٔ نسخههای آن را از بین ببرند، اما دیر شده بود. نسخههای چاپشدهٔ آن به جشنوارهٔ کن رسیده بود، و در واقع نخستین فیلمی بود که بهطور رسمی از جانب مقامات اسپانیا به جشنوارهٔ کن رفت و نخل طلای جشنواره را ربود. بهعلاوه آشکار بود که این فیلم ضدمذهبی است لذا بهطور رسمی از جانب واتیکان بهعنوان 'اهانت به مسیحیت' تحریم شد. |
فیلم بعدی بونوئل، فرشتهٔ مرگ (مکزیک، ۱۹۶۲) توهینی علنی بر اخلاق سنتی بورژوائی است. در این فیلم، که بسیاری از منتقدان آن را بهترین اثر بونوئل قلمداد کردهاند، گروهی مردم ثروتمند و خوشباش در ویلائی اشرافی به ضیافتِ شام مجللی دعوت شدهاند. آنها پس ازصرف غذا برای استراحت به تالار نشیمن میآیند، پس از مدتی تفریح و گوش کردن به موسیقی، هنگامیکه قصد خداحافظی دارند به شکلی اسرارآمیز از رفتن طفره میروند - و، اسرارآمیزتر آن که هیچکس هم قادر به وارد شدن به خانه نیست. این وضعیت ابتدا به شوخی و تفریح برگزار میشود اما بهتدریج اقامت آنها هفتهها ادامه مییابد و بدل به یک کابوس میشود، و این اتاق نشیمنِ مجلل ما را به یاد اردوگاه مرگ میاندازد. آنها برای تأمین غذای خود ناچار میشوند گوسفند سرگردانی را که سر از ویلا درآورده، بکشند و بخورند. آنها نمیتوانند دوش بگیرند و حتی تسهیلات دستشوئی فراهم نیست. |
پیرمردی از میان جمع میمیرد؛ عاشق و معشوقی خودکشی میکنند، اما جسدهای آنها برای استفادهٔ احتمالی آینده در کمدی جاسازی میشود، زیرا یکی از میهمانان تذکر میدهد ممکن است ذخیرهٔ گوشت گوسفند تمام شود. سرانجام این زندانیان با سر و وضعی کثیف، با بوی گند و در مرز دیوانگی با رجوع بهنحوهٔ شکلگیری این وضعیت اغراقآمیز شرایط خود را بررسی میکنند. راهکرد آنها بهگونهای معجزهآسا مفید واقع میشود و لنگانلنگان بدون هیچ مانعی از ویلا خارج میشوند. خروج آنها شبیه به کسانی است که توانستهاند از اردوگاه مرگ جان سالم به در برند و هنگام خروج با شگفتی جمعیتی را میبینند که بیرون ویلا جمع شدهاند. فیلم در یک کلیسای جامع به پایان میرسد، جائیکه نجاتیافتگان به خاطر نجات خود به سپاسگزاری از خداوند رفتهاند. پس از تشریفاتِ طلب آمرزش، همهٔ حضار کلیسا احساس میکنند قادر به ترک ان نیستند و ناگهان گلهای گوسفند وارد ساختمان کلیسا میشود، در حالیکه همزمان در خیابانهای شهر یک درگیری آنارشیستی در جریان است. به گفتهٔ رایموند دورنیات 'فرشتهٔ مرگ' این فیلم همان آداب و رسوم بورژوائی و پیروی از سنتهای آن است که میهمانان و همهٔ فرهنگ و نقش اجتماعی آنها را به دام میاندازد. بونوئل در این تمثیل درخشانِ سوررئالیستی بر آن است که فرایافت بورژواها از خویشتن درست بمانند اردوگاههای مرگ نازی، همان چیزی است که آزادی انسان را به شکلی سیستماتیک ویران میکند، و اینکه آزادی هنگامی به جنگ میآید که ذهن خود را به فرآیندِ شکلگیری افکار و عقاید معطوف کنیم. |
بونوئل برای ساختن فیلم خاطرات یک مستخدمه (۱۹۶۴؛ رِنوار هم این داستان را در ۱۹۴۶ ساخته است) به فرانسه رفت تا سیاسیترین و نخستین فیلم پرده عریض خود را بسازد. در این فیلم یک مستخدمهٔ فرانسوی (ژان مورو) شغل خود را ترک میکند تا در خانهای اربابی در املاک وسیعی در حومهٔ شهر، متعلق به سیاستمداری واپسگرا و بیمار جنسی، کار کند. ارباب کهنسالِ او وسواس بیمارگونهای نسبت به چکمه دارد و دختر سردمزاج و شوهردار او وسواسِ پاکیزگی دارد. شکاریانِ این املاک، ژُرف، یک دستراستیِ سفت و سخت، با آرمانِ 'احیاء اخلاقی فرانسه' ، و یک سادیستِ روانی است که حیواناتِ مزرعه را آزار میدهد. این شخص به دختر کوچکی که مستخدمه با او دوست شده تجاوز میکند و او را به قتل میرساند. مستخدمه بلافاصله به ژُزف دوستی میکند. او موفق میشود و سرانجام ژرف را به پلیس تحویل میدهد اما با این عمل کارش را در این خانه از دست میدهد. ژرف محاکمه نمیشود و داستان چند سال پس از این ماجرا در مارسی به پایان میرسد، در حالیکه ژرف اکنون کافهدار مرفهی است و در یک راهپیمائی گسترده در حمایت از فاشیستها فریادزنان شعار میدهد. در این مرحله بونوئل به یک رعدوبرق در آسمان برش میزند که اشارهٔ آشکاری است بر اینکه با وقوع توفانِ جنگ سبعیت سرانجام بر انحطاط و پاکی، هر دو، غلبه خواهد کرد. بونوئل در خاطرات یک مستخدمه میان فاشیسم، انحطاط و هرزگیِ جنسی شباهت کاملی پیدا کرده است، نکتهای که این فیلم را به دنبالهرو (۱۹۷۰) از برتُلوچی نزدیک میکند. |
همچنین مشاهده کنید
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست